تو را دوست دارم چون نان و نمک
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمهشبان در التهاب قطرهای آب
بر شیر آبی بچسبد
تو را دوست دارم
چون لحظهء شوق، شبیه، انتظار و نگرانی
در گشودن بستهء بزرگی
که نمیدانی در آن چیست
تو را دوست دارم
چون سفر نخستین با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون غوغای درونم
لرزش دل و دستم
در آستانهء دیداری در استانبول
تو را دوست دارم چون گفتنِ «شکر خدا زندهام»
#ناظم_حکمت
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمهشبان در التهاب قطرهای آب
بر شیر آبی بچسبد
تو را دوست دارم
چون لحظهء شوق، شبیه، انتظار و نگرانی
در گشودن بستهء بزرگی
که نمیدانی در آن چیست
تو را دوست دارم
چون سفر نخستین با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون غوغای درونم
لرزش دل و دستم
در آستانهء دیداری در استانبول
تو را دوست دارم چون گفتنِ «شکر خدا زندهام»
#ناظم_حکمت
هر جزو تنم را به هوایت پر و بالیست
سیمابم و بستن نتوان بال و پرم را
آن شوقِ طلب خواهم و آن مستیِ سرشار
کز هم نشناسم چو فلک پا و سرم را
چون شاخ فروتن نخورم طعنهٔ دشمن
پرباریَم از سنگ رهانَد ثمرم را
#تأثیر_تبریزی
سیمابم و بستن نتوان بال و پرم را
آن شوقِ طلب خواهم و آن مستیِ سرشار
کز هم نشناسم چو فلک پا و سرم را
چون شاخ فروتن نخورم طعنهٔ دشمن
پرباریَم از سنگ رهانَد ثمرم را
#تأثیر_تبریزی
غاده_السمان
ای مبهم گم
چون خاطرات مانده
از روزگار دور
ای پیش چشم چون
بخار نفس های یخ زده
من عاشق توأم...
ای مبهم گم
چون خاطرات مانده
از روزگار دور
ای پیش چشم چون
بخار نفس های یخ زده
من عاشق توأم...
کو دل که بداند نفسی اسرارش؟
کو گوش که بشنود دمی گفتارش؟
معشوقه جمال می نماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش؟
کار سالکان آن است که خود را تمام کنند،
و مراتب خود را ظاهر گردانند، تا نور خدای
ظاهر شود، و آن چشم و آن گوش پیدا آید،
تا جمال خدای را ببیند،
و سخن خدای بشنود.
#عزیزالدین_نسفی
#انسان_کامل
کو گوش که بشنود دمی گفتارش؟
معشوقه جمال می نماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش؟
کار سالکان آن است که خود را تمام کنند،
و مراتب خود را ظاهر گردانند، تا نور خدای
ظاهر شود، و آن چشم و آن گوش پیدا آید،
تا جمال خدای را ببیند،
و سخن خدای بشنود.
#عزیزالدین_نسفی
#انسان_کامل
#سنايي
در دام تو هر کس که گرفتارترست
درچشم توای جان جهان خوارترست
وان دل که ترا به جان خریدار ترست
ای دوست به اتفاق غمخوار ترست
در دام تو هر کس که گرفتارترست
درچشم توای جان جهان خوارترست
وان دل که ترا به جان خریدار ترست
ای دوست به اتفاق غمخوار ترست
حدیثِ عشق ، اگر گویی گناه است ،
گناه ، اوّل ز حوّا بود و آدم ،
گرفتارِ کمندِ ماهرویان ،
نه ، از مدحش خبر باشد ، نه ، از ذم ،
#سعدی
گناه ، اوّل ز حوّا بود و آدم ،
گرفتارِ کمندِ ماهرویان ،
نه ، از مدحش خبر باشد ، نه ، از ذم ،
#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موسیقی آغوشی همیشه امن برای آرامش.....
بر ما سالی گذشت
و بر زمین گردشی
و بر روزگار حکایتی...
امید آنکه کهنه راهی شود به نکویی
واین نو همی آید به شادی....
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
#حافظ
بر ما سالی گذشت
و بر زمین گردشی
و بر روزگار حکایتی...
امید آنکه کهنه راهی شود به نکویی
واین نو همی آید به شادی....
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
#حافظ
قومی مقلّد دلند، قومی مقلّد صفا، قومی مقلّد مصطفی، قومی مقلّد خدا. از خدا روايت كنند. قومی هم مقلّد خدا نباشند، از خدا روايت نكنند، از خود گويند.
#شمس_تبريزى
#شمس_تبريزى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای بسیار زیبا و دلیه چوپان هنرمند حسینعلی شبانپور
#امشب_با_حافظ
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
تابلوی نقاشی طلوع خورشید، دره یوسمیتی/اثر #آلبرت بیرشتات
در طلوع نور مستی هر صراحی از بلور
یادم از رنگ سمنسای بُناگوشی دهد
امیری فیروز کوهی
در طلوع نور مستی هر صراحی از بلور
یادم از رنگ سمنسای بُناگوشی دهد
امیری فیروز کوهی
این طرفهتر ز جمله عجبها که هست دل
یک قطره خون و محنت عالم شناورش!
صیدی تهرانی
یک قطره خون و محنت عالم شناورش!
صیدی تهرانی