ای محبوسانِ جهان،
چارهای نمیکنید؟
آخر بنگرید
در این صورتهای خوب
و در این عجایبها؛
آخر
این نقشها را حقیقتها باشد.
این صورتها
و خیالها که
بر این دیوارِ زندانِ عالمِ فانی است.
با چند هزار کس
در عالم دوست بودی
و خویش پنداشتی
و رازها گفتی،
اینک نقش از ایشان رفت.
برو به گورستان،
سنگهای لحد برگیر،
کلوخهایشان میبین
محوشده بیا تا کوتاه کنیم
و این زندان را سوراخ کنیم،
و به آنجا رویم
که حقیقتِ آن نقشهاست
که ما بر او عاشقیم.
مجالس سبعه
چارهای نمیکنید؟
آخر بنگرید
در این صورتهای خوب
و در این عجایبها؛
آخر
این نقشها را حقیقتها باشد.
این صورتها
و خیالها که
بر این دیوارِ زندانِ عالمِ فانی است.
با چند هزار کس
در عالم دوست بودی
و خویش پنداشتی
و رازها گفتی،
اینک نقش از ایشان رفت.
برو به گورستان،
سنگهای لحد برگیر،
کلوخهایشان میبین
محوشده بیا تا کوتاه کنیم
و این زندان را سوراخ کنیم،
و به آنجا رویم
که حقیقتِ آن نقشهاست
که ما بر او عاشقیم.
مجالس سبعه
از تذکره الاولیا عطار نیشابوري،
در ذکر بایزید بسطامی
گفت:
حاجیان به قالب گرد کعبه طواف کنند، بقا خواهند؛
و اهل محبت به گرد قلوب گردند و عرش و لقا خواهند.
تذکره الاولیاء
در ذکر بایزید بسطامی
گفت:
حاجیان به قالب گرد کعبه طواف کنند، بقا خواهند؛
و اهل محبت به گرد قلوب گردند و عرش و لقا خواهند.
تذکره الاولیاء
چه حدیث است؟ ،
کجا مرگ بُوَد عاشق را ؟ ،
این ، محال است ،
که در چشمهٔ حیوان ، میرم ،
#مولانا
چه حدیث است؟ = این چه حرفی است؟
کجا مرگ بُوَد عاشق را ؟ ،
این ، محال است ،
که در چشمهٔ حیوان ، میرم ،
#مولانا
چه حدیث است؟ = این چه حرفی است؟
یکی گفت اینجا چیزی فراموش کرده ام خداوندگار فرمود که در عالم یک چیزست که آن را فراموش کردنی نیست
اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آنرا فراموش نکنی باک نیست
و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و آنرا فراموش کنی هیچ نکرده باشی
آدمی در این عالم برای کاری آمده است
و مقصود آنست چون آن نمیگزارد پس هیچ نکرده باشد
فیه مافیه
اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آنرا فراموش نکنی باک نیست
و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و آنرا فراموش کنی هیچ نکرده باشی
آدمی در این عالم برای کاری آمده است
و مقصود آنست چون آن نمیگزارد پس هیچ نکرده باشد
فیه مافیه
"اجعل جسدک بیتک وقلبک خلوته فی البیث واجتهد آن لاتبرح فی خلوتک منتظرا محبوبک فلقله یزروک فیجدک حاضرا والمکان خالیا "
جسدت راخانه خودقراربده ودلت راخانه خلوت و بکوش که پیوسته درخلوت خود منتظرمحبوب خود باشی وشاید آن تراببیند وتراحاضر بیابد درحالی که مکان وقلب جایی ندارد یعنی دردل تو جایی نداشته باشد .
محی الدین عربی
جسدت راخانه خودقراربده ودلت راخانه خلوت و بکوش که پیوسته درخلوت خود منتظرمحبوب خود باشی وشاید آن تراببیند وتراحاضر بیابد درحالی که مکان وقلب جایی ندارد یعنی دردل تو جایی نداشته باشد .
محی الدین عربی
عالم حق فراخنایی است، بسطی بی پایان عظیم.
هر که را خلق و خوی فراخ دیدی، و سخن گشاده و فراخ حوصله، که دعای خیر همه عالم کند، که از سخن او ترا گشاد دل حاصل می شود،
و این عالم و تنگی او، بر تو فراموش می شود، آن فرشته است و بهشتی.
آنکه اندر او و اندر سخن او قبض می بینی و تنگی و سردی، که از سخن او چنان سرد می شود که از سخن آن کس گرم شده بودی،
اکنون به سبب سردی او آن گرمی نمی یابی، آن شیطان است و دوزخی.
اکنون هر که برین سِر واقف شود و آن معامله ی او شود، به صد هزار شیخی التفات نکند.
مقالات شمس
هر که را خلق و خوی فراخ دیدی، و سخن گشاده و فراخ حوصله، که دعای خیر همه عالم کند، که از سخن او ترا گشاد دل حاصل می شود،
و این عالم و تنگی او، بر تو فراموش می شود، آن فرشته است و بهشتی.
آنکه اندر او و اندر سخن او قبض می بینی و تنگی و سردی، که از سخن او چنان سرد می شود که از سخن آن کس گرم شده بودی،
اکنون به سبب سردی او آن گرمی نمی یابی، آن شیطان است و دوزخی.
اکنون هر که برین سِر واقف شود و آن معامله ی او شود، به صد هزار شیخی التفات نکند.
مقالات شمس
قلب سالک هم مونس اوست و هم محب اوست و هم موضع اسرار اوست.
به بیانی « قلب سالک عرش خداست» .
هر که طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هر که راه دل گم کند، چنان دور افتد که هرگز خود را باز نیابد!
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
نزد دل خود که نزد دل پویم من
عین القضات همدانی
به بیانی « قلب سالک عرش خداست» .
هر که طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هر که راه دل گم کند، چنان دور افتد که هرگز خود را باز نیابد!
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
گفتا که مرا مجو بعرش و ببهشت
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
نزد دل خود که نزد دل پویم من
عین القضات همدانی
#عُمَر_خَیّام_نیشابوری (نام کامل: غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری) (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ درنیشابور - درگذشتهٔ ۱۲ آذر ۵۱۰ در نیشابور) که خیامی وخیام نیشابوری و خیامی النّیسابوری هم نامیده شدهاست، همهچیزدان، فیلسوف، ریاضیدان،ستارهشناس و رباعیسرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش «حجّةالحق» بودهاست، ولی آوازهٔ وی بیشتر با انگیزه نگارش رباعیآتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به بیشترِ زبانهای زنده برگردان نمودهاند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی برگردانده است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب زمین شدهاست.
