و شمایل آن درخت که افتاد
چه قدر شبیه افتادن کسی بود
که آمده بود کویر را جنگل کند
اما
تکلیف تو ای اسب همین بود
که بی سوار از تنگه
برگردی و عشیره را به شیون فراخوانی ؟
و اسب بی سوار چه قدر شبیه سوار بی اسبی است
تنها میان حلقه ی قاتلانش
تا آن گاه که به تابوت گلپوش زخم های خود خوابیده
ناگاه شیهه کشان
اسبی سیاه فرابرسد
سم بکوبد بالای سر سالار زخم ها و به جوش آوردن خون طایفه را
با این همه
چه قدر این تبر افتاده
یادآور آن سوار برخاسته است آن سرو
#منوچهر_آتشی
#سالار_زخمها
#اتفاق_آخر
چه قدر شبیه افتادن کسی بود
که آمده بود کویر را جنگل کند
اما
تکلیف تو ای اسب همین بود
که بی سوار از تنگه
برگردی و عشیره را به شیون فراخوانی ؟
و اسب بی سوار چه قدر شبیه سوار بی اسبی است
تنها میان حلقه ی قاتلانش
تا آن گاه که به تابوت گلپوش زخم های خود خوابیده
ناگاه شیهه کشان
اسبی سیاه فرابرسد
سم بکوبد بالای سر سالار زخم ها و به جوش آوردن خون طایفه را
با این همه
چه قدر این تبر افتاده
یادآور آن سوار برخاسته است آن سرو
#منوچهر_آتشی
#سالار_زخمها
#اتفاق_آخر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@modareszadeh
از عمق وجودم
خدایم را صدا کردم
نمی دانم چه می خواهی
ولی برای تو
برای رفع غمهایت
برای شفای بیمارت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم
می دانم خدا
از آرزوهایت خبردارد
یقین دارم دعا
در حق دیگری اثر دارد
پس دست به دعا شویم
و از ته دل همدیگر را
دعا کنیم.
از عمق وجودم
خدایم را صدا کردم
نمی دانم چه می خواهی
ولی برای تو
برای رفع غمهایت
برای شفای بیمارت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم
می دانم خدا
از آرزوهایت خبردارد
یقین دارم دعا
در حق دیگری اثر دارد
پس دست به دعا شویم
و از ته دل همدیگر را
دعا کنیم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
• آواز : محمدرضا شجریان
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
• آواز : محمدرضا شجریان
کانال تلگرامیsmsu43@
علیرضا افتخاری - آرزو
آرزو
علیرضا افتخاری
ای هوای دیدنت سوز اه من
گوشه ابروی تو قبله گاه من
کشته این حسرتم کز چه رو ای گل
چهره پنهان می کنی از نگاه من
به جلوه خود نازنین یارا
شبی بیارا خلوت ما را
من که صد نی حرف دل در گلو دارم
با خیالت روز و شب گفتگو دارم
کی شود تا من نهم سر به دامانت
از ازل این لحظه را ارزو دارم
به جلوه خود نازنین یارا
شبی بیارا خلوت ما را
ای هوای دیدنت سوز اه من
گوشه ابروی تو قبله گاه من
کشته این حسرتم کز چه رو ای گل
چهره پنهان می کنی از نگاه من
به جلوه خود نازنین یارا
شبی بیارا خلوت ما را
علیرضا افتخاری
ای هوای دیدنت سوز اه من
گوشه ابروی تو قبله گاه من
کشته این حسرتم کز چه رو ای گل
چهره پنهان می کنی از نگاه من
به جلوه خود نازنین یارا
شبی بیارا خلوت ما را
من که صد نی حرف دل در گلو دارم
با خیالت روز و شب گفتگو دارم
کی شود تا من نهم سر به دامانت
از ازل این لحظه را ارزو دارم
به جلوه خود نازنین یارا
شبی بیارا خلوت ما را
ای هوای دیدنت سوز اه من
گوشه ابروی تو قبله گاه من
کشته این حسرتم کز چه رو ای گل
چهره پنهان می کنی از نگاه من
به جلوه خود نازنین یارا
شبی بیارا خلوت ما را
یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا
یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب
در مه چارده تا روز نظر بود مرا
یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدم
افق دیده پر از شعلهٔ خور بود مرا
یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو
نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا
یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب
دیده پر شعشعهٔ شمس و قمر بود مرا
یاد باد آنکه گرم زهرهٔ گفتار نبود
آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا
یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم
بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا
یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع
وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا
یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت
در دهان، شکّر و در دیده گهر بود مرا
#خواجوی_کرمانی
رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا
یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب
در مه چارده تا روز نظر بود مرا
یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدم
افق دیده پر از شعلهٔ خور بود مرا
یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو
نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا
یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب
دیده پر شعشعهٔ شمس و قمر بود مرا
یاد باد آنکه گرم زهرهٔ گفتار نبود
آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا
یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم
بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا
یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع
وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا
یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت
در دهان، شکّر و در دیده گهر بود مرا
#خواجوی_کرمانی
بودا با ملایمت میگوید : " وقتیکه شخصی با باوری در یک جهانبینی گرفتار شود، او همه آزادی خود را از دست میدهد." وقتی که انسان متعصب شود، آن شخص بر این باور است که جهانبینی او تنها حقیقت است و اینکه همه جهانبینیهای دیگر کفر هستند.
