معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.23K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
#ترانه‌های_خیام بخش دوم     قدیمی‌ترین کتابی که از خیام اسمی بمیان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی می‌کند و با احترام هر چه تمام‌تر اسم او را می‌برد نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است. ولی او خیام را در…
#ترانه‌های_خیام
بخش سوم


    اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباه‌آلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانه‌های مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام حقیقی دارد. ما در اینجا مجال انتقاد آنها را نداریم.

    تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست می‌باشد، عبارتست از رباعیات سیزده‌گانه مونس الاحرار که در سنه ۷۴۱ هجری نوشته شده، و در خاتمه کتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. (رجوع شود به نمرات: ۱۰ ،۸، ۲۷، ۲۹، ۴۱، ۴۵، ۵۹، ۶۲، ۰۹ ، ۶۷، ۱۱۵ ،۱۲۷).  رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور می‌آیند و انتقاد مؤلف «مرصاد العباد» به آنها نیز وارد است. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی مرصاد العباد که یکی از آنها در هر دو تکرار شده نمره (۱۰) شکی باقی نمی‌ماند و ضمناً معلوم می‌شود که گوینده آنها يك فلسفه مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان می‌دهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و کار داریم. ازین رو با کمال اطمینان می‌توانیم این رباعیات چهارده‌گانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محک شناسائی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم.

    از اینقرار چهارده رباعی مذکور سند اساسی این کتاب خواهد بود، و در اینصورت هر رباعی که يك كلمه و یا کنایه مشكوك و صوفی‌مشرب داشت نسبت آن بخیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود اینست که می‌گویند به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده، و آخر عمر سعادت رفیق او شده راهی بسوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده گساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزیدن می‌گیرد و کوزه شراب روی زمین می‌افتد و می‌شکند. آنوقت خیام بر آشفته بخدا می‌گوید:
ابریق می مرا شکستی ربی،
بر من در عیش را به بستی ربی،
من می خورم و تو میکنی بدمستی،
خاکم بدهن مگر تو مستی ربی؟


خدا او را غضب می‌کند، فوراً صورت خیام سیاه می‌شود و خیام دوباره می‌گوید:

ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو.


خدا هم او را می‌بخشد و رویش درخشیدن می‌گیرد، و قلبش روشن می‌شود. بعد می‌گوید: «خدایا مرا بسوی خودت بخوان!» آنوقت مرغ روح از بدنش پرواز می‌کند.

    این حکایت معجز‌آسای مضحک بدتر از فحش‌های نجم‌الدین رازی بمقام خيام توهین می‌کند. و افسانه‌ی بچگانه‌ای است که از روی ناشیگری بهم بافته‌اند. آیا می‌توانیم بگوئیم گوینده آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیش خنده‌های تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک می‌ریزد و از همان خدائی که محکوم کرده بزبان لغات آخوندی استغاثه می‌طلبد؟ شاید یکنفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها این حکایت را ساخته تا اگر کسی برباعیات تند او بر بخورد بنظر عفو و بخشایش بگوینده آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد.

   


#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانه‌های_خیام بخش سوم     اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباه‌آلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانه‌های مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام…
#ترانه‌های_خیام
بخش چهارم



  

     افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش می‌کرده و عجز و لابه می‌نموده، روح خیام در خواب باو ظاهر می‌شود و این رباعی را می‌گوید:

ای سوخته سوخته سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی
تا کی گوئی که بر عمر رحمت کن؟
حق را تو کجا برحمت آموختنی
؟

    باید اقرار کرد که طبع خیام در آن‌دنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانه‌ها درباره خیام زیاد است که قابل ذکر نیست و اگر همه آنها جمع‌آوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزی‌که مهم است، باین نکته بر می‌خوریم که تأثیر فکر عالی خیام در يك محيط پست و متعصب خرافات‌پرست چه بوده، و ما را در شناسائی او بهتر راهنمایی می‌کند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجه سوم و چهارم که باو حمله کرده‌اند، از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد بدست می‌دهد. کسانی‌که منافع خود را از افکار خیام در خطر می‌دیده‌اند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیده‌اند.

    ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلك او تقريباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری، شاعر پیرو يك فلسفه معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت پشیمانی با تو به از خاطرش نگذشته است.

     در جوانی شاعر با تعجب از خودش می‌پرسد که چهره پرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند مخصوص خیام است:

هر چند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
!

از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار می‌دیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ می‌جسته:

امروز که نوبت جوانی من است
می‌نوشم از آن که کامرانی من است؛
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است چرا که زندگانی من است


در این رباعی افسوس رفتن جوانی را می‌خورد:

افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد؟
حالی که و را نام جوانی گفتند
معلوم نشد او که کی آمد کی شد
!

    شاعر با دست لرزان و موی سفید قصد باده می‌کند. اگر او معتقد بزندگی بهتری در دنیای دیگر بود، البته اظهار ندامت می‌کرد تا بقیه عیش و نوش‌های خود را بجهان دیگر محول بکند. این رباعی کاملا تأسف يك فیلسوف مادی را نشان می‌دهد که در آخرین دقایق زندگی سایه‌ی مرگ را

در کنار خود می‌بیند و می‌خواهد بخودش تسلیت بدهد نه با افسانه های مذهبی، و تسلیت خود را در جام شراب جستجو می‌کند.

من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد
با موی سپید، قصد می خواهم کرد
پيمانه عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد
؟

اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر ساختمان و زبان و فلسفه گوینده این چهار رباعی که در مراحل مختلف زندگی گفته شده یکی است، پس می‌توانیم بطور صریح بگوئیم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی بدبین و ریبی بوده. و یا فقط در رباعیاتش اینطور می‌نموده و يك لحن تراژيك دارد که بغیر از گوینده‌ی همان رباعیات چهارده گانه سابق کس دیگری نمی‌تواند گفته باشد و قیافه ادبی و فلسفی او بطور کلی تغییر نکرده است. فقط در آخر عمر با يك جبر يأس آلودى حوادث تغییر ناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوش بینی بنظر می‌آید اتخاذ میکند. بطور خلاصه این ترانه های چهار مصراعی کم حجم و پر معنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی می‌ماند، باز هم می‌توانستیم بفهمیم که گوینده این رباعیات در مقابل مسائل مهم فلسفی چه رویه‌ای را در پیش گرفته و می‌توانستیم طرز فکر او را بدست بیاوریم لهذا از روی میزان فوق ما می‌توانیم رباعیاتی که منسوب بخیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. ولی آیا اینکار آسان است؟

#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانه‌های_خیام بخش چهارم         افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش می‌کرده و عجز و لابه می‌نموده، روح خیام در خواب باو ظاهر می‌شود و این رباعی را می‌گوید: ای سوخته سوخته سوختنی ای آتش دوزخ از تو افروختنی…
#ترانه‌های_خیام
بخش پنجم



     مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمی‌شود اعتماد کرد زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول اغلب اشتباه تذکره نویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کرده‌اند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم بدیگران نسبت داده‌اند. از طرف دیگر سلاست طبع، شیوائی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه موشکاف که از خیام سراغ داریم بما اجازه می‌دهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است خیام شعر سروده که از بین برده‌اند و آنهایی که مانده بمرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده. عمدی که بدست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده می‌شود. مثلا:

شادی بطلب که حاصل عمر دمی است.

