معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
کلام نـــــــور

حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ

«خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست.»

#آل_عمران-۱۷۳

‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فردا خیلی دیر است ،
باید از همین "لحظه" شروع کنم !
نباید بگذارم عقربه ها مرا دُور بزنند ؛

می خواهم دست ببَرم در ذهنم ؛
هر چه افکارِ منفی دارد ، خالی کنم!
باید جا برای احساساتِ خوب باز کنم.

خاطرات مُرده ی زیادی
روی دستم باد کرده است!
تمامِ کهنگی ها را باید خاک کنم.

پروانه های زیادی در من
سر از پیله در آورده اند؛
وقتِ آن است که از خودم آزاد شوم!
من هنوز
به پرواز با بال های شکسته
ایمان دارم...

خودمو رها میکنم تا دوباره به اوج برسم.

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

درپناه حق روزت رو با یه دنیا امید،عشق , سلامتی, تدبیر، توکل ,آرامش الهی , نشاط ,شادی با یه بغل آرزوهای پسندیده آغاز کنی.

کمال و منتهای سعادت همراه با رزق و روزی حلال را برات آرزومندم.

🌺🌺🌺

شاد باشی
آن که می داد تو را حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد

یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد

#عماد_خراسانی
چند صبح آیم و از خاک درت شام روم
از سر کوی تو خــودکام به ناکــام روم

صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم
از پیت آیم و با من نشـوی رام روم

#وحشی_بافقی
عشق سیمرغ است، کورا دام نیست

در دو عالم زو نشان و نام نیست

صبح و شامم طره و رخسار اوست

گرچه آنجا کوست صبح و شام نیست


#عراقی
در راه تو گوشم از خبر باز افتاد
در وصل تو چشمم از نظر باز افتاد

چون خوی تو را به سر نیفتاد دلم
از پای درآمد و به سر باز افتاد

#خاقانی
۲۹ اردیبهشت سالروز تاسیس فرهنگستان ایران

فرهنگستان ایران، نهادی بود که در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ برای اصلاح زبان و خط فارسی به‌ فرمان رضاشاه تأسیس شد و تا سال ۱۳۳۳ فعالیت کرد. «فرهنگستان ایران» را فرهنگستان اول نیز نامیده‌اند.
وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه، اساسنامه فرهنگستان را در ۱۶ ماده تنظیم کرد که به‌ تصویب هیئت وزیران رسید.
وظایف فرهنگستان برابر اساسنامه، عبارت بود از «ترتیب فرهنگ به‌ قصد رد و قبول لغات و اصطلاحات در زبان فارسی، اختیار الفاظ و اصطلاحات در هر رشته از رشته‌های زندگانی، پیراستن زبان فارسی از الفاظ نامتناسب خارجی، تهیه دستور زبان، جمع‌آوری لغات و اصطلاحات پیشه‌وران و صنعت‌گران و الفاظ و اصطلاحات قدیمی و اشعار و امثال و قصص و نوادر و ترانه‌ها و آهنگ‌های ولایتی، هدایت افکار به‌حقیقت ادبیات و چگونگی نظم و نثر، تشویق شعرا و نویسندگان در ایجاد شاهکارهای ادبی، تألیف و ترجمه کتب سودمند و مطالعه و اصلاح خط فارسی».
نخستین جلسه فرهنگستان روز دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۱۴ در عمارت سابق دانشکده حقوق به ریاست محمدعلی فروغی "ذکاءالملک" نخست‌وزیر وقت تشکیل شد و تا شهریور ۱۳۲۰ به‌مدت شش سال به‌فعالیت پرداخت. در این مدت طرح‌های تازه‌ای در زمینه زبان و ادبیات ریخته شد و شماری اصطلاحات فنی و علمی به‌وسیله فرهنگستان برگزیده و رواج داده شد که مجموعه‌ای از آن به‌نام «واژه‌های نو» انتشار یافت. کتاب نخستین فرهنگستان ایران از جواد مهدویان، روایتی مستند از چگونگی شکل‌گیری این تشکیلات است.