بحث و جدلها و تنشها، همه از عقاید تنگنظرانه برمیخیزند. آنها میتوانند به طور بیپایانی ادامه پیدا کنند، وقت گرانبهای ما را تلف کنند و بعضی وقتها حتی به جنگ منتهی شوند. دلبستگی بر عقاید، بزرگترین آلودگی برای طریق معنوی است. مقیدشده در عقاید تنگنظرانه، انسان آنچنان اسیر میشود که دیگر هیچ امکانی برای اجازهی بازکردن دریچه حقیقت وجود ندارد.
بحث و جدلها و تنشها، همه از عقاید تنگنظرانه برمیخیزند. آنها میتوانند به طور بیپایانی ادامه پیدا کنند، وقت گرانبهای ما را تلف کنند و بعضی وقتها حتی به جنگ منتهی شوند. دلبستگی بر عقاید، بزرگترین آلودگی برای طریق معنوی است. مقیدشده در عقاید تنگنظرانه، انسان آنچنان اسیر میشود که دیگر هیچ امکانی برای اجازهی بازکردن دریچه حقیقت وجود ندارد.
هرچند که میکوشم که از عشق درگذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می دارد؛ و با این همه او غالب می شود و من مغلوب.
با عشق کی توانم کوشید؟!
کارم اندر عشق مشکل میشود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
خان و مانم در سر دل می شود
عشق پیش از من بمنزل می شود....
در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند.
عشق، آتش است.
هرجا که باشد جز او رخت دیگری ننهد و هرجا که رسد سوزد و برنگ خود گرداند.
تمهیدات
عين_القضات_همدانی
با عشق کی توانم کوشید؟!
کارم اندر عشق مشکل میشود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
خان و مانم در سر دل می شود
عشق پیش از من بمنزل می شود....
در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند.
عشق، آتش است.
هرجا که باشد جز او رخت دیگری ننهد و هرجا که رسد سوزد و برنگ خود گرداند.
تمهیدات
عين_القضات_همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراقب باش که یه غم اونقدر بهت غلبه نکنه که نا امید بشی و جوری رفتار کنی که انگار خدا تا حالا
هرگز غم و اَندوهت رو برطرف نکرده...
مبادا غافل باشیم و در غفلت به سر ببریم که خداوند همان امید است، امیدی بی پایان و لایتناهی....
هرگز غم و اَندوهت رو برطرف نکرده...
مبادا غافل باشیم و در غفلت به سر ببریم که خداوند همان امید است، امیدی بی پایان و لایتناهی....
Kharabati
Hayedeh
خرابیم و خراباتی
همه شب زنده دار امشب
همه عاشق همه مجنون
به مستی بیقرار امشب
همه شب زنده دار امشب
همه عاشق همه مجنون
به مستی بیقرار امشب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برقص!
و بگذار آوازت در شهر بپیچد
برقص!
تا ناکسانی که
دل به اندوه تو بستهاند، بدانند
که ما هرگز
از دوست داشتن و شادمانی
دست نخواهیم کشید
#جلال_رستمکلائی
📻 تنافشانیِ زیبای بانوی ایرانی، بهپیوست آوازِ روحافزایی از #همایون_شجریان
و بگذار آوازت در شهر بپیچد
برقص!
تا ناکسانی که
دل به اندوه تو بستهاند، بدانند
که ما هرگز
از دوست داشتن و شادمانی
دست نخواهیم کشید
#جلال_رستمکلائی
📻 تنافشانیِ زیبای بانوی ایرانی، بهپیوست آوازِ روحافزایی از #همایون_شجریان
امروز همه روز به پیش نظرم
او بود از آن خراب و زیر و زبرم
از غایت حاضری چنین مهجورم
وز قوت آن بیخبری بیخبرم
#مولانای_جان
او بود از آن خراب و زیر و زبرم
از غایت حاضری چنین مهجورم
وز قوت آن بیخبری بیخبرم
#مولانای_جان
المنةالله که به تو پیوستم
وز سلسلهٔ بند فراقت رستم
من بادهٔ نیستی چنان خوردستم
کز روز ازل تا بابد سرمستم
#مولانای_جان
وز سلسلهٔ بند فراقت رستم
من بادهٔ نیستی چنان خوردستم
کز روز ازل تا بابد سرمستم
#مولانای_جان
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبِروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
#حضرت_حافظ
آبِروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
#حضرت_حافظ
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
#حضرت_حافظ
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
#حضرت_حافظ
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
#حضرت_حافظ
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
#حضرت_حافظ
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
#حضرت_حافظ
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
#حضرت_حافظ
دل خرابی میکند،
دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان
جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض
یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما،
زلف پریشان شما
#حضرت_حافظ
دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان
جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض
یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما،
زلف پریشان شما
#حضرت_حافظ
دور دار از خاک و خون دامن،
چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند،
قربان شما
میکند حافظ دعایی،
بشنو، آمینی بگو
روزی ما باد لعل
شَکَّرافشان شما
#حضرت_حافظ
چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند،
قربان شما
میکند حافظ دعایی،
بشنو، آمینی بگو
روزی ما باد لعل
شَکَّرافشان شما
#حضرت_حافظ
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو
کِای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گرچه دوریم از بساط قُرب، همت دور نیست
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
#حضرت_حافظ
کِای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گرچه دوریم از بساط قُرب، همت دور نیست
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
#حضرت_حافظ