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان سر و سامان دادن و سرپرستی محاسبات گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دورهٔ پادشاهی ملکشاه سلجوقی (۴۲۶–۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست؛ محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از تقویم میلادی دارد. وی در ریاضیات، نجوم،علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهسوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کردهاست.نوپیدا کردن نظریهای دربارهٔ نسبتهای همارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.
شماری از تذکرهنویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خواندهاند.صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بودهاست، بسیار دور از ذهن میداند، زیرا از دیدِ زمانی با هم دگرگونیِ زیادی داشتهاند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود میداند، ولی این استادی ابن سینا، سوی معنوی دارد
در زمینههای سیاسی نیز رخدادهای مهمی در دوره خیام رخ داد:
سقوط دولت آل بویه قیام دولتِ سلجوقیجنگهای صلیبی ظهور باطنیان
در اوایل دوران زندگی خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به پایانِ عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضی سمرقندی او را «حجة الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب دادهاند. از خیام به عنوان جانشین ابنسینا و استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق ومتافیزیک یاد میکنند.
القاب:👇👇
حکیم حجة الحق، خواجه، امام، الفیلسوف حجة الحق،خواجه امام، حکیم جهان و فیلسوف گیتی، الشیخ الامام،الشیخ الاجل حجة الحق، علامهٔ خواجه، قدوهٔ الفضل،سلطان العلماء، ملک الحکماء، امام خراسان، من اعیان المنجّمین، الحکیم الفاضل الاوحد، خواجهٔ حکیم، الحکیم الفاضل، نادرهٔ فلک، تالی ابن سینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت به ویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، در اکثر علوم خاصه در نجوم سرآمد زمان، فیلسوف الوقت، سیدالمحقّقین، ملک الحکماء، الادیب الاریب الخطیر، الفلکی الکبیر، حجة الحق والیقین، نصیرالحکمة و الدین، فیلسوف العالمین، نصرة الدّین، الحیر الهمام، سیّدالحکماءالمشرق و المغرب،السیّدالاجل، فیلسوف العالم، بهطور قطع در حکمت و نجوم بیهمتا، علامهٔ دوران، بر دانش یونان مسلط و غیره
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان سر و سامان دادن و سرپرستی محاسبات گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دورهٔ پادشاهی ملکشاه سلجوقی (۴۲۶–۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست؛ محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از تقویم میلادی دارد. وی در ریاضیات، نجوم،علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهسوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کردهاست.نوپیدا کردن نظریهای دربارهٔ نسبتهای همارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.
شماری از تذکرهنویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خواندهاند.صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بودهاست، بسیار دور از ذهن میداند، زیرا از دیدِ زمانی با هم دگرگونیِ زیادی داشتهاند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود میداند، ولی این استادی ابن سینا، سوی معنوی دارد
در زمینههای سیاسی نیز رخدادهای مهمی در دوره خیام رخ داد:
سقوط دولت آل بویه قیام دولتِ سلجوقیجنگهای صلیبی ظهور باطنیان
در اوایل دوران زندگی خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به پایانِ عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضی سمرقندی او را «حجة الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب دادهاند. از خیام به عنوان جانشین ابنسینا و استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق ومتافیزیک یاد میکنند.
القاب:👇👇
حکیم حجة الحق، خواجه، امام، الفیلسوف حجة الحق،خواجه امام، حکیم جهان و فیلسوف گیتی، الشیخ الامام،الشیخ الاجل حجة الحق، علامهٔ خواجه، قدوهٔ الفضل،سلطان العلماء، ملک الحکماء، امام خراسان، من اعیان المنجّمین، الحکیم الفاضل الاوحد، خواجهٔ حکیم، الحکیم الفاضل، نادرهٔ فلک، تالی ابن سینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت به ویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، در اکثر علوم خاصه در نجوم سرآمد زمان، فیلسوف الوقت، سیدالمحقّقین، ملک الحکماء، الادیب الاریب الخطیر، الفلکی الکبیر، حجة الحق والیقین، نصیرالحکمة و الدین، فیلسوف العالمین، نصرة الدّین، الحیر الهمام، سیّدالحکماءالمشرق و المغرب،السیّدالاجل، فیلسوف العالم، بهطور قطع در حکمت و نجوم بیهمتا، علامهٔ دوران، بر دانش یونان مسلط و غیره
به بهانه ۲۸ اردیبهشت، روز بزرگداشت #حکیم_خیام_نیشابوری
حکیم عمر خیام نیشابوری، فیلسوف، ریاضیدان و منجم نابغه ایرانی بنا به روایت مشهور، در سال ۴۳۹ هجری قمری در شهر نیشابور زاده شده و در زادگاه خود به سال ۵۲۶ هجری قمری درگذشته است. به خیام رباعیات زیادی منسوب است که بین ۷۰ تا ۵۵۰ رباعی در نوسان است.
تدوین رباعیات خیام حدود ۳۵۰ سال بعد از مرگ او صورت گرفته است و در میان آنها رباعیات شاعران دیگر هم به چشم میخورد.
طی ۱۵۰ سال گذشته، خیام پژوهان زیادی در ایران و خارج از ایران کوشیدهاند که رباعیات راستین خیام را از انبوه رباعیات منسوب به او تفکیک کنند. این تلاش ها هنوز هم ادامه دارد.
#سیدعلی_میرافضلی با بررسی منابع قدیمی، سبک رباعیسرایی در دوران خیام و دواوین شعرای پارسی، انتخابی از رباعیات منسوب به خیام انجام داده که در میان آنها ۲۴ رباعی زیر احتمال بیشتری دارد که از خیام نیشابوری باشد.
از جمله معیارهایی که برای این گزینش مد نظر قرار گرفته، یکی آن است که رباعی حداقل در دو منبع کهن آمده باشد. دیگر آن که نشانههایی از سبک رباعیسرایی دوره سلجوقی داشته باشد که مهمترین عامل سبکی در رباعیات این دوره چهار قافیهای بودن آنهاست. انسجام معنوی رباعیات و داشتن دغدغه فکری و فلسفی از دیگر ملاکهای گزینش است.
منابعی که مورد رجوع بوده، از اواخر قرن ششم قمری شروع و به اوایل قرن نهم ختم میشود. مجموعههایی که از اواسط قرن نهم قمری به بعد گردآوری شده است، در ارزیابی ما نقشی نداشته، چه برسد به گزینشهای امروزی.