تقریباً در همه نسخ نوشته شادی مطلب در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آنرا نشان می‌دهد. يك دليل ديگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده. علاوه برین هر آخوندی که شراب خورده و يك رباعی درین زمینه گفته از ترس تکفیر آنرا بخیام نسبت داده. لهذا رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقه‌بازی می‌زند بدون يك جنبه فلسفى و يا نكته زننده و یا ناشی از افکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است می‌شود با کمال اطمینان دور بریزیم مثلا آیا جای تعجب نیست که در مجموعه معمولی رباعیات خیام باین رباعی بر بخوریم:

ای آنکه گزیده‌ای تو دین زرتشت
اسلام فکنده‌ای تمام از پس و پشت؛

تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جائی بنشین که خواهندت کشت.


این رباعی تهدید آمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و باو سوء قصد کرده‌اند؟ جای تردید است چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خيام بنظر میآید ولی در هر صورت قضاوت گوینده را درباره خیام و درجه‌ی اختلاط ترانه‌های او را با رباعیات دیگران نشان می‌دهد. بهرحال، تا وقتيكه يك نسخه خطی که از حیث زمان و سنديت تقريباً مثل رباعیات سیزده گانه کتاب مونس الاحرار باشد بدست نیامده، يك حكم قطعی در‌باره ترانه‌های اصلی خیام دشوار است، بعلاوه شعرائی پیدا شده‌اند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساخته‌اند و سعی کرده‌اند که از او تقلید بکنند ولی سلاست کلام آنها هر قدر هم کامل باشد اگر مضمون يك رباعی را مخالف سلیقه و عقیده خیام ببینیم با کمال جرئت می‌توانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانه‌های خیام با وضوح و سلاست کامل و بیان ساده گفته شده در استهزاء و گوشه کنایه خیلی شدید و بی‌پرواست. ازین مطالب می‌شود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در يك قالب متكلف و غير منتظم دیده شود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خيام مسلك فلسفی عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او اینها صفاتی است که می‌تواند معیار مسئله فوق بشود.

ما عجالتاً این ترانه‌ها را باسم همان خیام منجم و ریاضی‌دان ذکر می‌کنیم چون مدعی دیگری پیدا نکرده تا ببینیم این اشعار مربوط بهمان خیام منجم و عالم است و یا خیام دیگری گفته. برای اینکار باید دید طرز فکر و فلسفه او چه بوده است.


#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانه‌های_خیام بخش پنجم      مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمی‌شود اعتماد کرد زیرا…
#خیام_فیلسوف
بخش ششم



در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانه‌ای که در ترانه‌هایش می‌آورد يك صورت عمیق و مرموز بخود می‌گیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی می‌کند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمت‌های کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم... و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمی‌باشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری می‌کند! از اینقرار کوزه يك زندگی مستقل پیدا می‌کند که شراب بمنزله‌ی روح آنست:

لب بر لب کوزه بردم از غایت آز .

این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.


    از مطالب فوق بدست می‌آید که خیام در خصوص ماهیت و ارزش زندگي يك عقيده و فلسفه مهمی دارد. آیا او در مقابل اینهمه بدبختی و این فلسفه چه خط‌مشی و رویه‌ای را پیش می‌گیرد؟

    در صورتی‌که نمی‌شود به چگونگی اشیاء پی برد، در صورتی‌که کسی ندانسته و نخواهد دانست که از کجا می‌آئیم و به کجا می‌رویم و گفته‌های دیگران مزخرف و تله‌ی خربگیری است، در صورتی که طبیعت آرام و بی‌اعتنا وظیفه خودش را انجام می‌دهد و همه کوشش‌های ما در مقابل او بیهوده است. و تحقیقات فلسفی غیر ممکن می‌باشد، در صورتی‌که اندوه و شادی ما نزد طبیعت یکسان است و دنیائی که در آن مسکن داریم پر از درد و شر همیشگی است و زندگی هراسناك ما يك رشته خواب، خیال، فریب و موهوم می‌باشد، در صورتی‌که پادشاهان با فرّ و شکوه گذشته با خاک نیستی هم‌آغوش شده‌اند و پریرویان ناکامی که به سینه‌ی خاك تاريك فرو رفته‌اند ذرات تن آنها در تنگنای گور از هم جدا می‌شود و در نباتات و اشیاء زندگی دردناکی را دنبال می‌کند. همه اینها بزبان بی‌زبانی سستی و شکنندگی چیزهای روی زمین را بما نمی‌گویند؟ گذشته بجز یادگار درهم و رؤیائی بیش نیست، آینده مجهول است، پس همین دم را که زنده‌ایم، این دم گذرنده كه بيك چشم بهم‌زدن در گذشته فرو می‌رود همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمی‌ماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم! مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا می‌توانیم باید غم و غصّه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خُرد بشویم!

