رفیقِ مهربان و ، یارِ همدم ،
همه کس دوست میدارند و ، من هم ،
نظر با نیکوان ، رسمیست معهود ،
نه این بدعت من آوردم به عالَم ،
#سعدی
همه کس دوست میدارند و ، من هم ،
نظر با نیکوان ، رسمیست معهود ،
نه این بدعت من آوردم به عالَم ،
#سعدی
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم
زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که در گرد خرابات برآییم
نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم
حلاج وشانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم
ترسیدن ما هم چو از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز
رحم آر که ما سوختهی داغ خداییم
مولانا
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم
زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که در گرد خرابات برآییم
نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم
حلاج وشانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم
ترسیدن ما هم چو از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز
رحم آر که ما سوختهی داغ خداییم
مولانا
بهارِ عموم،آیات آفاق است
و بهارِ خصوص،آیات انفس
اگر بهارِ عموم را ابر بارنده است
بهارِ خصوص را چشم گرینده است
اگر بهارِ عموم را رعد با صولتست
بهارِ خصوص را ناله و حسرتست
اگر بهارِ عموم را برق با حُرقتست
بهار خصوص را نور فراستست
در بهارِ عموم چشم عبرت باز کن
تا گل بینی
در بهارِ خصوص دیده فکرت بر گمار
تا دل بینی
درویشی را دیدند سر فرو برده وقت بهار
گفتند: ای درویش
سر بردار تا گل بینی
درویش گفت:ای جوانمرد
سر فرو بر تا دل بینی
#كشف_الاسرار_ميبدي
و بهارِ خصوص،آیات انفس
اگر بهارِ عموم را ابر بارنده است
بهارِ خصوص را چشم گرینده است
اگر بهارِ عموم را رعد با صولتست
بهارِ خصوص را ناله و حسرتست
اگر بهارِ عموم را برق با حُرقتست
بهار خصوص را نور فراستست
در بهارِ عموم چشم عبرت باز کن
تا گل بینی
در بهارِ خصوص دیده فکرت بر گمار
تا دل بینی
درویشی را دیدند سر فرو برده وقت بهار
گفتند: ای درویش
سر بردار تا گل بینی
درویش گفت:ای جوانمرد
سر فرو بر تا دل بینی
#كشف_الاسرار_ميبدي
اي بلبل خوشنوا، فغان كن
عيد است، نواي عاشقان كن
چون سبزه زخاك سر برآورد
ترك دل و برگ بوستان كن
#عطار_نیشابوری
عيد است، نواي عاشقان كن
چون سبزه زخاك سر برآورد
ترك دل و برگ بوستان كن
#عطار_نیشابوری
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
#حضرت_سعدی
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
#حضرت_سعدی
بگذار خنده ات با تمام وجود باشد ... خنده ای با تمام وجود پدیده نادری است ... وقتی هر سلول بدنت می خندد ، وقتی هر تار وجود ت از سر وجود به ارتعاش در می آید ، آنگاه انبساط خاطری عظیم به همراه می آورد ... فعالیتهای معدودی وجود دارند که بی اندازه ارزشمندند ؛ خنده یکی از آنهاست ...
اشو
اشو
المنه لله که در میکده باز است
Shajarian
المنة لله که در میکده باز ایت ...
