معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
‍ دغدغه ی بزرگِ من این اواخر، سرنوشتِ کُره ی خاکیِ ماست که دو اسبه به سوی نابودی رانده می‌شود، رمق از دست می‌دهد. باید پیش از آن که دیر شود، به دادش رسید! #محمود_اعتمادزاده (به آذین) #محمود_اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین) زاده۲۳ دی ۱۲۹۳ کوی خُمِران چهل‌تن، رشت…
هر نژادی، هر هنری، ریاکاری خاصی دارد. خوراک این جهان اندکی "حقیقت" است و بسیاری "دروغ". روح آدمی ناتوان است و تاب حقیقت ندارد؛ دین او، اخلاق او، سیاست او، شاعران و هنرمندان او باید آن را در لفافه‌ای از دروغ بپوشانند و پیش او بگذارند. این دروغ‌ها با روح هر نژادی سازگاری دارد، و در هر یک متفاوت است؛ و همان است که سبب می‌شود ملت‌ها اینقدر به دشواری یکدیگر را بفهمند و این‌قدر به آسانی همدیگر را تحقیر کنند. حقیقت نزد همه یکی است؛ ولی هر ملتی دروغهای خاص خود را دارد که بدان نام ایده‌آلیسم می‌نهد.

هر کس از هنگام زادن تا مرگ آن را با هوا نفس می‌کشد، و این دیگر برایش یکی از شرایط زندگی شده است؛ تنها چند نابغه می‌توانند از پس بحران‌های شیرمردانه، بحرانهایی که در طی آن خود را در جهان آزاد اندیشهٔ خویش تنها می‌بینند، از چنگ آن رهایی یابند.


(جان شیفته | نویسنده: رومن رولان | مترجم: محمود اعتمادزاده)


#محمود_اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین) (۱۲۹۳–۱۳۸۵) نویسنده، مترجم و فعال سیاسی معاصر ایرانی بود. به‌آذین فعالیت‌های ادبی خود را از سال ۱۳۲۰ –و زمانی که به علت جراحت در جنگ جهانی دوم یک دست خود را از دست داده بود– با انتشار داستان‌های کوتاه آغاز کرد. نوشته‌ها و داستان‌های کوتاهِ بیشتری در طولِ سالهای بعد به رشتهٔ تحریر درآورد و با ترجمهٔ آثار شکسپیر، بالزاک، رومن رولان، شولوخوف و نگارشِ خاطرات و تجربیاتش از زندان‌های دههٔ ۱۳۵۰، به خدمات ادبی خود ادامه داد.شهرت وی از زمان سردبیری هفته‌نامهٔ کتاب هفته و سپس ریاست کانون نویسندگان آغاز شد.


زاده: ۲۳ دی ۱۲۹۳; کوی خُمِران چهل‌تن، رشت
فوت:  ۲۰۰۶ رشت
آرامگاه کرج
نام اصلی: محمود اعتمادزاده
رنجورم و با تاب و توانی که ندارم
دلتنگ توام، ای تو همانی که ندارم!
#حامد_عسکری

#حامد_عسکری متولد ۱۰ خرداد ۱۳۶۱ در بم

ترانه سرا و شاعر است.




فارغ التحصیل لیسانس رشته حقوق قضایی از دانشگاه تهران شمال می باشد وی فوق دیپلم خود را در پایه لمعتین در حوزه علمیه گذرانده است، پدرش معلم بود
معرفی عارفان
‍ رنجورم و با تاب و توانی که ندارم دلتنگ توام، ای تو همانی که ندارم! #حامد_عسکری #حامد_عسکری متولد ۱۰ خرداد ۱۳۶۱ در بم ترانه سرا و شاعر است. فارغ التحصیل لیسانس رشته حقوق قضایی از دانشگاه تهران شمال می باشد وی فوق دیپلم خود را در پایه لمعتین در حوزه…
#حامد_عسکری :

