پیر و جوان کو خورد آب حیات
مرگ بر او نافذ و میسور نیست
پرده حق خواست شدن ماه و خور
عشق شناسید که او حور نیست
مفخر تبریز توی شمس دین
گفتن اسرار تو دستور نیست
#مولانای_جان
مرگ بر او نافذ و میسور نیست
پرده حق خواست شدن ماه و خور
عشق شناسید که او حور نیست
مفخر تبریز توی شمس دین
گفتن اسرار تو دستور نیست
#مولانای_جان
شرابِ شیرهٔ انگور خواهم ،
حریفِ سرخوشِ مخمور خواهم ،
مرا بویی رسید از بویِ حلاج ،
ز ساقی ، بادهٔ منصور خواهم ،
ز مطرب ، نالهٔ سرنای خواهم ،
ز زُهره ، زاریِ تنبور خواهم ،
چو یارم در خراباتِ خراب است ،
چرا من خانهٔ معمور خواهم؟ ،
بیا نزدیکم ای ساقی ، که امروز ،
من از خود ، خویشتن را ، دور خواهم ،
اگر گویم مرا معذور میدار ،
مرا گوید ، تو را معذور خواهم ،
مرا در چشمِ خود ، رَه دِه ، که خود را ،
ز چشمِ دیگران ، مستور خواهم ،
یکی دَم ، دست را ، از روی ، برگیر ،
که در دنیا ،،، بهشت و حور خواهم ،
اگر چشم و دلم ، غیرِ تو بیند ،
در آن دَم ، چشمها را ، کور خواهم ،
ببستم چشمِ خود از نورِ خورشید ،
که من ، آن چهرهٔ پُرنور خواهم ،
چو رنجورانِ دل را ، تو طبیبی ،
سزد گر خویش را ، رنجور خواهم ،
چو ، تو ، مر مردگان را ، میدهی جان ،
سزد ، گر خویش را ، در گور خواهم ،
#مولانا
حریفِ سرخوشِ مخمور خواهم ،
مرا بویی رسید از بویِ حلاج ،
ز ساقی ، بادهٔ منصور خواهم ،
ز مطرب ، نالهٔ سرنای خواهم ،
ز زُهره ، زاریِ تنبور خواهم ،
چو یارم در خراباتِ خراب است ،
چرا من خانهٔ معمور خواهم؟ ،
بیا نزدیکم ای ساقی ، که امروز ،
من از خود ، خویشتن را ، دور خواهم ،
اگر گویم مرا معذور میدار ،
مرا گوید ، تو را معذور خواهم ،
مرا در چشمِ خود ، رَه دِه ، که خود را ،
ز چشمِ دیگران ، مستور خواهم ،
یکی دَم ، دست را ، از روی ، برگیر ،
که در دنیا ،،، بهشت و حور خواهم ،
اگر چشم و دلم ، غیرِ تو بیند ،
در آن دَم ، چشمها را ، کور خواهم ،
ببستم چشمِ خود از نورِ خورشید ،
که من ، آن چهرهٔ پُرنور خواهم ،
چو رنجورانِ دل را ، تو طبیبی ،
سزد گر خویش را ، رنجور خواهم ،
چو ، تو ، مر مردگان را ، میدهی جان ،
سزد ، گر خویش را ، در گور خواهم ،
#مولانا
آن کبوتر را که بام آموختهست
تو مخوان میرانش کان پر دوختهست
ای ضیاء الحق حسامالدین برانش
کز ملاقات تو بر رستهست جانش
#مولانای_جان
تو مخوان میرانش کان پر دوختهست
ای ضیاء الحق حسامالدین برانش
کز ملاقات تو بر رستهست جانش
#مولانای_جان
گر برانی مرغ جانش از گزاف
هم بهگرد بام تو آرد طواف
چینه و نقلش همه بر بام تست
پر زنان بر اوج مست دام تست
#مولانای_جان
هم بهگرد بام تو آرد طواف
چینه و نقلش همه بر بام تست
پر زنان بر اوج مست دام تست
#مولانای_جان
دو دهان داریم گویا همچو نی
یک دهان پنهانست در لبهای وی
یک دهان نالان شده سوی شما
های هویی در فکنده در هوا
#مولانای_جان
یک دهان پنهانست در لبهای وی
یک دهان نالان شده سوی شما
های هویی در فکنده در هوا
#مولانای_جان
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
#خیام_نیشابوری
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
#خیام_نیشابوری
بر مفرش خاک خفتگان میبینم
در زیرزمین نهفتگان میبینم
چندانکه به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان میبینم
#خیام_نیشابوری
در زیرزمین نهفتگان میبینم
چندانکه به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان میبینم
#خیام_نیشابوری
امر معروف او و هم معروف اوست
کاشف اسرار و هم مکشوف اوست
شاه امروزینه و فردای ماست
پوست بندهٔ مغز نغزش دایماست
#مثنوی_مولانا
کاشف اسرار و هم مکشوف اوست
شاه امروزینه و فردای ماست
پوست بندهٔ مغز نغزش دایماست
#مثنوی_مولانا
چون انا الحق گفت شیخ و پیش برد
پس گلوی جمله کوران را فشرد
چون انای بنده لا شد از وجود
پس چه ماند تو بیندیش ای جحود
#مثنوی_مولانا
پس گلوی جمله کوران را فشرد
چون انای بنده لا شد از وجود
پس چه ماند تو بیندیش ای جحود
#مثنوی_مولانا
پرسش از #اشو:مفهوم شما از عصیان و فردِ عصیانگر چیست؟
پاسخ:
تعریف من از عصیانگر بسیار ساده است.
انسانی که همچون یک آدم آهنی توسط شرطی شدگی های گذشته زندگی نمیکند.