حکیم عمر خیام نیشابوری، فیلسوف، ریاضیدان و منجم نابغه ایرانی بنا به روایت مشهور، در سال ۴۳۹ هجری قمری در شهر نیشابور زاده شده و در زادگاه خود به سال ۵۲۶ هجری قمری درگذشته است. به خیام رباعیات زیادی منسوب است که بین ۷۰ تا ۵۵۰ رباعی در نوسان است.
تدوین رباعیات خیام حدود ۳۵۰ سال بعد از مرگ او صورت گرفته است و در میان آنها رباعیات شاعران دیگر هم به چشم میخورد.
طی ۱۵۰ سال گذشته، خیام پژوهان زیادی در ایران و خارج از ایران کوشیدهاند که رباعیات راستین خیام را از انبوه رباعیات منسوب به او تفکیک کنند. این تلاش ها هنوز هم ادامه دارد.
#سیدعلی_میرافضلی با بررسی منابع قدیمی، سبک رباعیسرایی در دوران خیام و دواوین شعرای پارسی، انتخابی از رباعیات منسوب به خیام انجام داده که در میان آنها ۲۴ رباعی زیر احتمال بیشتری دارد که از خیام نیشابوری باشد.
از جمله معیارهایی که برای این گزینش مد نظر قرار گرفته، یکی آن است که رباعی حداقل در دو منبع کهن آمده باشد. دیگر آن که نشانههایی از سبک رباعیسرایی دوره سلجوقی داشته باشد که مهمترین عامل سبکی در رباعیات این دوره چهار قافیهای بودن آنهاست. انسجام معنوی رباعیات و داشتن دغدغه فکری و فلسفی از دیگر ملاکهای گزینش است.
منابعی که مورد رجوع بوده، از اواخر قرن ششم قمری شروع و به اوایل قرن نهم ختم میشود. مجموعههایی که از اواسط قرن نهم قمری به بعد گردآوری شده است، در ارزیابی ما نقشی نداشته، چه برسد به گزینشهای امروزی.
معرفی عارفان
به بهانه ۲۸ اردیبهشت، روز بزرگداشت #حکیم_خیام_نیشابوری حکیم عمر خیام نیشابوری، فیلسوف، ریاضیدان و منجم نابغه ایرانی بنا به روایت مشهور، در سال ۴۳۹ هجری قمری در شهر نیشابور زاده شده و در زادگاه خود به سال ۵۲۶ هجری قمری درگذشته است. به خیام رباعیات زیادی منسوب…
#ترانههای_خیام
بخش اوّل
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریفشده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیا گیر کرده و بالاخره ناشناس مانده.
اگر همه کتابهائی که راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمع آوری شود تشکیل کتابخانه بزرگی را خواهد داد. ولی کتاب رباعیاتی که باسم خیام معروف است و در دسترس همه میباشد مجموعهای است که عموماً از هشتاد الی هزار و دویست رباعی کم و بیش در بردارد؛ اما همه آنها تقریباً جنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل میدهند. حالا اگر یکی از این نسخههای رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم در آن به افکار متضاد به مضمونهای گوناگون و به موضوعهای قدیم و جدید بر میخوریم؛ بطوریکه اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلك و عقیده خود را عوض کردهباشد قادر بگفتن چنین افکاری نخواهد بود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوتپرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدائی و وافوری... آیا ممکن است یک نفر اینهمه مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضیدان و منجم هم باشد؟ پس تکلیف ما در مقابل این آش در هم جوش چیست؟ اگر بشرح حال خیام در کتب قدما هم
رجوع بکنیم بهمین اختلاف نظر بر میخوریم.
این اختلافی است که همیشه در اطراف افکار بزرگ روی میدهد. ولی اشتباه مهم از آنجا ناشی شده که چنانکه باید خیام شناخته نشده و افسانههایی که راجع باو شایع کردهاند این اشکال را در انتخاب رباعیات او تولید کرده است.
در اینجا ما نمیخواهیم بشرح زندگی خیام بپردازیم و یا حدسیات و گفتههای دیگران را راجع باو تکرار بکنیم، چون صفحات این کتاب خیلی محدود است. اساس کتاب ما روى يك مشت رباعی فلسفی قرار گرفته است، که باسم خیام همان منجم و ریاضیدان بزرگ مشهور است و یا بخطا باو نسبت میدهند اما چیزیکه انکار ناپذیر است، این رباعیات فلسفی در حدود قرن ۵ و ۶ هجری بزبان فارسی گفته شده.
تاکنون قدیمیترین مجموعه اصیل از رباعیاتی که به خیام منسوب است نسخه «بودلن» اکسفرد میباشد که در سنه ۸۶۵ در شیراز کتابت شده، یعنی سه قرن بعد از خیام و دارای ۱۵۸ رباعی است ولی همان ایراد سابق کم و بیش به این نسخه وارد است. زیرا رباعیات بیگانه نیز درین مجموعه دیده میشود.
فیتز جرالد که نه تنها مترجم رباعیات خیام بوده، بلکه از روح فیلسوف بزرگ نیز ملهم بوده است؟ در مجموعه خود بعضی رباعیاتی آورده که نسبت آنها به خیام جایز نیست. قضاوت فیتز جرالد مهمتر از اغلب شرح حالاتی است که راجع به خیام در کتب قدیم دیده میشود؛ چون با ذوق و شامه خودش بهتر رباعیات اصلی خیام را تشخیص داده تا نیکلا مترجم فرانسوی رباعیات خیام که او را بنظر يك شاعر صوفی دیده و معتقد است که خیام عشق و الوهیت را بلباس شراب و ساقی نشان میدهد، چنانکه از همان ترجمه مغلوط او شخص با ذوق دیگری مانند رنان خیام حقیقی را شناخته است.
#خیام
#صادق_هدایت
بخش اوّل
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریفشده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیا گیر کرده و بالاخره ناشناس مانده.