حضرت حافظ
استاد شجريان
حضرت حافظ
استاد شجريان
Telegram:@sonate1
سید خلیل عالی نژاد(سوگ تنبور)
بنال ای بینوا تنبور
هژیر مهرافروز
هژیر مهرافروز
خبر داری؟ ، ای استخوانی قفس؟ ،
که جانِ تو ، مرغیست ،، نامش نفس؟ ،
چو ، مرغ از قفس رفت و ، بگسست قید ،
دگر ره ، نگردد به سعیِ تو ، صید ،
#دگر ره = دوباره ، یکبار دیگر
نگه دار فرصت ،، که عالَم ، دَمیست ،
دَمی پیشِ دانا ،، بِه از ، عالَمیست ،
سکندر ، که بر عالَمی حُکم داشت ،
در آن دَم ، که بگذشت و ،، عالَم گذاشت ،
میسّر نبودش ،، کز او ، عالَمی ،
سِتانند و ،،، مهلت دهندش دَمی ،
برفتند و ، هرکس درود ،، آنچه کِشت ،
نمانَد به جز نامِ نیکو و زشت ،
چرا دل بر این کاروانگه ، نهیم؟ ،
که یاران برفتند و ،، ما ، بر رَهیم ،
پس از ما ، همین گُل دَمَد بوستان ،
نشینند با یکدگر ،، دوستان ،
دل ، اندر دلارامِ دنیا ، مَبَند ،
که ننشست با کس ،، که دل بر نَکَند ،
چو در خاکدانِ لَحَد خُفت مرد ،
قیامت بیفشانَد از موی ،، گَرد ،
نه ، چون خواهی آمد به شیراز در ،
سر و تن بشویی ،، ز گَردِ سفر ،
پس ، ای خاکسارِ گنه ، عنقریب ،
سفر کرد خواهی ،، به شهری غریب ،
بِران از دو سرچشمهٔ دیده ،، جوی ،
ور ، آلایشی داری ،،، از خود ، بشوی ،
#سعدی
بوستان
که جانِ تو ، مرغیست ،، نامش نفس؟ ،
چو ، مرغ از قفس رفت و ، بگسست قید ،
دگر ره ، نگردد به سعیِ تو ، صید ،
#دگر ره = دوباره ، یکبار دیگر
نگه دار فرصت ،، که عالَم ، دَمیست ،
دَمی پیشِ دانا ،، بِه از ، عالَمیست ،
سکندر ، که بر عالَمی حُکم داشت ،
در آن دَم ، که بگذشت و ،، عالَم گذاشت ،
میسّر نبودش ،، کز او ، عالَمی ،
سِتانند و ،،، مهلت دهندش دَمی ،
برفتند و ، هرکس درود ،، آنچه کِشت ،
نمانَد به جز نامِ نیکو و زشت ،
چرا دل بر این کاروانگه ، نهیم؟ ،
که یاران برفتند و ،، ما ، بر رَهیم ،
پس از ما ، همین گُل دَمَد بوستان ،
نشینند با یکدگر ،، دوستان ،
دل ، اندر دلارامِ دنیا ، مَبَند ،
که ننشست با کس ،، که دل بر نَکَند ،
چو در خاکدانِ لَحَد خُفت مرد ،
قیامت بیفشانَد از موی ،، گَرد ،
نه ، چون خواهی آمد به شیراز در ،
سر و تن بشویی ،، ز گَردِ سفر ،
پس ، ای خاکسارِ گنه ، عنقریب ،
سفر کرد خواهی ،، به شهری غریب ،
بِران از دو سرچشمهٔ دیده ،، جوی ،
ور ، آلایشی داری ،،، از خود ، بشوی ،
#سعدی
بوستان
من ، غلامِ آنکه ،، نفروشد وجود ،
جز ، بِدان سلطانِ با اِفضال و ، جود ،
چون بگرید ،، آسمان ، گریان شود ،
چون بنالد ،، چرخ ، یا رَبخوان شود ،
من ، غلامِ آن مسِ همّتپرست ،
کو ، به غیرِ کیمیا ، نارَد شکست ،
دستِ اِشکسته برآور در دعا ،
سویِ اِشکسته ،، پَرَد فضلِ خدا ،
#مولانا
جز ، بِدان سلطانِ با اِفضال و ، جود ،
چون بگرید ،، آسمان ، گریان شود ،
چون بنالد ،، چرخ ، یا رَبخوان شود ،
من ، غلامِ آن مسِ همّتپرست ،
کو ، به غیرِ کیمیا ، نارَد شکست ،
دستِ اِشکسته برآور در دعا ،
سویِ اِشکسته ،، پَرَد فضلِ خدا ،
#مولانا
رویِ تو ،
مگر آینهٔ صُنعِ الهیست؟ ،
حقّا ، که چنین است و ،
درین ، روی و ریا ، نیست ،
زاهد ، دهدم پند ،
ز رویِ تو ،،، زهی روی ،
هیچش ز خدا شرم و ،
ز رویِ تو ، حیا ، نیست ،
#زهیروی = در این بیت به معنی " زاهد عجب رویی دارد؟ ، زاهد خیلی پُررو و بیحیاست " میباشد
دی ، میشد و ،
گفتم : صنما ، عهد بجای آر ،
گفتا : غلطی خواجه ،
در این عهد ، وفا نیست ،
چون ، چشمِ تو ،
دل میبَرَد از گوشهنشینان ،
دنبالِ تو بودن ،