بعد از سوم راهنمایی رفتم حوزه علمیه و مشغول درس شدم و بعد شروع کردم به صورت قاچاقی دیپلم گرفتن. لمعتین را تمام کردم و همزمان دیپلم هم گرفتم. دانشگاه امتحان دادم و حقوق قبول شدم

من زندگی‌ ام شعر بوده است. اصلا طبیعتی که ما در آن جا به دنیا آمدیم این گونه بوده است مایی که چهار دست و پا روی قالی کرمان می‌ رفتیم تا قنات‌ ها و کوچه باغ‌ هایی که آن جا بود ناگزیری از شعار شدن نبود، نه تنها من بلکه پدر بزرگم هم این گونه بوده است


من کتاب بالینی‌ ام سعدی است و بیدل؛ شبی دو سه تا غزل از سعدی و بیدل باید بخوانم هفته‌ ای چند صفحه نهج‌ البلاغه باید بخوانم. رمان و داستان کوتاه هم زیاد می‌خوانم

البته از شاعران معاصر و هم‌ نسلان کمتر می‌ خوانم

نصفه شب ها شعر می گویم که همه خوابند اگر شعرم تمام نشد که هیچ، اگر شد پاکنویسش می کنم و می گذارم جایی که همسرم ببیند. اگر زیرش را امضا کرد یعنی تایید شد و می رود توی دفتر شعرم
معرفی عارفان
#حامد_عسکری : بعد از سوم راهنمایی رفتم حوزه علمیه و مشغول درس شدم و بعد شروع کردم به صورت قاچاقی دیپلم گرفتن. لمعتین را تمام کردم و همزمان دیپلم هم گرفتم. دانشگاه امتحان دادم و حقوق قبول شدم من زندگی‌ ام شعر بوده است. اصلا طبیعتی که ما در آن جا به دنیا آمدیم…
شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد

من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت،نیم دیگرم را باد برد

از غزل‌هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت‌های روشن و شعله‌ورم را باد برد

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه عاشق‌ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد

#حامد_عسکری
خدای مهربانم
امروز هم
هدایت، همراهی و حمایتهای مهربانانه ات را آرزومندیم.

به نام خدای همه
#کلام نور

"هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ
وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

ﺍﻭﺳﺖ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﺑﺎﻃﻦ ، 
ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ "

سوره حدید آیه 3



‌‌
تصمیم بگیر
با دل خوشی‌های ساده
معادله پیچیده‌ٔ زندگی را دور بزنی...
در خنده اسراف کن
و به غم پشت پا بزن...
با باران هم‌آواز شو
و بگذار خورشید تنت را لمس کند...
به دورهمی دوستانت نه نگو
و برای بودن در شادی‌ها بهانه نیاور...
گذشته را به دفتر خاطراتت بچسبان
و از دلخوشی‌های بندانگشتی ساده نگذر...
خودت را دوست بدار
و مثل صبح بعد از باران خنک باش
و دلپذیر....


🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

کس نمیداند
در این بحر عمیق
سنگ ریزه
قیمت دارد یا عقیق
من همین دانم
که در این روزگار
هیچ چیز ارزش ندارد جز رفیق
دوست من
روزگارت شاد شاد شاد

🌺🌺🌺

شاد باشی
.
گفتم خوشا هوایی
کز باد صبح خیزد
گفتا خُنُک نسیمی
کز کوی دلبر آید...

#حافظ_جان
#درود
#خیر_باشد_این_صبح
#آمین_بشود_هر_آنچه_می‌پنداری
.
کجاست گوشه آسوده‌ای که چون نعلین
خیال پوچ دو عالم برون در مانَد؟ . . .

#صائب_تبریزی

‏در هزار توی تاریخ این سرزمین
گاهی تاریکی و گاهی نور نگهبانی کرده اند
تا ایرانمان برای ما بماند.