اگر همه کتابهائی که راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمع آوری شود تشکیل کتابخانه بزرگی را خواهد داد. ولی کتاب رباعیاتی که باسم خیام معروف است و در دسترس همه میباشد مجموعهای است که عموماً از هشتاد الی هزار و دویست رباعی کم و بیش در بردارد؛ اما همه آنها تقریباً جنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل میدهند. حالا اگر یکی از این نسخههای رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم در آن به افکار متضاد به مضمونهای گوناگون و به موضوعهای قدیم و جدید بر میخوریم؛ بطوریکه اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلك و عقیده خود را عوض کردهباشد قادر بگفتن چنین افکاری نخواهد بود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوتپرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدائی و وافوری... آیا ممکن است یک نفر اینهمه مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضیدان و منجم هم باشد؟ پس تکلیف ما در مقابل این آش در هم جوش چیست؟ اگر بشرح حال خیام در کتب قدما هم
رجوع بکنیم بهمین اختلاف نظر بر میخوریم.
این اختلافی است که همیشه در اطراف افکار بزرگ روی میدهد. ولی اشتباه مهم از آنجا ناشی شده که چنانکه باید خیام شناخته نشده و افسانههایی که راجع باو شایع کردهاند این اشکال را در انتخاب رباعیات او تولید کرده است.
در اینجا ما نمیخواهیم بشرح زندگی خیام بپردازیم و یا حدسیات و گفتههای دیگران را راجع باو تکرار بکنیم، چون صفحات این کتاب خیلی محدود است. اساس کتاب ما روى يك مشت رباعی فلسفی قرار گرفته است، که باسم خیام همان منجم و ریاضیدان بزرگ مشهور است و یا بخطا باو نسبت میدهند اما چیزیکه انکار ناپذیر است، این رباعیات فلسفی در حدود قرن ۵ و ۶ هجری بزبان فارسی گفته شده.
تاکنون قدیمیترین مجموعه اصیل از رباعیاتی که به خیام منسوب است نسخه «بودلن» اکسفرد میباشد که در سنه ۸۶۵ در شیراز کتابت شده، یعنی سه قرن بعد از خیام و دارای ۱۵۸ رباعی است ولی همان ایراد سابق کم و بیش به این نسخه وارد است. زیرا رباعیات بیگانه نیز درین مجموعه دیده میشود.
فیتز جرالد که نه تنها مترجم رباعیات خیام بوده، بلکه از روح فیلسوف بزرگ نیز ملهم بوده است؟ در مجموعه خود بعضی رباعیاتی آورده که نسبت آنها به خیام جایز نیست. قضاوت فیتز جرالد مهمتر از اغلب شرح حالاتی است که راجع به خیام در کتب قدیم دیده میشود؛ چون با ذوق و شامه خودش بهتر رباعیات اصلی خیام را تشخیص داده تا نیکلا مترجم فرانسوی رباعیات خیام که او را بنظر يك شاعر صوفی دیده و معتقد است که خیام عشق و الوهیت را بلباس شراب و ساقی نشان میدهد، چنانکه از همان ترجمه مغلوط او شخص با ذوق دیگری مانند رنان خیام حقیقی را شناخته است.
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش اوّل شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریفشده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیا گیر کرده و بالاخره ناشناس مانده. اگر همه کتابهائی که راجع به خیام و…
#ترانههای_خیام
بخش دوم
قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی بمیان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی میکند و با احترام هر چه تمامتر اسم او را میبرد نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد. کتاب دیگری که مؤلف آن ادعا دارد در ایام طفولیت (۵۰۷) در مجلس درس خیام مشرف شده تاریخ بیهقی و تنمه صوان الحكمة، نگارش ابوالحسن بیهقی میباشد که تقریباً در سنه ۵۶۲ تألیف شده. او نیز از خیام چیز مهمی بدست نمیدهد فقط عنوان او را میگوید که «دستور، فیلسوف و حجة الحق» نامیده میشده. پدران او همه نیشابوری بودهاند، در علوم و حکمت تالی ابوعلی بوده ولی شخصاً آدمی بدخُلق و کم حوصله بوده. چند کتاب از آثار او ذکر میکند و فقط معلوم میشود که خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته و معروف بوده است ولی در آنجا هم اسمی از اشعار خیام نمیآید. گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش بواسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته و یا در حاشیه جُنگها و کتب اشخاص با ذوق بطور قلم انداز چند رباعی از او ضبط شده و پس از مرگش منتشر گردیده که داغ لامذهبی و گمراهی رویش گذاشتهاند و بعدها با اضافات مقلدین و دشمنان او جمعآوری شده. انعکاس رباعیات او را در کتاب مرصادالعباد خواهیم دید.
اولین کتابی که در آن از خیام شاعر گفتگو میشود کتاب «خريدة القصر» تأليف عماد الدین کاتب اصفهانی بزبان عربی است که در ۵۷۲ یعنی قریب ۵۰ سال بعد از مرگ خیام نوشته شده و مؤلف آن خیام را در زمره شعرای خراسان نام برده و ترجمه حال او را آورده است. کتاب دیگری که خیام شاعر را تحت مطالعه آورده است.
«مرصاد العباد» تألیف نجم الدین رازی میباشد که در سنه ۶۲۰-۶۲۱ تألیف شده. این کتاب وثیقه بزرگی است زیرا نویسنده آن صوفی متعصبی بوده و از این لحاظ بعقاید خیام بنظر بطلان نگریسته و نسبت فلسفی و دهری و طبیعی باو میدهد و میگوید:
(ص ۱۸) .... که ثمرهی نظر ایمانست و ثمرهی قدم عرفان. فلسفی و دهری و طبایعی از این دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشتهاند. یکی از فضلا که بنزد نابینایان بفضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است از غایت حیرت و ضلالت این بیت را میگوید، رباعی:
در دایرهای کامدن و رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست؛
کس مینزند دمی درین عالم راست
کین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
رباعی
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر زشت آمد این صور، عیب کراست؟
ور نيك آمد خرابی از بهر چه خواست؟»
(ص ۲۲۷)اما آنچه حکمت در میرانیدن بعد از حیات و در زنده کردن بعد از ممات چه بود تا جواب بآن سرگشتهی غافل و گم گشتهی عاطل میگوید:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست...