فعالیت‌ها:
بیشتر کوشش فرهنگستان صرف انتخاب معادل برای اصطلاح‌ها و واژگان خارجی شد. تأسیس انجمن ادبی فرهنگستان به‌ ریاست ملک‌الشعرا بهار و تشکیل کمیسیون‌های زبان‌شناسی، باستان‌شناسی، قواعد و دستور زبان، تئاتر، موسیقی و ترانه‌ها نیز از جمله فعالیت‌های دیگر این دوره بوده‌است. از دیگر فعالیت‌های مهم فرهنگستان موارد زیر است:
بازبینی در اصطلاحات علمی.
فرهنگستان ایران، در بهمن ۱۳۱۵ نظام‌نامه‌ای برای «بازبینی در اصطلاحات علمی» تصویب و در آن راه و روش و ضوابط معادل‌یابی را تعیین کرد. عملکرد فرهنگستان در این حوزه موفقیت‌آمیز و نتایج مصوبات آن از اقبال عمومی خوبی برخوردار شد. اما برخی اعضای برجسته آن، چون اعتقادی به واژه‌سازی نداشتند، نیازی به‌فعالیت پی‌گیر احساس نکردند. کمیسیون‌هایی نیز که برای تهیه فرهنگ و دستور زبان و مطالعه در اصطلاح‌های جغرافیایی و نشر متون قدیم در آن تشکیل یافت، دستاورد قابل توجهی نداشت. رفته‌رفته فرهنگستان اول دچار رکود شد و موقتاً در ۱۳۱۷ به‌مدت یک هفته منحل گردید و پس از بازگشایی دوباره تا ۱۳۲۰ به‌ریاست اسماعیل مرآت فعالیت داشت.
از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ کار زبان‌پیرایی و واژه‌سازی فرهنگستان متوقف شد و فعالیت آن سازمان بیشتر جنبه ادبی و تحقیقی داشت. فرهنگستان ایران در سال ۱۳۳۳ رسماً تعطیل شد.
از عملکردهای این فرهنگستان، به‌تصویب رساندن ۲۰۰۰ واژه تا سال ۱۳۲۰ بود.

نامه فرهنگستان:
نامه فرهنگستان در سال ۱۳۲۲ منتشر شد. از این نشریه، به‌سردبیری حبیب یغمایی، در سال اول، چهار شماره، در سال دوم (۱۳۲۴) دو شماره، در سال سوم دو شماره، در سال چهارم یک شماره و در سال پنجم (۱۳۲۶) یک شماره منتشر شد.

ریاست فرهنگستان:
ریاست فرهنگستان به‌ترتیب بر عهده این اشخاص بود: محمدعلی فروغی (اردیبهشت ۱۳۱۴) حسن وثوق (آذر ۱۳۱۴) علی‌اصغر حکمت (اردیبهشت ۱۳۱۷) اسماعیل مرآت (مرداد ۱۳۱۷) عیسی صدیق (مهر ۱۳۲۰) بار دیگر محمدعلی فروغی (آذر ۱۳۲۰) و حسین سمیعی (ادیب‌السلطنه) (۱۳۲۱).

دلبر برفت و دلشدگانرا خبرنکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مرّوت فرو گذاشت
یا او بشاهراه طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغ دل بی قرار من
سودای دام عاشقی از سر بدر نکرد

هرکس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده ی من بی نظر نکرد

من ایستاده تا کنمش جان فدا چوشمع
او خود گذر بما چونسیم سحر نکرد

#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح می‌خندد و من گریہ ڪنان از غم دوست
اے دم صبح چہ دارے خبر از مقدم دوست

اے نسیم سحر از من بہ دلارام بگوی
ڪہ ڪسے جز تو ندانم ڪہ بود محرم دوست

#سعدی


ٖ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در جشن طلوع صبح در باغ وجود ،

آن گل ڪہ بہ روے صبح خندید تویے !


#مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آواز
‌ ‌ 
#وه_چه_بی_رنگ_و_بی_نشان

‌ استاد
#شهرام_ناظری
‌ شاعر:
#مولانا
 مقام
#بیات_اصفهان‌
گروه
#دستان
‌  ضبط زنده از کنسرت
#اهواز
‌ سال ۱۳۷۸
Sarve Chaman
Mohamadreza Shajarian
محمدرضا شجریان

سرو چمان من چرا میل چمن نمی ‌کند
همدم گل نمی ‌شود یاد سمن نمی ‌کند

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی ‌کند

حافظ
VID-20240518-WA0008.mp4
6.1 MB
‏فیلم از طرف تجاری
چون معشوقی در اب افتاد، عاشق نیز، خود را، به اب افکند و در پی او روان شد.
پس چون یکدیگر را یافتند، معشوق راز کار عاشق پرسید که : من در اب افتادم تو چرا خویشتن را در اب افکندی؟
عاشق گفت :من خود را از تو جدا ندیدم که چون در اب افتادی پنداشتم که من توام.پس بی خویشتن شدم وخود را به اب افکندم.

پس ای سالک، دوگانگی بگذار و جز او، مبین، که تا در جستنش، خویشتن بینی، جز شرک نورزی و چون ترک خویش کنی و در اوگم شوی، به توحید رسی.

