در سوم خرداد سال ۶۱ خرمشهر نگین انگشتری ایران که پس از ۳۴ روز مقاومت به اشغال رژیم بعثی صدام در آمده بود پس از ۵۷۶ روزاز اشغال آزاد شد و ایران از غرور این آزادی سر از پا نمی شناخت.
سالروز آزاد سازی خرمشهر مبارک
سالروز آزاد سازی خرمشهر مبارک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ خاطره انگیز ممد نبودی ببینی...
شربتِ لعلِ لبَت بود شفایِ دل ما
به عبث ما ز پیِ نسخهء عطار شدیم
جناب فیض کاشانی
Zahi Eshgh {webahang.ir}
Homayoun Shajarian
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی بادهٔ همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا
فروریخت فروریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا
ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون
دگربار دگربار چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا
چه نقشیست چه نقشیست در این تابهٔ دلها
غریبست غریبست ز بالاست خدایا
خموشید خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
#حضرت مولانا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی بادهٔ همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا
فروریخت فروریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا
ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون
دگربار دگربار چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا
چه نقشیست چه نقشیست در این تابهٔ دلها
غریبست غریبست ز بالاست خدایا
خموشید خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
#حضرت مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#انگیزشی
#عشق و جادوی #محبت
#حضرت_مولانا :
از محبت، تلخها شیرین شود
وز محبت، مسها زرین شود
ازمحبت دُردها صافی شود
وز محبت دَردها شافی شود
از محبت خارها گل می شود
وز محبت سرکه ها مُل می شود
از محبت دار، تختی می شود
وز محبت بار، بختی می شود
از محبت سِجن، گلشن می شود
بی محبت روضه گُلخَن می شود
از محبت، نار، نوری می شود
وز محبت دیو حوری می شود
از محبت سنگ، روغن می شود
بی محبت موم، آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود
وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود
وز محبت شیر موشی می شود
از محبت سُقم صحت می شود
وز محبت قهر، رحمت می شود
از محبت مرده، زنده می شود
وز محبت شاه بنده می شود
این محبت هم نتیجه دانش است
کی گزافه بر چنین تختی نشست؟
#عشق و جادوی #محبت
#حضرت_مولانا :
از محبت، تلخها شیرین شود
وز محبت، مسها زرین شود
ازمحبت دُردها صافی شود
وز محبت دَردها شافی شود
از محبت خارها گل می شود
وز محبت سرکه ها مُل می شود
از محبت دار، تختی می شود
وز محبت بار، بختی می شود
از محبت سِجن، گلشن می شود
بی محبت روضه گُلخَن می شود
از محبت، نار، نوری می شود
وز محبت دیو حوری می شود
از محبت سنگ، روغن می شود
بی محبت موم، آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود
وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود
وز محبت شیر موشی می شود
از محبت سُقم صحت می شود
وز محبت قهر، رحمت می شود
از محبت مرده، زنده می شود
وز محبت شاه بنده می شود
این محبت هم نتیجه دانش است
کی گزافه بر چنین تختی نشست؟
تاثیرِ زیادِ قضا و قدر
و
لزومِ صبر و توکل
و
عاقبت به خیری، در کلام #حضرت_مولانا
چون قضا آید شود دانش به خواب
مَه سیَه گردد بگیرد آفتاب