برُبای نصیب خویش کَت بربایند.

        باید دانست هر چند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توام است. ازین رو همواره معانی فلسفه خیام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی می‌کند امّا در حقیقت همه‌ی گل و بلبل، جام‌های شراب، کشتزار و تصویرهای شهوت‌انگیز او جز تزیینی بیش نیست مثل کسی که بخواهد خودش را بکشد و قبل از مرگ به تجمل و تزیین اطاق خودش بپردازد. ازین جهت خوشی او بیشتر تأثر‌آور است. خوش باشیم و فراموش بکنیم تا خون، این مایع زندگی، که از هزاران زخم ما جاری است نه بینیم !

    چون خیام از جوانی بدبین و در شک بوده و فلسفه کیف و خوشی را در هنگام پیری انتخاب کرده بهمین مناسبت خوشی او آغشته با فکر یاس و حرمان است:

پیمانه‌ی عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟


    این ترانه که ظاهراً لحن یکنفر رندِ کارکُشته و عیاش را دارد که از همه چیز بیزار و زده شده و زندگی را می‌پرستد و نفرین می‌کند. در حقیقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتاد سالگی این رباعی را بیش از رباعیات بدبینی او غم‌انگیز می‌کند و کاملا فکر یکنفر فیلسوف مادی را نشان می‌دهد که آخرین دقایق عمر خود را در مقابل فنای محض دریابد!

     روی ترانه‌های خیام بوی غلیظ شراب سنگینی می‌کند و مرگ از لای دندان‌های کلید شده‌اش می‌گوید: «خوش باشیم

    موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگرچه خیام مانند ابن‌سینا در خوردن شراب زیاده روی نمی‌کرده ولی در مدح آنان تا اندازه‌ای اغراق می‌گوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است. ولی در «نوروزنامه» یک فصل كتاب مخصوص منافع شراب است و نویسنده از روی تجربیات دیگران و آزمایش شخصی، منافع شراب را شرح می‌دهد و در آنجا اسم بوعلی‌سینا و محمد زکریای رازی را ذکر می‌کند، (ص ۶۰) می‌گوید: هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست خاصه شراب انگوری تلخ و صافی و خاصیتش آنست که غم را ببرد و دل را خرم کند.» (ص۷۰) ... همه دانایان متفق گشتند که هیچ نعمتی بهتر و از شراب نیست.» (ص ۶۱) ... و در بهشت نعمت بسیار است و شراب بهترین نعمتهاء بهشت است. آیا می‌توانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتی‌که با تمسخر می‌گوید:

گویند: بهشت و حوض کوثر باشد

#ترانه‌های_خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#خیام_فیلسوف بخش ششم در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانه‌ای که در ترانه‌هایش می‌آورد يك صورت عمیق و مرموز بخود می‌گیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی می‌کند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمت‌های کوزه تصغیر همان اعضای…
#خیام_فیلسوف
بخش هفتم
(پایانی)

ولی در رباعیات، شراب برای فرو نشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه بجام باده می‌برد و با می ارغوانی می‌خواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم، مخصوصاً فراموش بکنیم چون در مجالس عیش ما يك سايه ترسناك دور می‌زند. این سایه‌ی مرگ است، کوزه شراب لبش را که بلب ما می‌گذارد آهسته بغل گوشمان می‌گوید: منهم روزی مثل تو بوده‌ام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی.

    بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخره غمناکی! کیف؟ زن، معشوق دمدمی. بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم پیش از آنکه این سایه ترسناک گلوی ما را در چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا می‌زنند و دعوت به نیستی می‌کنند ومرگ با خنده چندش‌انگیزش بما می‌خندد.

زندگی یکدم است. آن دم را فراموش بکنیم!
می‌خور که چنین عمر که غم در پی اوست.
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.

#ترانه‌های_خیام
#صادق_هدایت
خیام رباعیات_خداوندان اسرار
همایون شجریان
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را

می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

#خیام🌹
" نصب تندیس خیام نیشابوری در دانشگاه اوکلاهما آمریکا "
Lian Flamenco - Doholchi.com
Mohsen Sharifian - Doholchi.com
قطعه موسیقی تلفیقی
خیام خوانی
موسیقی بوشهرو
موسیقی فلامنکو اسپانی

اثرزیبای لیان فلامنکو
محسن شریفیان و
گروه لیان
خیام خوانی
محمد معتمدی
خیام خوانی
محمد معتمدی
چون مرده شوم خاک مرا.....
Bahro Mahi
Mohammad Koozehgar
💠محمد کوزه‌گر -بحر و ماهی


نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در اين سراب فنا چشمه حيات منم
وگر به خشم روي صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آيي که منتهات منم
نگفتمت که منم بحر و تو يکي ماهي
مرو به خشک که درياي باصفات منم
نگفتمت که تو را رهزنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمي هوات منم
اگر چراغ دلي دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتي دان که کدخدات منم



👌❤️👌❤️
Kouche AsheghanehTrack
Alireza Asar
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
ای کاروان ای کاروان؛ من دزد شب رو نیستم! من پهلوان عالمم! من تیغ رویارو زنم… بر قدسیان آسمان؛ من هر شبی یاهو زنم! گر صوفی از لا دم زند؛ من دم ز الاهو زنم… باز هوایی نیستم؛ فاتیهوی جان آورم!
عنقای قاف غربتم؛ کی بانگ بر تیهو زنم… خاقان اردودار اگر؛ از جان مگردد ایل من! صاحبقران عالمم؛ بر ایل و بر اردو زنم… خیز ای توانگر پیش من؛ بنشین به زانوی ادب… من پادشاه کشورم؛ کی پیش تو زانو زنم؟!
با توام یار قسم خورده که جانان منی
نوبهار منی و زینت بستان منی

"آمده باز خیال تو به مهمانی من "
شادمانم من از این لحظه که مهمان منی

مرغ دل پر زند ای عشق از این مژده‌ی ناب
می‌رسی! غنچه‌ی زیبارخ و خندان منی

شاد گردیده دل از زمزمه‌ی آمدنت
شور و شیدایی هر لحظه‌ی شادان منی

هر نسیمی که وزان است دهد بوی ترا
روح تازه به تن و قوّتِ ایمان منی

پشت پرچین خیالم گل یاد تو شکفت
بهترین، ناب ترین مرغ غزلخوان منی

با سر انگشت زدی پنجره ام را امشب
پیک خوش نغمه برای سر و سامان منی

در سرم ولوله شد از قدمت بار دگر
قدمت بر سر چشمم که تو سلطان منی

قصر دلتنگی من باتو بهشت است، بهشت
که همان ماه نشینِ لب ایوان منی

مطلعِ شعر و غزل لطف گرانمایه‌ی توست
عطر ناب غزلی،  قمصر کاشان منی

#بهار
MTN SRYAL BVALY SYNA
SDYGH TARYF
بنگر ز جهان چه طَرْف بربستم؟ هیچ،
وَز حاصلِ عمر چیست در دستم؟ هیچ،

شمعِ طَرَبم، ولی چو بنشستم، هیچ،
من جامِ جَمَم، ولی چو بشکستم، هیچ.

