هرکه با بدان نشیـند، اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند، به طریقـت ایشان متهم گردد وگر بـه خراباتی روَد به نماز کردن، منسوب شود به خمر خوردن!
طلب کردم ز دانایی یکی پنـد
مرا فرمــود: با نادان مپیـوند
گلستان_سعدی
طلب کردم ز دانایی یکی پنـد
مرا فرمــود: با نادان مپیـوند
گلستان_سعدی
گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی
مرا چهای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟
کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی
#فخرالدین_عرلقی
مرا چهای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟
کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی
#فخرالدین_عرلقی
گویند چون خزانه انوشیروان عادل
را گشودند ، لوحی دیدند که پنج سطر
بر آن نوشته شده بود :
هر که مال ندارد ، آبروی ندارد
هر که برادر ندارد ، پشت ندارد
هر که زن ندارد ، عیش ندارد
هر که فرزند ندارد ، روشنی چشم ندارد
و هر که را هم
این چهار ندارد ، هیچ غم ندارد ...!
« عبید زاکانی »
را گشودند ، لوحی دیدند که پنج سطر
بر آن نوشته شده بود :
هر که مال ندارد ، آبروی ندارد
هر که برادر ندارد ، پشت ندارد
هر که زن ندارد ، عیش ندارد
هر که فرزند ندارد ، روشنی چشم ندارد
و هر که را هم
این چهار ندارد ، هیچ غم ندارد ...!
« عبید زاکانی »
من حریفِ ننگ و عارِ بیوفایی نیستم
بَندبَندَم کن که من مردِ جدایی نیستم
تلخ دارد خوابِ شیرانِ جهان را مورِ من
خاکِ راهِ مردم از بیدست و پایی نیستم
کردهام من ترکِ دنیا را نه دنیا ترکِ من
در لباسِ اهلِ فقر از بیقبایی نیستم
بیشتر، عزلتگزینان، در کمینِ شُهرَتَند
من ز عزلت در مقامِ خودنمایی نیستم
بستهام عهدِ درستی با شکستن در ازل
از فلک امّیدوارِ مومیایی نیستم
گو برآرد وحشتِ تنهایی از جانم دَمار
من حریفِ راه و رسمِ آشنایی نیستم
ماه از من قرصِ خود بیهوده پنهان میکند
سیرچشمم، در پیِ نانِ گدایی نیستم
پشت بر دیوارِ حیرت همچو ساحل دادهام
روز و شب چون موج در زنجیرِ خایی نیستم
میتوانم خاکِ پای عارفِ رومی شدن
در سخن هر چند عطّار و سنایی نیستم
▪️صائب تبریزی
بَندبَندَم کن که من مردِ جدایی نیستم
تلخ دارد خوابِ شیرانِ جهان را مورِ من
خاکِ راهِ مردم از بیدست و پایی نیستم
کردهام من ترکِ دنیا را نه دنیا ترکِ من
در لباسِ اهلِ فقر از بیقبایی نیستم
بیشتر، عزلتگزینان، در کمینِ شُهرَتَند
من ز عزلت در مقامِ خودنمایی نیستم
بستهام عهدِ درستی با شکستن در ازل
از فلک امّیدوارِ مومیایی نیستم
گو برآرد وحشتِ تنهایی از جانم دَمار
من حریفِ راه و رسمِ آشنایی نیستم
ماه از من قرصِ خود بیهوده پنهان میکند
سیرچشمم، در پیِ نانِ گدایی نیستم
پشت بر دیوارِ حیرت همچو ساحل دادهام
روز و شب چون موج در زنجیرِ خایی نیستم
میتوانم خاکِ پای عارفِ رومی شدن
در سخن هر چند عطّار و سنایی نیستم
▪️صائب تبریزی
قلب سالک هم مونس اوست و هم محب اوست و هم موضع اسرار اوست.
به بیانی « قلب سالک عرش خداست» .
هر که طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هر که راه دل گم کند، چنان دور افتد که هرگز خود را باز نیابد!
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#عین_القضات_همدانی
به بیانی « قلب سالک عرش خداست» .
هر که طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هر که راه دل گم کند، چنان دور افتد که هرگز خود را باز نیابد!
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#عین_القضات_همدانی
هرگه که چو چوگانی ، زلفِ تو به پای افتد ،
دل ، در خمِ زلفِ تو ،،، چون گوی ، به سر خیزد ،
تا ، در تو نظر کردم ، رسوایِ جهان گشتم ،
آری ، همه رسوایی ،،، اوّل ، ز نظر خیزد ،
گفتی : چو منی بگزین ، تا ، من بِرَهَم از تو ،
آری ، چو تو بگزینم ،،، گر ، چون تو دگر خیزد! ،
#عطار
دل ، در خمِ زلفِ تو ،،، چون گوی ، به سر خیزد ،
تا ، در تو نظر کردم ، رسوایِ جهان گشتم ،
آری ، همه رسوایی ،،، اوّل ، ز نظر خیزد ،
گفتی : چو منی بگزین ، تا ، من بِرَهَم از تو ،
آری ، چو تو بگزینم ،،، گر ، چون تو دگر خیزد! ،
#عطار
وقتي كه ذكری را ادا ميكنيد تمام انرژيهایی كه صرف افكارتان ميشود به سمت ذكر جریان پيدا ميكند.
فقط ذكر در ذهنتان باقی میماند؛ باقي راههای تفكر بسته ميشود، روزنههای دیگری كه انرژی مغزی شما را هدر ميدهند مسدود ميشوند؛ دیگر راهی براي فوران باقی نمانده است.
معمولاً وقتی كه شما در حال فكر كردن هستيد، انرژی شما در مجراهاي گوناگون بيشماری جریان پيدا ميكند؛ فكری به سمت شمال، فكری به سمت جنوب، فكری به سمت شرق، فكری به سمت غرب در سير و سفر است.
