معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
وجود روابط
برای شادی و خشنودی شما نیست؛
اگر همچنان دستیابی به هدف رستگاری را
از طریق روابط دنبال می‌کنید،
بارها و بارها سرخورده خواهید شد.

چنانچه بپذیرید که
ارتباطات برای (آگاه کردن) شما هستند
و نه خشنودی‌تان،
آنگاه روابط می‌توانند
رستگاری را به شما ارزانی دارند
و شما خویش را
با آگاهی والاتری که می‌خواهد وارد این جهان شود،
همسو می‌کنید.

اکهارت تله
ایزد که جهان به قبضهٔ قدرت اوست
دادست ترا دو چیز کان هر دو نکوست

هم سیرت آنکه دوست داری کس را
هم صورت آنکه کس ترا دارد دوست

#ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«خروش عشاق»

کنسرت #محمدرضا شجریان و گروه شهناز


سزاست گر برود رود خون ز سینه‌ی دوست
که برق دشنه‌ی دشمن ندید و دست و پلید


#سایه
همه غرقیم و سرگردان درین دریای بی پایان
ولیکن هر یکی از ما نکو دُردانه ای داریم

چنین جائی که ما داریم به نزد او چه خواهد بود
برای شمع عشق او عجب پروانه ای داریم


#شاه_نعمت_الله_ولی
حتی انتخاب کردن جهنم زیباست
در زمانیکه به زور میخواهند شما
را وارد بهشت کنند

زیرا بهشتیکه به زور واردش
شوی ازجهنم بدتراست

جهنمیکه به انتخاب خودتان
باشد یک بهشت است.

اشو
بلا بر اهلِ غفلت از در و دیوار می بارد

زِ هَر خاری خطر چون تیر باشد صیدِ غافل را



=جناب صائب‌ تبریزی
سگ چو عالم گشت، شد چالاك زَحف
 سگ چو عارف گشت، شد اصحابِ کهف


وقتی که سگ دانا شود در حمله و جنگ با دشمن، چالاک می شود و چون سگ، عارف شد از اصحاب کهف می شود.

سگ: اینجا کنایه از انسانی است که با کسب علوم و معارف خود را از بار سنگین مادّیات و حسیّات برهاند و سبکبار و چالاک شود و به مرتبه معقولات و معنویات رسد.


سگ، شناسا شد که میرِ صیدکیست
ای  خدا  آن نورِ اِشناسنده چیست؟


سگ دانست که سالار شکار چه کسی است، یعنی سگ اصحاب کهف دانست که خالق و آفریدگار جهان کیست، خدایا آن نور شناسنده و فهم کننده چه نوری است؟

کور نشناسد، نَه از بی چشمی است
بلکه این زآنست کز جهلست مست


اینکه نابینا نداند و نشناسد که پادشاه جهان کیست، معنی این نیست که چشم ندارد، بلکه بواسطه اینست که او مست در نادانی خویش است.

عدم معرفت و کوفهمی، از کوردلی ناشی می شود نه از فقدان چشم ظاهری.


نیست خود بی چشم تر کور از زمین
این زمین از فضلِ حق شد خصم بین


هیچ کوری بی چشم تر از زمین نیست، با این حال زمین به برکت فضل حق، دشمن را می بیند.

نورِ موسی دید و، موسی را نواخت
خَسفِ قارون کرد، قارون را شناخت


زمین، نور حقّانی حضرت موسی (ع) را دید و او را نوازش کرد. و همین زمین، قارون را شناخت و او را فرو بلعید.

شرح مثنوی
بی‌ تو همه هیچ نیست در ملک وجود

ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست


#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درود و تقديم احترام به محضر گراميتان

افتخار اين را داريم از محضر عزيزتان دعوت كنيم براي حضور گرانقدرتان در  محفل عرفانی‌مان بنام "رندان حافظ"
     

اميدآن داريم سعادت اين همراهي را عنايت فرماييد"
لینڪ کروه خدمت شما عزیزان

https://t.me/+rCZzjC3uJCtjYWNk

لینڪ کانال ما:
https://t.me/mehroshadii

گلها

https://t.me/goolfs


مقدمتان سبز 🍃🌹
آدمی اگر استادمعنوی هم باشد از زبان ردم آسوده نیست .
زیرا،
گر بسیار کار کند، میگویند احمق است، اگر کم کار کند، می گویند تنبل است،
اگر بخشش کند، میگویند افراط می کند !
اگر جمع کند، می گویند بخیل است !
اگر ساکت و خاموش باشد، می گویند لال است !
اگر زبان آوری کند، میگویند وراج است !اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند، می گویند ریا کار است !و اگر نکند، می گویند کافر است !لذا نباید بر ثنای مردم اعتنا کرد و جز از خداوند نباید از کسی ترسید".

شیخ بهایی
به شوق نور
در ظلمت قدم بردار
به این غم‌های جان آزار دل مسپار

#فریدون_مشیری
ندانسته در کار تندی مکن
بیَندیش و بنگر ز سر تا به بُن

پژوهش نمای و بترس از کمین
سخن هر چه باشد به ژرفی ببین

#فردوسی
نخستین مرتبه بودن، شنیدن است،
شنیدن کلام خدا.
آفرینش، با شنیدن آغاز می‌شود و با شنیدن به پایان می‌رسد.
عارف اهل دل، همواره در حال شنیدن است؛
شنیدن کلمات خدا.


شیخ محی الدین ابن عربی
تنها راهزنی كه دار و ندار آدمی را به تاراج می برد، اندیشه های منفی خود او است.


کنفسیوس
هشیار سری بود ز سودای تو مست

خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست


#حضرت_سعدی
اصلاحیه

ما چاره عالمیم و بیچاره تو

جعلی از مولانا نیست

ایشون با این واژه ها همین یک بیت رو دادند


ما بر سر هر پشته گم کرده سر رشته
بیچاره تو گشته تو چاره بیچاره
مولانا😊🙏
دی با تو چنان شدم به یک خاست و نشست
کز من اثری نماند جز باد به دست
از شرم بمیرم ار بپرسی فردا
کان دلشده زنده هست گویند که هست
انوری
دم به دم از ره دل پیک خیالش رسدم
تابشی نو به نو از حسن و جمالش رسدم
یا رب این بوی طرب از طرف فردوس است
یا نسیمی است که از روز وصالش رسدم
مولانا
درد به پستی نشست صاف ز دردی برست
گردن گرگان شکست یوسف کنعان رسید
صبح دروغین گذشت صبح سعادت رسید
جان شد و جان بقا از بر جانان رسید
محنت ایوب را فاقه یعقوب را
چاره دیگر نبود رحمت رحمان رسید
مولانا
ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا
هین زهره را کالیوه کن زان نغمه‌های جان فزا
دعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و آشنا
با چهره‌ای چون زعفران با چشم تر آید گوا
غم جمله را نالان کند تا مرد و زن افغان کند
که داد ده ما را ز غم کو گشت در ظلم اژدها
غم را بدرانی شکم با دورباش زیر و بم
تا غلغل افتد در عدم از عدل تو ای خوش صدا
ساقی تو ما را یاد کن صد خیک را پرباد کن
ارواح را فرهاد کن در عشق آن شیرین لقا
مولانا
ای دل ز جهانیان چرا داری بیم
حق محسن و منعم و کریمست و رحیم

تیر کرمش ز شصت احسان قدیم
در حاجت بنده می‌کند موی دو نیم

#مولانای_جان