#خیام
گفتم ندهم دل به تو چون روی تو بینم
چون غمزهٔ تو عربده‌ساز است چه تدبیر

بیچاره دلم صعوهٔ خرد است چه چاره
در صید دلم عشق تو باز است چه تدبیر

بر مجمر سودای تو همچون شکر و عود
عطار چو در سوز و گذار است چه تدبیر


🔥عطار
نقل است که یکی با بشر مشورت کرد که دوهزار درم دارم. حلال می‌خواهم که به حج شوم.
گفت: توبه تماشا می‌روی. اگر برای رضای خدای می‌روی برو وام کسی بگزار، یا بده به یتیم و به مردی مقل حال، که آن راحت که به دل مسلمانی رسد از صد حج اسلام پسندیده تر.
گفت: رغبت حج بیشتر می‌بینم.
گفت: از آنکه مالها نه از وجه نیکو به دست آورده ای، تا بناوجوه خرج نکنی قرار نگیری

ذکر بشر حافی
تحصیل علم جهت لقمه‌ی دنیا چه می‌کنی؟

این رسن از بهر آن است که از چَه برآیند، نه از بهر آنکه از این چه به چاه‌های دگر فرو‌روند.

در بند آن باش که بدانی که
«من کی‌ام و چه جوهرم و به چه آمده‌ام و کجا روم و اصل من از کجاست و این ساعت در چه‌ام و روی به چه دارم؟»


شمس تبریزی
عشق را اقبالى و ادباری هسـت، زیـادتی و نقصـانی وكمـالى. و عاشـق را در اواحوال است. در ابتدا بودكه منكر بود، آنگاه تن در دهد، آنگاه ممكـن بـودكـه شودو راه انكار دیگرباره رفتن گيرد. این احـوال بـه اشـخاص و اوقـات متبرم (ملول) بگردد.

گاه بودكه عشق در زیادت بود و عاشق بر او منكر، وگـاه او در نقصـان خویشتنداری میباید بود و خداوندش بر نقصان منكر، كه عشق را قلعة عاشق گشاد تا رام شود و تن در دهد، و ولایت تمام بسپارد.!

با دل گفتم كه راز با یار مگو
زین بیش حدیث عشق زنهار مگو

دل گفت مراكه هان دگر بار مگوی
تن را به بلا سپار و بسیار مگوی

سوانح العشق-احمد غزالی
آن شیخ را دیدم حیران می نگریست در من،
و آن دگر فرو رفته ،سر فروانداخته ،
و آن دگر سجده می کرد پیاپی ،
آن دگر در خاک می غلطید ،
و آن دگر کفش بر سر می زد .
گفتم :
تماشا آن کس را باشد که پیل را تمام دید .
اگر چه هر عضوی از او حیرت آرد ؛
اما آن حظ ندارد که : دیدهء کل

حضرت شمس
آدمی همیشه عاشق آن چیزیست که ندیده است،
نشنیده است و فهم نکرده است
و شب و روز آن را می طلبد.
اما از آنچه فهم کرده و دیده،
ملول و گریزان است.

فیه ما فیه
کمانِ سخت که داد آن لطیف بازو را
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را

تو خود به جوشن و برگُستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را
دیار هند و اقالیم تُرک بسپارند
چو چشم تُرک تو بینند و زلف هندو را

مُغان که خدمت بت می‌کنند در فرخار
ندیده‌اند مگر دلبران بت رو را
حصار قلعه باغی به منجنیق مده
به بام قصر برافکن کمند گیسو را

مرا که عُزلت عَنقا گرفتمی همه عمر
چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم
سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را

بهای روی تو بازار ماه و خور بشکست
چنان که معجز موسی طلسم جادو را
به رنج بردن بیهوده گنج نتوان برد
که بخت راست فضیلت نه زور بازو را

به عشق روی نکو دل کسی دهد سعدی
که احتمال کند خوی زشت نیکو را

#حضرت_سعدی