گنه از جانبِ ما ، نیست ،
#حافظ
#دی = دیروز
#غلطی خواجه = خواجه ، در اشتباه هستی - اشتباه میکنی ، خواجه -
#عهد در مصرع اول بیت سوم = وعده ، قول و قرار ، پیمان
#عهد در مصرع دوم بیت سوم = زمان ، زمانه ، دوره ، عصر
مگر آینهٔ صُنعِ الهیست؟ ،
حقّا ، که چنین است و ،
درین ، روی و ریا ، نیست ،
زاهد ، دهدم پند ،
ز رویِ تو ،،، زهی روی ،
هیچش ز خدا شرم و ،
ز رویِ تو ، حیا ، نیست ،
#زهیروی = در این بیت به معنی " زاهد عجب رویی دارد؟ ، زاهد خیلی پُررو و بیحیاست " میباشد
دی ، میشد و ،
گفتم : صنما ، عهد بجای آر ،
گفتا : غلطی خواجه ،
در این عهد ، وفا نیست ،
چون ، چشمِ تو ،
دل میبَرَد از گوشهنشینان ،
دنبالِ تو بودن ،
گنه از جانبِ ما ، نیست ،
#حافظ
#دی = دیروز
#غلطی خواجه = خواجه ، در اشتباه هستی - اشتباه میکنی ، خواجه -
#عهد در مصرع اول بیت سوم = وعده ، قول و قرار ، پیمان
#عهد در مصرع دوم بیت سوم = زمان ، زمانه ، دوره ، عصر
بدل درد غمت باقی هنوزم
کسی واقف نبو از درد و سوزم
نبو یک بلبل سوته به گلشن
به سوز مو نبو کافر به روزم
#باباطاهر
کسی واقف نبو از درد و سوزم
نبو یک بلبل سوته به گلشن
به سوز مو نبو کافر به روزم
#باباطاهر
ما ناآگاهانه اعتقادات بسیاری را از خانواده بر می گیریم ؛ و گزینش های زندگی مان را تحت تاثیر آن ها شکل می دهیم ؛ و بی آن که از خود بپرسیم : "آیا این باورها مرا نیرومند می کنند ، یا خیر" صرفا رفتار افراد خانواده مان را تقلید می کنیم !
البته اگر اعتقادی که بر می گیرید موجب شادمانی شماست ، اشکالی ندارد ؛ اما اگر چنین نیست آن را بررسی کنید ؛
تعصب ها ، درد و رنج ها ، احساس گناه و خجالت از نسلی به نسل بعد منتقل می شود ؛ آیا مسائل شما متعلق به خودتان است و یا آن ها را از نسل پیش به ارث برده اید ؟
کتاب نیمه تاریک وجود
#دبی_فورد
البته اگر اعتقادی که بر می گیرید موجب شادمانی شماست ، اشکالی ندارد ؛ اما اگر چنین نیست آن را بررسی کنید ؛
تعصب ها ، درد و رنج ها ، احساس گناه و خجالت از نسلی به نسل بعد منتقل می شود ؛ آیا مسائل شما متعلق به خودتان است و یا آن ها را از نسل پیش به ارث برده اید ؟
کتاب نیمه تاریک وجود
#دبی_فورد
شيخ ابوالحسن خرقاني را گفتند:
از كجا بدانيم كه آنچه
از خدا به خلق خدا گفتهايم،
براي خدا بوده و مقبول او؟
گفت: چون ديديد كه ديگران
نيز از خدا مي گويند
و شما برنمي تابيد،
پس از خود مي گوييد به نام خدا !!
كشف_المحجوب
#هجويري
از كجا بدانيم كه آنچه
از خدا به خلق خدا گفتهايم،
براي خدا بوده و مقبول او؟
گفت: چون ديديد كه ديگران
نيز از خدا مي گويند
و شما برنمي تابيد،
پس از خود مي گوييد به نام خدا !!
كشف_المحجوب
#هجويري
Kishe Mehr
Shahram Nazeri
استاد شهرام ناظرى
همی گویم و گفته ام بارها
همی گویم و گفته ام بارها
دل آهنم چو آتش چه خوش است در منارش
نه که آینه شود خوش چو در او صفا درآمد
به چه نوع شکر گویم که شکرستان شکرم
ز در جفا برون شد ز در وفا درآمد
#مولانای_جان
نه که آینه شود خوش چو در او صفا درآمد
به چه نوع شکر گویم که شکرستان شکرم
ز در جفا برون شد ز در وفا درآمد
#مولانای_جان
همه جورها وفا شد همه تیرگی صفا شد
صفت بشر فنا شد صفت خدا درآمد
همه نقشها برون شد همه بحر آبگون شد
همه کبریا برون شد همه کبریا درآمد
#مولانای_جان
صفت بشر فنا شد صفت خدا درآمد
همه نقشها برون شد همه بحر آبگون شد
همه کبریا برون شد همه کبریا درآمد
#مولانای_جان