عطار نیشابوری
الاولیاء همچنانند پیش از مرگ مرده اند و حکم در و دیوار گرفته اند. دریشان یک سر موی از هستی نمانده است. در دست قدرت همچون اسپری اند، جنبش سپر از سپر نباشد، و معنی اناالحق این باشد. سپر می گوید من در میان نیستم، حرکت از دست حقست این سپر راحق بینید و با حق پنجه مزنید که آنها که بر چنین سپر زخم زدند در حقیقت با خدا جنگ کرده اند، و خودرا بر خدا زده اند. از دور آدم تا کنون می شنوی که بریشان چه ها رفت، از فرعون . شداد و نمرود و قوم عاد و لوط و ثمود الی مالانهایه، و آن چنان سپری تا قیامت قایمست، دورا بعد دور، بعضی بصورت انبیا و بعضی بصورا اولیا تا اتقیا از اشقیا ممتاز گردند، و اعدا از از الاولیاء

فیه ما فیه
مقام عاشقی مقام محرمی است، و در روابط محرمیت‌آمیز هزار و یک راه جز زبان برای مفاهمه گشوده می‌شود، و بلکه عمیق‌ترین و لطیف‌ترین معانی ماورای زبان و «از ره پنهان» مبادله می‌گردد .

مقام عشق یا محرمیت مقام همدلی است، و از منظر مولانا همدلی بسی گویاتر از هم‌زبانی است :

هم‌زبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است

ای بسا هندو و ترک هم‌زبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از هم‌زبانی بهتر است

غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد زدل

مثنوی معنوی
⁣آخر سنگ پرست را بد میگویی که روی سوی سنگی با دیوار نقشین کرده است. آخر کعبه در میان عالم است. چون اهل حلقه ی عالم جمله رو به او کنند و این کعبه را از میان برداری، سجده سوی دل باشد. سجده ای آن بر دل این و سجده ای این بر دل آن. و بدان خدای که خداوند آن خانه(کعبه) است، و خداوند این(دل) که تا آن خانه را بنا کرده اند در آن خانه در نیامده و از آنروز که این خانه را بنا کرده اند از این خانه خالی نشده.

مقالات_شمس_تبریزی
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیشش می ترسم
ندارم شکوه از بیگانگان از خویش می ترسم
ندارم وحشتی از شیر وببر و حمله گرگان
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
مرا با جوفروشان سربازار کاری نیست
من از گندم نمایان ارادت کیش می ترسم
ندارم وحشت از جنگ ونفاق وقتل وخونریزی
من از این آتش افروزان صلح اندیش می ترسم
به شیخی گفت کسی, از چه می تر سی زمی ؟ گفتا
ز می خوردن ندارم بیم از مستیش می ترسم
مرا باخانقاه وخرقه وکشکول کاری نیست
من از اعمال زشت خلق نادرویش می ترسم
چه خوش گفت این سخن مردسخن سنجی که می گوید
مراازمرگ باکی نیست ازسختیش می ترسم
من ژولیده را نبود هراسی از سخن گفتن
ولیکن از زبان خویش بیش از پیش می ترسم

ژولیده نیشابوری
روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم ، و سخنی به از بی سخنی نشنیدم ، ساکن سرای سکوت شدم، و صدره ی صابری در پوشیدم، مرغی گشتم،چشم او از یگانگی،پر او از همیشگی، در هوای بی چگونگی، می پریدم، کاسه ای بیاشامیدم که هرگز،تا ابد، از تشنگی او سیراب نشدم...

بایزید بسطامی
حکایت
باب ششم


با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی‌کردم که جوانی در آمد و گفت: در این میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟
غالب اشارت به من کردند.
گفتمش: خیر است!
گفت: پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است و به زبان عجم چیزی همی‌گوید و مفهوم ما نمی‌گردد. گر به کرم رنجه شوی مزد یابی، باشد که وصیتی همی‌کند.
چون به بالینش فراز شدم این می‌گفت:
دمی چند گفتم بر آرم به کام
دریغا که بگرفت راه نفس
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس

معانی این سخن را به عربی با شامیان همی‌گفتم و تعجب همی‌کردند از عمر دراز و تأسف او همچنان بر حیات دنیا.
گفتم: چگونه‌ای در این حالت؟
گفت: چه گویم؟،
ندیده‌ای که چه سختی همی‌رسد به کسی
که از دهانش به در می‌کنند دندانی

قیاس کن که چه حالت بود در آن ساعت
که از وجود عزیزش به در رود جانی


گفتم: تصور مرگ از خیال خود به در کن و وهم را بر طبیعت مستولی مگردان که فیلسوفان یونان گفته‌اند مزاج ار چه مستقیم بود، اعتماد بقا را نشاید و مرض گرچه هایل، دلالت کلی بر هلاک نکند. اگر فرمایی طبیبی را بخوانم تا معالجت کند.
دیده بر کرد و بخندید و گفت:
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون خرف بیند اوفتاده حریف

خواجه در بند نقش ایوان است
خانه از پایبند ویران است

پیرمردی ز نزع می نالید
پیرزن صندلش همی ‌مالید

چون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت اثر کند نه علاج


#سعدی
#گلستان