پس قضا ابری بود خورشیدپوش
شیر و اژدَرها شود زو همچو موش
ای خُنُک آن که او نکوکاری گرفت
زور را بگذاشت او زاری گرفت
گر قضا پوشد سیه همچون شبت
هم قضا دستت بگیرد عاقبت
گر قضا صد بار قصد جان کند
هم قضا جانت دهد درمان کند
این قضا صد بار اگر راهت زند
بر فرازِ چرخ خرگاهَت زند
از کرم دان این که میترساندت
تا به مُلکِ ایمنی بنشاندت
دفتر اولِ مثنوی معنوی مولوی
ای خنُک : ای خوشا
خرگاه : سراپرده ، چادرِ سلطنتی
در بیت آخر میفرمایند: اگر خداوند تو را از چیزی میترساند به آن دلیل است که کمتر خطر کنی و در نتیجه ایمنیات بیشتر شود.😊🙏
و
لزومِ صبر و توکل
و
عاقبت به خیری، در کلام #حضرت_مولانا
چون قضا آید شود دانش به خواب
مَه سیَه گردد بگیرد آفتاب
پس قضا ابری بود خورشیدپوش
شیر و اژدَرها شود زو همچو موش
ای خُنُک آن که او نکوکاری گرفت
زور را بگذاشت او زاری گرفت
گر قضا پوشد سیه همچون شبت
هم قضا دستت بگیرد عاقبت
گر قضا صد بار قصد جان کند
هم قضا جانت دهد درمان کند
این قضا صد بار اگر راهت زند
بر فرازِ چرخ خرگاهَت زند
از کرم دان این که میترساندت
تا به مُلکِ ایمنی بنشاندت
دفتر اولِ مثنوی معنوی مولوی
ای خنُک : ای خوشا
خرگاه : سراپرده ، چادرِ سلطنتی
در بیت آخر میفرمایند: اگر خداوند تو را از چیزی میترساند به آن دلیل است که کمتر خطر کنی و در نتیجه ایمنیات بیشتر شود.😊🙏
ای درویش! آنکس که گوید:
جامەی نو میخواهم و کهنه نمیخواهم
دربند اسـت.
و آن کـس کـه گویـد:
جامـەی کهنه میخواهم و نو نمیخواهم
هم در بند است
و بندی از آن روی که بند است تفاوتی نکند. اگـر زرّیـن بُـوَد یا آهنين، هر دو بند باشد.
آزاد آن است که او را به هیچ گونه
و هیچ نوع بند نَبُوَد،
که بند بُـت باشـد!
آزاد؛ جملـه بتـان را شکسته بُود
و از همه گذشته باشد؛
و دل را که خانەی خدای است،
از بتان پاک کرده بود
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
جامەی نو میخواهم و کهنه نمیخواهم
دربند اسـت.
و آن کـس کـه گویـد:
جامـەی کهنه میخواهم و نو نمیخواهم
هم در بند است
و بندی از آن روی که بند است تفاوتی نکند. اگـر زرّیـن بُـوَد یا آهنين، هر دو بند باشد.
آزاد آن است که او را به هیچ گونه
و هیچ نوع بند نَبُوَد،
که بند بُـت باشـد!
آزاد؛ جملـه بتـان را شکسته بُود
و از همه گذشته باشد؛
و دل را که خانەی خدای است،
از بتان پاک کرده بود
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
بعضی باشند که سلام دهند
و از سلام ایشان بوی دود آید.
بعضی باشند که سلام دهند
و از سلام ایشان بوی مُشک آید!
این را کسی در یابد که او را مشامی باشد.
فیه ما فیه
مولانا
و از سلام ایشان بوی دود آید.
بعضی باشند که سلام دهند
و از سلام ایشان بوی مُشک آید!
این را کسی در یابد که او را مشامی باشد.
فیه ما فیه
مولانا
آستان جانان
عماد رام_بهار من گذشته شاید...
"بهار من"
آهنگ ساز و خواننده: استاد #عماد_رام
ترانه سرا: استاد #رحیم_معینی_کرمانشاهی
در دستگاه شور
چرا تو جلوه سازِ این بهار من نمیشوی
چه بوده آن گناه من که یار من نمیشوی
بهار من گذشته شاید...
#سالمرگ
#عماد_رام (عمادالدین رام)
(۱۱ اسفند ۱۳۰۹، ساری - ۳ خرداد ۱۳۸۲، آلمان)
خواننده، آهنگساز، نوازنده
آهنگ ساز و خواننده: استاد #عماد_رام
ترانه سرا: استاد #رحیم_معینی_کرمانشاهی
در دستگاه شور
چرا تو جلوه سازِ این بهار من نمیشوی
چه بوده آن گناه من که یار من نمیشوی
بهار من گذشته شاید...