مذهب، جامعه، فرهنگ، هر چیزی که متعلق به دیروز است، به هیچ وجه در روش زندگی او اخلال نمیکند.
او بطور منفرد زندگی می کند.
پره ای از چرخ نیست.
بلکه یک واحد زنده است.
زندگی او را هیچکس دیگر، جز هوشمندی خودش تعیین نمیکند.
آزادی، همان عطر زندگی اوست؛
نه فقط خودش در آزادی زندگی می کند، بلکه به همه اجازه می دهد در آزادی زندگی کنند.
او به هیچکس اجازه نمی دهد در زندگیش مداخله کند؛
و خودش هم در زندگی هیچکسِ دیگر مداخله نمی کند.
برای او، زندگی چنان مقدس است، و آزادی ارزش نهایی آن است که می تواند همه چیز را فدای آن کند.
اعتبار، آبرو و حتی خود زندگی را....
برای او، آزادی همان چیزی است که مردمان مذهبی در گذشته آن را خداوند می خواندند. آزادی خدای اوست.
انسانها در طول اعصار همچون گوسفند زندگی کرده اند، جزیی از توده،
دنباله روی سنت ها و مجمع ها،
پیروی از کتاب های کهنه و مراسم کهنه، ولی آن روش زندگی، مخالف فردیت انسان بود؛
اگر یک مسیحی باشی نمی توانی یک فرد باشی؛
اگر یک هندو باشی نمی توانی یک فرد باشی،
عصیانگر کسی است که تماماً بر اساس نور خودش زندگی می کند و برای ارزش غایی آزادیِ فردیِ خود، همه چیز را به مخاطره می اندازد.
عصیانگر انسان معاصر است.
توده ها معاصر نیستند.
عصیانگر کسی است که طبق نور خودش زندگی کند و براساس هوشمندی خودش حرکت کند.
او راه خودش را با راه رفتن در آن #خلق می کند و شاهراه توده ها را دنبال نخواهد کرد.
زندگی او خطرناک است.
ولی آن زندگی که خطرناك نباشد،
ابداً زندگی نیست.
او چالش ها ناشناخته را میپذیرد.
#اشو
#روح_عصیانگر
پاسخ:
تعریف من از عصیانگر بسیار ساده است.
انسانی که همچون یک آدم آهنی توسط شرطی شدگی های گذشته زندگی نمیکند.
مذهب، جامعه، فرهنگ، هر چیزی که متعلق به دیروز است، به هیچ وجه در روش زندگی او اخلال نمیکند.
او بطور منفرد زندگی می کند.
پره ای از چرخ نیست.
بلکه یک واحد زنده است.
زندگی او را هیچکس دیگر، جز هوشمندی خودش تعیین نمیکند.
آزادی، همان عطر زندگی اوست؛
نه فقط خودش در آزادی زندگی می کند، بلکه به همه اجازه می دهد در آزادی زندگی کنند.
او به هیچکس اجازه نمی دهد در زندگیش مداخله کند؛
و خودش هم در زندگی هیچکسِ دیگر مداخله نمی کند.
برای او، زندگی چنان مقدس است، و آزادی ارزش نهایی آن است که می تواند همه چیز را فدای آن کند.
اعتبار، آبرو و حتی خود زندگی را....
برای او، آزادی همان چیزی است که مردمان مذهبی در گذشته آن را خداوند می خواندند. آزادی خدای اوست.
انسانها در طول اعصار همچون گوسفند زندگی کرده اند، جزیی از توده،
دنباله روی سنت ها و مجمع ها،
پیروی از کتاب های کهنه و مراسم کهنه، ولی آن روش زندگی، مخالف فردیت انسان بود؛
اگر یک مسیحی باشی نمی توانی یک فرد باشی؛
اگر یک هندو باشی نمی توانی یک فرد باشی،
عصیانگر کسی است که تماماً بر اساس نور خودش زندگی می کند و برای ارزش غایی آزادیِ فردیِ خود، همه چیز را به مخاطره می اندازد.
عصیانگر انسان معاصر است.
توده ها معاصر نیستند.
عصیانگر کسی است که طبق نور خودش زندگی کند و براساس هوشمندی خودش حرکت کند.
او راه خودش را با راه رفتن در آن #خلق می کند و شاهراه توده ها را دنبال نخواهد کرد.
زندگی او خطرناک است.
ولی آن زندگی که خطرناك نباشد،
ابداً زندگی نیست.
او چالش ها ناشناخته را میپذیرد.
#اشو
#روح_عصیانگر
گفت: بعد از ریاضات -چهل سال- شبی حجاب برداشتند. زاری کردم که راهم دهید.
خطاب آمدم که با کوزه ای که تو داری و پوستینی.. تو را بار نیست.
کوزه و پوستین بینداختم.
ندایی شنیدم که یا بایزید! با این مدعیان بگوی که بایزید بعد از چهل سال ریاضت و مجاهدت با کوزه شکسته و پوستینی پاره پاره، تا نینداخت بار نیافت!
شما که چندین علایق به خود باز بستهاید و طریقت را دانه دام هوای نفس ساختهاید کَلّا و حاشا که هرگز بار یابید!
#تذکرةالاولیاء
خطاب آمدم که با کوزه ای که تو داری و پوستینی.. تو را بار نیست.
کوزه و پوستین بینداختم.
ندایی شنیدم که یا بایزید! با این مدعیان بگوی که بایزید بعد از چهل سال ریاضت و مجاهدت با کوزه شکسته و پوستینی پاره پاره، تا نینداخت بار نیافت!
شما که چندین علایق به خود باز بستهاید و طریقت را دانه دام هوای نفس ساختهاید کَلّا و حاشا که هرگز بار یابید!
#تذکرةالاولیاء