معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم


#حافظ
نتابم روی از او هرگز اگرچه در غم رویش
مرا چرخ کهن هردم بلایی نو به روی آرد

#انوری
دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف
مگر از جان به سیر آمد دلم کش باز می‌خارد

مرا گوید بیازارم اگر جان در غمم ندهی
چگویی جان بدان ارزد که او از من بیازارد

#انوری
دمی با دوست در خلوت بهْ از صد سال در عشرت
من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم


#سعدی
آبنوسم در بُن دریا نشینم با صدف
خس نٖیَم تا بر سر آیم، کف بود همتای من


#خاقانی

آبنوس: چوب سخت و سنگینی که در آب فرو می رود
کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ‌زنان


#حافظ
نیست درمان مردم کج‌بحث را جز خامُشی
ماهیِ لب‌بسته خون در دل کند قلّاب را


#صائب_تبریزی
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد


#حافظ
Tasnife Man Che Danam
Shahram Nazeri-Saz.Sookhte.Com
آواز استاد_ناظری
غزل ۱۵۱۷
دیوان_شمس_حضرت_مولانا

چنین_مجنون_چرایی
شاه دلم گدا مکش، من شده ام گدای تو
گرچه ستم کنی به من ، جان و تنم فدای تو
مهرتو از وجود من ، با غم دل نمی رود
مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمی‌شود
مشکل تو وفای من، مشکل من جفای تو
کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو
جان من و جهان من ، روی سپید تو شد ست
عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو
دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
هرچه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو

#علی_حیدری
#کتاب_بوی_نور
#از_مولانا_نیست
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_مولانا_منتشر_شده
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست


#سعدی
ز انگشتم شمیم غنچهٔ فردوس می‌آید
نمی‌دانم سحر، بند گریبان که وا کردم


#طالب_آملی
گر بصورت آدمی انسان بُدی
احمد و بوجهل خود یکسان بُدی


#مولوی
پری رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد


#جامی
هر لحظه در برابر گذشته بمیرید.
به گذشته نیاز ندارید، فقط در مواردی
که گذشته کاملاً به لحظه حاضر
مربوط می شود به آن رجوع کنید.
نیروی این لحظه و کامل بودن وجود را حس کنید حضور خود را احساس کنید.

آیا نگران هستید؟ آیا بسیاری از افکار شما در اطراف "اگر" دور می زند؟
در این صورت شما خود را با ذهن یکی
می دانید؛ ذهنی که خود را به یک وضعیت تخیلی آتی فرافکنی کرده و ایجاد
هراس می کند.
امکان ندارد بتوانید با چنین وضعیتی رو به رو شوید، چون وجود ندارد این وضعیت
یک توهم ذهنی است.
فقط با قبول لحظه حال می توانید
این دیوانگی را که دشمن سلامت و زندگی شما است متوقف کنید.

به نفس کشیدن خود آگاه شوید.
هوایی را که به درون بدن وارد و از آن خارج
می شود احساس کنید.
میدان انرژی درونی خود را حس کنید.
تمامی آن چه که باید در زندگی
حقیقی - نه در فرافکنی ها  تخیلی
ذهن - با آن رو به رو شوید و به آن
رسیدگی کنید در همین
لحظه است.

#اکهارت_تله
بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از تو
نگار این گلستان را بهاری نیست غیر از تو

بهاری هست در هر سال مرغان گلستان را
مرا در چار موسم نوبهاری نیست
غیر از تو


#صائب_تبریزی
باز راند این سو، بگو زُوتر چه بود؟
 که زِ میدان آن بَچه گُویم  رُبود


آن شیخ دوباره اسبش را به سوی طالب راند و گفت: سؤالت چیست؟ زودتر بگو که آن کودک از من پیشی گرفت.

گفت ای شه با چنین عمل و ادب
این چه شیدست این چه فعلست ای عجب


طالب به آن شیخ بزرگ گفت: ای شاه با چنين عقل و ادبی که داری، شگفتا از این دیوانگی و کارهای کودکانه که از تو سر می زند.

شَید: حیله گری، نیرنگبازی.

تو  وَرایِ  عقلِ  کُلّی  در  بیان
آفتابی، در جنون چونی نهان؟


تو در بیان مطالب و اسرار، فراتراز عقل کلّی، تو که آفتاب عقل و معرفتی چرا خود را در دیوانگی مستور و پوشانده ای؟

گفت: این اوباش، رأیی می زنند
تا درین  شهرِ خودم  قاضی  کنند


آن بزرگ دیوانه نما گفت: این سفلگان و فرومایگان نغلر شان بر این قرار گرفته که مرا در شهر خودم قاضی کنند.

دفع می گفتم، مرا  گفتند: نی
نیست چون تو عالِمی، صاحب فَنی


من درخواست ایشان را رد کردم ولی آنها نپذیرفتند و گفتند: مانند تو دانا و فرزانه ای وجود ندارد.

با وجودِ تو حرام است و خبيث
که کم از تو در قضا  گوید حدیث


با وجود تو اگر کسی که در علم و فضل پایین تر از توست در مسندِ قضاوت سخن بگوید واقعا حرام و ناپسند است.

در شریعت نیست دستوری که ما
 کمتر از  تو  شَه  کنیم  و  پیشوا


در شرع چنین اجازه و یا دستوری نیست که ما شخصی را که از هر لحاظ از بزرگی مانند تو کمتر باشد حاکم و پیشوای خود کنیم.

شرح مثنوی
کس لب ز  طرب به خنده نگشود امسال
از فتنه جهان دمی نیاسود امسال

در خونِ گلم که چهره بنمود امسال
با وقتِ چنین، چه وقتِ گل بود امسال؟!

#کمال_اسماعیل، قرن ۶ و۷
دل من زنده می‌گردد به بوی وصل دلداران
دماغم تازه می‌دارد نسیم وعده یاران

الا ای صبح مشتاقان بگو خورشید خوبان را
که تا کی ذره سان گردند در کویت هواداران


#سلمان_ساوجی
VID-20240612-WA0041.mp4
199.1 KB
گر من ز می مُغانه مستم، هستم،
گر کافِر و گَبْر و بت پرستم، هستم،

هر طایفه ای به من گمانی دارد،
من زانِ خودم، چُنان که هستم هستم.


حکیم عمر خیام