قضاوت این شخص ارزش مخصوصی در شناسانیدن فکر و فلسفه خیام دارد. مؤلف صوفیمشرب از نیش زبان و فحش نسبت به خیام خودداری نکرده است. البته بواسطه نزديك بودن زمان از هر جهت مؤلف مزبور آشناتر به زندگی و افکار و آثار خیام بوده و عقیده خود را درباره او ابراز میکند. آیا این خود دلیل کافی نیست که خیام نه تنها صوفی و مذهبی نبوده بلکه برعکس یکی از دشمنان ترسناک این فرقه بشمار میآمده؟
#خیام
#صادق_هدایت
بخش دوم
قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی بمیان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی میکند و با احترام هر چه تمامتر اسم او را میبرد نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد. کتاب دیگری که مؤلف آن ادعا دارد در ایام طفولیت (۵۰۷) در مجلس درس خیام مشرف شده تاریخ بیهقی و تنمه صوان الحكمة، نگارش ابوالحسن بیهقی میباشد که تقریباً در سنه ۵۶۲ تألیف شده. او نیز از خیام چیز مهمی بدست نمیدهد فقط عنوان او را میگوید که «دستور، فیلسوف و حجة الحق» نامیده میشده. پدران او همه نیشابوری بودهاند، در علوم و حکمت تالی ابوعلی بوده ولی شخصاً آدمی بدخُلق و کم حوصله بوده. چند کتاب از آثار او ذکر میکند و فقط معلوم میشود که خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته و معروف بوده است ولی در آنجا هم اسمی از اشعار خیام نمیآید. گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش بواسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته و یا در حاشیه جُنگها و کتب اشخاص با ذوق بطور قلم انداز چند رباعی از او ضبط شده و پس از مرگش منتشر گردیده که داغ لامذهبی و گمراهی رویش گذاشتهاند و بعدها با اضافات مقلدین و دشمنان او جمعآوری شده. انعکاس رباعیات او را در کتاب مرصادالعباد خواهیم دید.
اولین کتابی که در آن از خیام شاعر گفتگو میشود کتاب «خريدة القصر» تأليف عماد الدین کاتب اصفهانی بزبان عربی است که در ۵۷۲ یعنی قریب ۵۰ سال بعد از مرگ خیام نوشته شده و مؤلف آن خیام را در زمره شعرای خراسان نام برده و ترجمه حال او را آورده است. کتاب دیگری که خیام شاعر را تحت مطالعه آورده است.
«مرصاد العباد» تألیف نجم الدین رازی میباشد که در سنه ۶۲۰-۶۲۱ تألیف شده. این کتاب وثیقه بزرگی است زیرا نویسنده آن صوفی متعصبی بوده و از این لحاظ بعقاید خیام بنظر بطلان نگریسته و نسبت فلسفی و دهری و طبیعی باو میدهد و میگوید:
(ص ۱۸) .... که ثمرهی نظر ایمانست و ثمرهی قدم عرفان. فلسفی و دهری و طبایعی از این دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشتهاند. یکی از فضلا که بنزد نابینایان بفضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است از غایت حیرت و ضلالت این بیت را میگوید، رباعی:
در دایرهای کامدن و رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست؛
کس مینزند دمی درین عالم راست
کین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
رباعی
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر زشت آمد این صور، عیب کراست؟
ور نيك آمد خرابی از بهر چه خواست؟»
(ص ۲۲۷)اما آنچه حکمت در میرانیدن بعد از حیات و در زنده کردن بعد از ممات چه بود تا جواب بآن سرگشتهی غافل و گم گشتهی عاطل میگوید:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست...
قضاوت این شخص ارزش مخصوصی در شناسانیدن فکر و فلسفه خیام دارد. مؤلف صوفیمشرب از نیش زبان و فحش نسبت به خیام خودداری نکرده است. البته بواسطه نزديك بودن زمان از هر جهت مؤلف مزبور آشناتر به زندگی و افکار و آثار خیام بوده و عقیده خود را درباره او ابراز میکند. آیا این خود دلیل کافی نیست که خیام نه تنها صوفی و مذهبی نبوده بلکه برعکس یکی از دشمنان ترسناک این فرقه بشمار میآمده؟
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش دوم قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی بمیان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی میکند و با احترام هر چه تمامتر اسم او را میبرد نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است. ولی او خیام را در…
#ترانههای_خیام
بخش سوم
اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباهآلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانههای مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام حقیقی دارد. ما در اینجا مجال انتقاد آنها را نداریم.
تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست میباشد، عبارتست از رباعیات سیزدهگانه مونس الاحرار که در سنه ۷۴۱ هجری نوشته شده، و در خاتمه کتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. (رجوع شود به نمرات: ۱۰ ،۸، ۲۷، ۲۹، ۴۱، ۴۵، ۵۹، ۶۲، ۰۹ ، ۶۷، ۱۱۵ ،۱۲۷). رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور میآیند و انتقاد مؤلف «مرصاد العباد» به آنها نیز وارد است. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی مرصاد العباد که یکی از آنها در هر دو تکرار شده نمره (۱۰) شکی باقی نمیماند و ضمناً معلوم میشود که گوینده آنها يك فلسفه مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان میدهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و کار داریم. ازین رو با کمال اطمینان میتوانیم این رباعیات چهاردهگانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محک شناسائی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم.
از اینقرار چهارده رباعی مذکور سند اساسی این کتاب خواهد بود، و در اینصورت هر رباعی که يك كلمه و یا کنایه مشكوك و صوفیمشرب داشت نسبت آن بخیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود اینست که میگویند به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده، و آخر عمر سعادت رفیق او شده راهی بسوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده گساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و کوزه شراب روی زمین میافتد و میشکند. آنوقت خیام بر آشفته بخدا میگوید:
ابریق می مرا شکستی ربی،
بر من در عیش را به بستی ربی،
من می خورم و تو میکنی بدمستی،
خاکم بدهن مگر تو مستی ربی؟
خدا او را غضب میکند، فوراً صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو.
خدا هم او را میبخشد و رویش درخشیدن میگیرد، و قلبش روشن میشود. بعد میگوید: «خدایا مرا بسوی خودت بخوان!» آنوقت مرغ روح از بدنش پرواز میکند.
این حکایت معجزآسای مضحک بدتر از فحشهای نجمالدین رازی بمقام خيام توهین میکند. و افسانهی بچگانهای است که از روی ناشیگری بهم بافتهاند. آیا میتوانیم بگوئیم گوینده آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیش خندههای تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک میریزد و از همان خدائی که محکوم کرده بزبان لغات آخوندی استغاثه میطلبد؟ شاید یکنفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها این حکایت را ساخته تا اگر کسی برباعیات تند او بر بخورد بنظر عفو و بخشایش بگوینده آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد.
#خیام
#صادق_هدایت
بخش سوم
اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباهآلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانههای مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام حقیقی دارد. ما در اینجا مجال انتقاد آنها را نداریم.
تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست میباشد، عبارتست از رباعیات سیزدهگانه مونس الاحرار که در سنه ۷۴۱ هجری نوشته شده، و در خاتمه کتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. (رجوع شود به نمرات: ۱۰ ،۸، ۲۷، ۲۹، ۴۱، ۴۵، ۵۹، ۶۲، ۰۹ ، ۶۷، ۱۱۵ ،۱۲۷). رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور میآیند و انتقاد مؤلف «مرصاد العباد» به آنها نیز وارد است. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی مرصاد العباد که یکی از آنها در هر دو تکرار شده نمره (۱۰) شکی باقی نمیماند و ضمناً معلوم میشود که گوینده آنها يك فلسفه مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان میدهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و کار داریم. ازین رو با کمال اطمینان میتوانیم این رباعیات چهاردهگانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محک شناسائی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم.
از اینقرار چهارده رباعی مذکور سند اساسی این کتاب خواهد بود، و در اینصورت هر رباعی که يك كلمه و یا کنایه مشكوك و صوفیمشرب داشت نسبت آن بخیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود اینست که میگویند به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده، و آخر عمر سعادت رفیق او شده راهی بسوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده گساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و کوزه شراب روی زمین میافتد و میشکند. آنوقت خیام بر آشفته بخدا میگوید:
ابریق می مرا شکستی ربی،
بر من در عیش را به بستی ربی،
من می خورم و تو میکنی بدمستی،
خاکم بدهن مگر تو مستی ربی؟
خدا او را غضب میکند، فوراً صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو.
خدا هم او را میبخشد و رویش درخشیدن میگیرد، و قلبش روشن میشود. بعد میگوید: «خدایا مرا بسوی خودت بخوان!» آنوقت مرغ روح از بدنش پرواز میکند.
این حکایت معجزآسای مضحک بدتر از فحشهای نجمالدین رازی بمقام خيام توهین میکند. و افسانهی بچگانهای است که از روی ناشیگری بهم بافتهاند. آیا میتوانیم بگوئیم گوینده آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیش خندههای تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک میریزد و از همان خدائی که محکوم کرده بزبان لغات آخوندی استغاثه میطلبد؟ شاید یکنفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها این حکایت را ساخته تا اگر کسی برباعیات تند او بر بخورد بنظر عفو و بخشایش بگوینده آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد.
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش سوم اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباهآلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانههای مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام…
#ترانههای_خیام
بخش چهارم
افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب باو ظاهر میشود و این رباعی را میگوید:
ای سوخته سوخته سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی
تا کی گوئی که بر عمر رحمت کن؟
حق را تو کجا برحمت آموختنی؟
باید اقرار کرد که طبع خیام در آندنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانهها درباره خیام زیاد است که قابل ذکر نیست و اگر همه آنها جمعآوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزیکه مهم است، باین نکته بر میخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در يك محيط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسائی او بهتر راهنمایی میکند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجه سوم و چهارم که باو حمله کردهاند، از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد بدست میدهد. کسانیکه منافع خود را از افکار خیام در خطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیدهاند.
ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلك او تقريباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری، شاعر پیرو يك فلسفه معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت پشیمانی با تو به از خاطرش نگذشته است.
در جوانی شاعر با تعجب از خودش میپرسد که چهره پرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند مخصوص خیام است:
هر چند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا!
از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار میدیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ میجسته:
امروز که نوبت جوانی من است
مینوشم از آن که کامرانی من است؛
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است چرا که زندگانی من است
در این رباعی افسوس رفتن جوانی را میخورد:
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد؟
حالی که و را نام جوانی گفتند
معلوم نشد او که کی آمد کی شد!
شاعر با دست لرزان و موی سفید قصد باده میکند. اگر او معتقد بزندگی بهتری در دنیای دیگر بود، البته اظهار ندامت میکرد تا بقیه عیش و نوشهای خود را بجهان دیگر محول بکند. این رباعی کاملا تأسف يك فیلسوف مادی را نشان میدهد که در آخرین دقایق زندگی سایهی مرگ را
در کنار خود میبیند و میخواهد بخودش تسلیت بدهد نه با افسانه های مذهبی، و تسلیت خود را در جام شراب جستجو میکند.
من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد
با موی سپید، قصد می خواهم کرد
پيمانه عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟
اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر ساختمان و زبان و فلسفه گوینده این چهار رباعی که در مراحل مختلف زندگی گفته شده یکی است، پس میتوانیم بطور صریح بگوئیم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی بدبین و ریبی بوده. و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده و يك لحن تراژيك دارد که بغیر از گویندهی همان رباعیات چهارده گانه سابق کس دیگری نمیتواند گفته باشد و قیافه ادبی و فلسفی او بطور کلی تغییر نکرده است. فقط در آخر عمر با يك جبر يأس آلودى حوادث تغییر ناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوش بینی بنظر میآید اتخاذ میکند. بطور خلاصه این ترانه های چهار مصراعی کم حجم و پر معنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی میماند، باز هم میتوانستیم بفهمیم که گوینده این رباعیات در مقابل مسائل مهم فلسفی چه رویهای را در پیش گرفته و میتوانستیم طرز فکر او را بدست بیاوریم لهذا از روی میزان فوق ما میتوانیم رباعیاتی که منسوب بخیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. ولی آیا اینکار آسان است؟
#خیام
#صادق_هدایت
بخش چهارم
افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب باو ظاهر میشود و این رباعی را میگوید:
ای سوخته سوخته سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی
تا کی گوئی که بر عمر رحمت کن؟
حق را تو کجا برحمت آموختنی؟
باید اقرار کرد که طبع خیام در آندنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانهها درباره خیام زیاد است که قابل ذکر نیست و اگر همه آنها جمعآوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزیکه مهم است، باین نکته بر میخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در يك محيط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسائی او بهتر راهنمایی میکند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجه سوم و چهارم که باو حمله کردهاند، از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد بدست میدهد. کسانیکه منافع خود را از افکار خیام در خطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیدهاند.
ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلك او تقريباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری، شاعر پیرو يك فلسفه معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت پشیمانی با تو به از خاطرش نگذشته است.
در جوانی شاعر با تعجب از خودش میپرسد که چهره پرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند مخصوص خیام است:
هر چند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا!
از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار میدیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ میجسته:
امروز که نوبت جوانی من است
مینوشم از آن که کامرانی من است؛
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است چرا که زندگانی من است
در این رباعی افسوس رفتن جوانی را میخورد:
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد؟
حالی که و را نام جوانی گفتند
معلوم نشد او که کی آمد کی شد!