وقتی شما فكر ميكنيد، در جهتهاي متعدد گوناگونی سفر ميكنيد. شما یكي نيستيد، فاقد وحدت هستيد، شما مجزا و تقسيم شدهاید. اما وقتي كه به اداي ذكر ميپردازید و یا در ذهن آن را تكرار ميكنيد، همه انرژیها در یك
جهت شروع به حركت ميكنند.
اشو
فقط ذكر در ذهنتان باقی میماند؛ باقي راههای تفكر بسته ميشود، روزنههای دیگری كه انرژی مغزی شما را هدر ميدهند مسدود ميشوند؛ دیگر راهی براي فوران باقی نمانده است.
معمولاً وقتی كه شما در حال فكر كردن هستيد، انرژی شما در مجراهاي گوناگون بيشماری جریان پيدا ميكند؛ فكری به سمت شمال، فكری به سمت جنوب، فكری به سمت شرق، فكری به سمت غرب در سير و سفر است.
وقتی شما فكر ميكنيد، در جهتهاي متعدد گوناگونی سفر ميكنيد. شما یكي نيستيد، فاقد وحدت هستيد، شما مجزا و تقسيم شدهاید. اما وقتي كه به اداي ذكر ميپردازید و یا در ذهن آن را تكرار ميكنيد، همه انرژیها در یك
جهت شروع به حركت ميكنند.
اشو
شرحِ شکنِ زلفِ خماندرخمِ جانان ،
کوته نتوان کرد ، که این قصه ، دراز است ،
بردوختهام دیده ،،، چو باز ، از همه عالَم ،
تا دیدۀ من ، بر رخِ زیبای تو ، باز است ،
در کعبۀ کویِ تو ، هر آن کس که بیاید ،
از قبلۀ ابرویِ تو ، در عینِ نماز است ،
#حافظ
کوته نتوان کرد ، که این قصه ، دراز است ،
بردوختهام دیده ،،، چو باز ، از همه عالَم ،
تا دیدۀ من ، بر رخِ زیبای تو ، باز است ،
در کعبۀ کویِ تو ، هر آن کس که بیاید ،
از قبلۀ ابرویِ تو ، در عینِ نماز است ،
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درود و تقديم احترام به محضر گراميتان
افتخار اين را داريم از محضر عزيزتان دعوت كنيم براي حضور گرانقدرتان در محفل عرفانیمان بنام "رندان حافظ"
اميدآن داريم سعادت اين همراهي را عنايت فرماييد"
لینڪ کروه خدمت شما عزیزان
https://t.me/+rCZzjC3uJCtjYWNk
لینڪ کانال ما:
https://t.me/mehroshadii
گلها
https://t.me/goolfs
مقدمتان سبز 🍃🌹
افتخار اين را داريم از محضر عزيزتان دعوت كنيم براي حضور گرانقدرتان در محفل عرفانیمان بنام "رندان حافظ"
اميدآن داريم سعادت اين همراهي را عنايت فرماييد"
لینڪ کروه خدمت شما عزیزان
https://t.me/+rCZzjC3uJCtjYWNk
لینڪ کانال ما:
https://t.me/mehroshadii
گلها
https://t.me/goolfs
مقدمتان سبز 🍃🌹
شخصی به دارالحکومه رفت و گفت از کسی پولی طلب دارم و او پس نمی دهد.
گفتند آیا شاهدی هم داری؟ گفت: خدا
گفتند: کسی را معرفی کن که قاضی او را بشناسد..
#عبید_زاکانی
گفتند آیا شاهدی هم داری؟ گفت: خدا
گفتند: کسی را معرفی کن که قاضی او را بشناسد..
#عبید_زاکانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«کوه را به موی کشیدن آسان تر از آنک از خود به خود بیرون آمدن».
. «هیچ تکلّف تو را بیش از تو ، بی تو نیست ، چون به خویشتن مشغول گشتی از او باز ماندی»
«بندۀ آنی که در بند آنی»
#شیخ ابوسعید ابوالخیر
. «هیچ تکلّف تو را بیش از تو ، بی تو نیست ، چون به خویشتن مشغول گشتی از او باز ماندی»
«بندۀ آنی که در بند آنی»
#شیخ ابوسعید ابوالخیر
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و افکارتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها و نامردمی ها
چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند،
و بر بند تاب با کودکانتان تاب میخورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند.
ملاصدرا
و افکارتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها و نامردمی ها
چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند،
و بر بند تاب با کودکانتان تاب میخورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند.
ملاصدرا
عمر بر امّيدِ فردا می رود
غافلانه سوی غوغا می رود
روزگارِ خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می رود
مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خاطرِ غافل کجاها می رود
#مولانا
غافلانه سوی غوغا می رود
روزگارِ خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می رود
مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خاطرِ غافل کجاها می رود
#مولانا
جناب شوکت بخاری
شوکت! از دیدنِ ایران جگرم پُر خون شد
عازمِ کشورِ هندم، به عزیمت سوگند
شوکت! از دیدنِ ایران جگرم پُر خون شد
عازمِ کشورِ هندم، به عزیمت سوگند
#شیخ_عطار
گر مرد رهی ز رهروان باش
در پردهٔ سر خون نهان باش
بنگر که چگونه ره سپردند
گر مرد رهی توآن چنان باش
خواهی که وصال دوست یابی
بادیده درآی و بی زبان باش
گر مرد رهی ز رهروان باش
در پردهٔ سر خون نهان باش
بنگر که چگونه ره سپردند
گر مرد رهی توآن چنان باش
خواهی که وصال دوست یابی
بادیده درآی و بی زبان باش