مسجد شاه اصفهان
كودك زیبای زرین موی صبح
شیر می نوشد ز پستان سحر
تا نگین ماه را آرد به چنگ
میكشد از سینه گهواره سر

شعله رنگین كمان ‌آفتاب
در غبارابرها افتاده است
كودك بازی پرست زندگی
دل بدین رویای رنگین داده است

باغ را غوغای گنجشكان مست
نرم نرمك برمی انگیزد ز خواب
تاک مست از باده باران شب
می سپارد تن به دست آفتاب

كودك همسایه خندان روی بام
دختران لاله خندان روی دشت
جوجگان كبك خندان روی كوه
كودك من لخته ای خون روی تشت

باد عطر غم پراكند و گذشت
مرغ بوی خون شنید و پر گرفت
آسمان و كوه و باغ و دشت را
نعره ناقوس نیلوفر گرفت

روح من از درد چون ابر بهار
عقده های اشك حسرت باز كرد
روح او چون آرزوهای محال
روی بال ابرها پرواز كرد

#فریدون_مشیری
وقتی که درد
از سرزمین غربت
از تپه ی بلند میعاد می آید
وقتی که درد
بوی غریب غربت دارد
و مرد درد خود را
با درد ناشناس تصلیب می
سنجد
حس حقارتی با خشم
و نفرت کشنده ای از خود
با جان مرد درد گلاویز می شود
گر من مسیح بودم
گر من صلیب سنگینم را
تا انتهای تپه ی موعود
بر دوش می کشاندم
و زخم چارمیخ
و چار میخ درد
تصویر های دنیا را در چشمم
مغشوش می کرد
آیا غرور مغرور و سربلندم
مثل عقاب پیری در اوج چرخ
آرام
با تشنج وحشت
آرام ره به گستره ی مرگ می گشود ؟
و درد درد سهمناک گریه نمی شد؟
و دستهای پاک گرفتارم
و دستهای سرخ شفیعم
سوی نگاه سرد ستمگر
به التجا دراز نمی ماند ؟

ادامه دارد...
#منوچهر_آتشی
#گر_من_مسیح_بودم
#دیدار_در_فلق
Majnoon
Reza Nikfarjam


آهنگِ: «غریبِ دریا»
با صد
ای: #رضا_نیک‌فرجام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM



تَن‌افشانیِ بسیار زیبایِ بانوان ایرانی به پیوست ترانه‌ای از لیلا ف
روهر

موسیقی و تنظیم: گروه رومی
گروه رقص: مینا واژیک
دکلمه‌ی آغازین: شهره آغداشلو

        اول کنم اندیشه‌ای
        تا برگزینم پیشه‌ای
              آخر به یک پیمانه مِی
              اندیشه را باطل کنم
    رهی معیری
و گفت:
در روز مردم بروزه و به شب در نماز بود
بامید آنکه به منزل رسد
و منزل خود من بودم......

ابوالحسن_خرقانى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای بی‌نظیری از استاد کیهان کلهر
با همراهی کیا طبسیان و هامین هنری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«المنة لله»
آواز : #محمدرضا_شجریان
عود : #منصور_نریمان
نی : #محمد_موسوی
چو برشکست صبا زلفِ عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش

کجاست همنفسی؟ تا به شرح عرضه دَهَم
که دل چه می‌کشد از روزگارِ هجرانش


زمانه، از ورقِ گُل، مثالِ رویِ تو بست
ولی ز شرمِ تو، در غنچه کرد پنهانش

تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این رَه که نیست پایانش

جمالِ کعبه مگر عذرِ رهروان خواهد
که جانِ زنده دلان سوخت در بیابانش

بدین شکستهٔ بیتُ الحَزَن که می‌آرد؟
نشان یوسفِ دل از چَهِ زَنَخدانَش

بگیرم آن سرِ زلف و به دستِ خواجه دهم
که سوخت حافظِ بی‌دل ز مکر و دستانش
 
#حافظ
خدا را در «همه» یافتم و «همه» را در خدا. آنگاه بر «خویشتن» نگریستم و جز خدا ندیدم.

شمس تبریزی
@tatli33
Derayan music
هنرمند ناشناس ترانه جدید
Ahoo
Pouran
#پوران - آهو