شاعر با دست لرزان و موی سفید قصد باده میکند. اگر او معتقد بزندگی بهتری در دنیای دیگر بود، البته اظهار ندامت میکرد تا بقیه عیش و نوشهای خود را بجهان دیگر محول بکند. این رباعی کاملا تأسف يك فیلسوف مادی را نشان میدهد که در آخرین دقایق زندگی سایهی مرگ را
در کنار خود میبیند و میخواهد بخودش تسلیت بدهد نه با افسانه های مذهبی، و تسلیت خود را در جام شراب جستجو میکند.
من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد
با موی سپید، قصد می خواهم کرد
پيمانه عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟
اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر ساختمان و زبان و فلسفه گوینده این چهار رباعی که در مراحل مختلف زندگی گفته شده یکی است، پس میتوانیم بطور صریح بگوئیم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی بدبین و ریبی بوده. و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده و يك لحن تراژيك دارد که بغیر از گویندهی همان رباعیات چهارده گانه سابق کس دیگری نمیتواند گفته باشد و قیافه ادبی و فلسفی او بطور کلی تغییر نکرده است. فقط در آخر عمر با يك جبر يأس آلودى حوادث تغییر ناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوش بینی بنظر میآید اتخاذ میکند. بطور خلاصه این ترانه های چهار مصراعی کم حجم و پر معنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی میماند، باز هم میتوانستیم بفهمیم که گوینده این رباعیات در مقابل مسائل مهم فلسفی چه رویهای را در پیش گرفته و میتوانستیم طرز فکر او را بدست بیاوریم لهذا از روی میزان فوق ما میتوانیم رباعیاتی که منسوب بخیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. ولی آیا اینکار آسان است؟
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش چهارم افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب باو ظاهر میشود و این رباعی را میگوید: ای سوخته سوخته سوختنی ای آتش دوزخ از تو افروختنی…
#ترانههای_خیام
بخش پنجم
مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمیشود اعتماد کرد زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول اغلب اشتباه تذکره نویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کردهاند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم بدیگران نسبت دادهاند. از طرف دیگر سلاست طبع، شیوائی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه موشکاف که از خیام سراغ داریم بما اجازه میدهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است خیام شعر سروده که از بین بردهاند و آنهایی که مانده بمرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده. عمدی که بدست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده میشود. مثلا:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است.
تقریباً در همه نسخ نوشته شادی مطلب در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آنرا نشان میدهد. يك دليل ديگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده. علاوه برین هر آخوندی که شراب خورده و يك رباعی درین زمینه گفته از ترس تکفیر آنرا بخیام نسبت داده. لهذا رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقهبازی میزند بدون يك جنبه فلسفى و يا نكته زننده و یا ناشی از افکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است میشود با کمال اطمینان دور بریزیم مثلا آیا جای تعجب نیست که در مجموعه معمولی رباعیات خیام باین رباعی بر بخوریم:
ای آنکه گزیدهای تو دین زرتشت
اسلام فکندهای تمام از پس و پشت؛
تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جائی بنشین که خواهندت کشت.
این رباعی تهدید آمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و باو سوء قصد کردهاند؟ جای تردید است چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خيام بنظر میآید ولی در هر صورت قضاوت گوینده را درباره خیام و درجهی اختلاط ترانههای او را با رباعیات دیگران نشان میدهد. بهرحال، تا وقتيكه يك نسخه خطی که از حیث زمان و سنديت تقريباً مثل رباعیات سیزده گانه کتاب مونس الاحرار باشد بدست نیامده، يك حكم قطعی درباره ترانههای اصلی خیام دشوار است، بعلاوه شعرائی پیدا شدهاند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساختهاند و سعی کردهاند که از او تقلید بکنند ولی سلاست کلام آنها هر قدر هم کامل باشد اگر مضمون يك رباعی را مخالف سلیقه و عقیده خیام ببینیم با کمال جرئت میتوانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانههای خیام با وضوح و سلاست کامل و بیان ساده گفته شده در استهزاء و گوشه کنایه خیلی شدید و بیپرواست. ازین مطالب میشود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در يك قالب متكلف و غير منتظم دیده شود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خيام مسلك فلسفی عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او اینها صفاتی است که میتواند معیار مسئله فوق بشود.
ما عجالتاً این ترانهها را باسم همان خیام منجم و ریاضیدان ذکر میکنیم چون مدعی دیگری پیدا نکرده تا ببینیم این اشعار مربوط بهمان خیام منجم و عالم است و یا خیام دیگری گفته. برای اینکار باید دید طرز فکر و فلسفه او چه بوده است.
#خیام
#صادق_هدایت
بخش پنجم
مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمیشود اعتماد کرد زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول اغلب اشتباه تذکره نویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کردهاند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم بدیگران نسبت دادهاند. از طرف دیگر سلاست طبع، شیوائی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه موشکاف که از خیام سراغ داریم بما اجازه میدهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است خیام شعر سروده که از بین بردهاند و آنهایی که مانده بمرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده. عمدی که بدست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده میشود. مثلا:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است.
تقریباً در همه نسخ نوشته شادی مطلب در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آنرا نشان میدهد. يك دليل ديگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده. علاوه برین هر آخوندی که شراب خورده و يك رباعی درین زمینه گفته از ترس تکفیر آنرا بخیام نسبت داده. لهذا رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقهبازی میزند بدون يك جنبه فلسفى و يا نكته زننده و یا ناشی از افکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است میشود با کمال اطمینان دور بریزیم مثلا آیا جای تعجب نیست که در مجموعه معمولی رباعیات خیام باین رباعی بر بخوریم:
ای آنکه گزیدهای تو دین زرتشت
اسلام فکندهای تمام از پس و پشت؛
تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جائی بنشین که خواهندت کشت.