#سالمرگ
#عماد_رام (عمادالدین رام)
(۱۱ اسفند ۱۳۰۹، ساری - ۳ خرداد ۱۳۸۲، آلمان)
خواننده، آهنگساز، نوازنده
سهل عبدالله تستری - قدس سره - می گوید: که هر که بامداد کند و همت وی آن باشد که چه خورد، دست از وی بشوی.
هرکه خیزد بامداد از خواب و نبود در سرش
جز خیال خورد ازو آیین بیداری مجوی
وانکه شوید دست چون پای از سر بستر کشید
تا به خوان و سفره آرد دست، دست از وی بشوی
#جامی
هرکه خیزد بامداد از خواب و نبود در سرش
جز خیال خورد ازو آیین بیداری مجوی
وانکه شوید دست چون پای از سر بستر کشید
تا به خوان و سفره آرد دست، دست از وی بشوی
#جامی
کلاه کج بگذار ای بازیار که باران
پس از هزار افتاده
به چشم روشنی خاک تشنه می آید
مرا به پاس کدامین خروش سبز
مرا به میمنت از کدام کنده پوسیده
ی جوش سبز
چنین رسیده خرامان و کش
چنین شکفته
تنیده بر نفسم رشته های نازک آب
درنگ کرده به در کوفته که : هی! برخیز
بیا ! که نوبت توست
قدح بگیر و لبالب کن از نوش سبز
مرا به پاس چه ؟
ترا به پاس تحمل
پرنده ها خواندند
سراب های بلند آفرین به
صحرا باد
کمت تقدس بیگانگی مباد از نام
به کامت آن عطش جاودان مهنا باد
پرنده می گذرد بیشه زار توفان را
در انتهای فرسنگ های بی آبی
ترا به پاس تحمل هزار دریا باد
#منوچهر_آتشی
#پاداش
#دیدار_در_فلق
پس از هزار افتاده
به چشم روشنی خاک تشنه می آید
مرا به پاس کدامین خروش سبز
مرا به میمنت از کدام کنده پوسیده
ی جوش سبز
چنین رسیده خرامان و کش
چنین شکفته
تنیده بر نفسم رشته های نازک آب
درنگ کرده به در کوفته که : هی! برخیز
بیا ! که نوبت توست
قدح بگیر و لبالب کن از نوش سبز
مرا به پاس چه ؟
ترا به پاس تحمل
پرنده ها خواندند
سراب های بلند آفرین به
صحرا باد
کمت تقدس بیگانگی مباد از نام
به کامت آن عطش جاودان مهنا باد
پرنده می گذرد بیشه زار توفان را
در انتهای فرسنگ های بی آبی
ترا به پاس تحمل هزار دریا باد
#منوچهر_آتشی
#پاداش
#دیدار_در_فلق
عماد رام حکایت دل
@Jane_oshaagh
حکایت دل
#عماد_رام
عماد رام (۱۱ اسفند ۱۳۰۹– ۳ خرداد ۱۳۸۲) با نام اصلی عمادالدین رام، آهنگساز، خواننده و نوازنده ایرانی بود
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - دارم سخنی باتو
دارم سخنی با تو
و گفتن نتوانم
وین دردِ نهانسوز نهفتن نتوانم
از گلهای تازه شماره ۷۲
با صدای:
استاد #محمدرضا_شجریان
تار: #فرهنگ_شریف
ویولن: #اسدالله_ملک
شعر: #شفیعی_کدکنی
و گفتن نتوانم
وین دردِ نهانسوز نهفتن نتوانم
از گلهای تازه شماره ۷۲
با صدای:
استاد #محمدرضا_شجریان
تار: #فرهنگ_شریف
ویولن: #اسدالله_ملک
شعر: #شفیعی_کدکنی