این رباعی تهدید آمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و باو سوء قصد کردهاند؟ جای تردید است چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خيام بنظر میآید ولی در هر صورت قضاوت گوینده را درباره خیام و درجهی اختلاط ترانههای او را با رباعیات دیگران نشان میدهد. بهرحال، تا وقتيكه يك نسخه خطی که از حیث زمان و سنديت تقريباً مثل رباعیات سیزده گانه کتاب مونس الاحرار باشد بدست نیامده، يك حكم قطعی درباره ترانههای اصلی خیام دشوار است، بعلاوه شعرائی پیدا شدهاند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساختهاند و سعی کردهاند که از او تقلید بکنند ولی سلاست کلام آنها هر قدر هم کامل باشد اگر مضمون يك رباعی را مخالف سلیقه و عقیده خیام ببینیم با کمال جرئت میتوانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانههای خیام با وضوح و سلاست کامل و بیان ساده گفته شده در استهزاء و گوشه کنایه خیلی شدید و بیپرواست. ازین مطالب میشود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در يك قالب متكلف و غير منتظم دیده شود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خيام مسلك فلسفی عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او اینها صفاتی است که میتواند معیار مسئله فوق بشود.
ما عجالتاً این ترانهها را باسم همان خیام منجم و ریاضیدان ذکر میکنیم چون مدعی دیگری پیدا نکرده تا ببینیم این اشعار مربوط بهمان خیام منجم و عالم است و یا خیام دیگری گفته. برای اینکار باید دید طرز فکر و فلسفه او چه بوده است.
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش پنجم مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمیشود اعتماد کرد زیرا…
#خیام_فیلسوف
بخش ششم
در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانهای که در ترانههایش میآورد يك صورت عمیق و مرموز بخود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم... و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمیباشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری میکند! از اینقرار کوزه يك زندگی مستقل پیدا میکند که شراب بمنزلهی روح آنست:
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز .
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.
از مطالب فوق بدست میآید که خیام در خصوص ماهیت و ارزش زندگي يك عقيده و فلسفه مهمی دارد. آیا او در مقابل اینهمه بدبختی و این فلسفه چه خطمشی و رویهای را پیش میگیرد؟
در صورتیکه نمیشود به چگونگی اشیاء پی برد، در صورتیکه کسی ندانسته و نخواهد دانست که از کجا میآئیم و به کجا میرویم و گفتههای دیگران مزخرف و تلهی خربگیری است، در صورتی که طبیعت آرام و بیاعتنا وظیفه خودش را انجام میدهد و همه کوششهای ما در مقابل او بیهوده است. و تحقیقات فلسفی غیر ممکن میباشد، در صورتیکه اندوه و شادی ما نزد طبیعت یکسان است و دنیائی که در آن مسکن داریم پر از درد و شر همیشگی است و زندگی هراسناك ما يك رشته خواب، خیال، فریب و موهوم میباشد، در صورتیکه پادشاهان با فرّ و شکوه گذشته با خاک نیستی همآغوش شدهاند و پریرویان ناکامی که به سینهی خاك تاريك فرو رفتهاند ذرات تن آنها در تنگنای گور از هم جدا میشود و در نباتات و اشیاء زندگی دردناکی را دنبال میکند. همه اینها بزبان بیزبانی سستی و شکنندگی چیزهای روی زمین را بما نمیگویند؟ گذشته بجز یادگار درهم و رؤیائی بیش نیست، آینده مجهول است، پس همین دم را که زندهایم، این دم گذرنده كه بيك چشم بهمزدن در گذشته فرو میرود همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمیماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم! مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا میتوانیم باید غم و غصّه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خُرد بشویم!
برُبای نصیب خویش کَت بربایند.
باید دانست هر چند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توام است. ازین رو همواره معانی فلسفه خیام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی میکند امّا در حقیقت همهی گل و بلبل، جامهای شراب، کشتزار و تصویرهای شهوتانگیز او جز تزیینی بیش نیست مثل کسی که بخواهد خودش را بکشد و قبل از مرگ به تجمل و تزیین اطاق خودش بپردازد. ازین جهت خوشی او بیشتر تأثرآور است. خوش باشیم و فراموش بکنیم تا خون، این مایع زندگی، که از هزاران زخم ما جاری است نه بینیم !
چون خیام از جوانی بدبین و در شک بوده و فلسفه کیف و خوشی را در هنگام پیری انتخاب کرده بهمین مناسبت خوشی او آغشته با فکر یاس و حرمان است:
پیمانهی عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟
این ترانه که ظاهراً لحن یکنفر رندِ کارکُشته و عیاش را دارد که از همه چیز بیزار و زده شده و زندگی را میپرستد و نفرین میکند. در حقیقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتاد سالگی این رباعی را بیش از رباعیات بدبینی او غمانگیز میکند و کاملا فکر یکنفر فیلسوف مادی را نشان میدهد که آخرین دقایق عمر خود را در مقابل فنای محض دریابد!
روی ترانههای خیام بوی غلیظ شراب سنگینی میکند و مرگ از لای دندانهای کلید شدهاش میگوید: «خوش باشیم!»
موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگرچه خیام مانند ابنسینا در خوردن شراب زیاده روی نمیکرده ولی در مدح آنان تا اندازهای اغراق میگوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است. ولی در «نوروزنامه» یک فصل كتاب مخصوص منافع شراب است و نویسنده از روی تجربیات دیگران و آزمایش شخصی، منافع شراب را شرح میدهد و در آنجا اسم بوعلیسینا و محمد زکریای رازی را ذکر میکند، (ص ۶۰) میگوید: هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست خاصه شراب انگوری تلخ و صافی و خاصیتش آنست که غم را ببرد و دل را خرم کند.» (ص۷۰) ... همه دانایان متفق گشتند که هیچ نعمتی بهتر و از شراب نیست.» (ص ۶۱) ... و در بهشت نعمت بسیار است و شراب بهترین نعمتهاء بهشت است. آیا میتوانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتیکه با تمسخر میگوید:
گویند: بهشت و حوض کوثر باشد
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
بخش ششم
در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانهای که در ترانههایش میآورد يك صورت عمیق و مرموز بخود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم... و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمیباشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری میکند! از اینقرار کوزه يك زندگی مستقل پیدا میکند که شراب بمنزلهی روح آنست:
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز .
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.
از مطالب فوق بدست میآید که خیام در خصوص ماهیت و ارزش زندگي يك عقيده و فلسفه مهمی دارد. آیا او در مقابل اینهمه بدبختی و این فلسفه چه خطمشی و رویهای را پیش میگیرد؟
در صورتیکه نمیشود به چگونگی اشیاء پی برد، در صورتیکه کسی ندانسته و نخواهد دانست که از کجا میآئیم و به کجا میرویم و گفتههای دیگران مزخرف و تلهی خربگیری است، در صورتی که طبیعت آرام و بیاعتنا وظیفه خودش را انجام میدهد و همه کوششهای ما در مقابل او بیهوده است. و تحقیقات فلسفی غیر ممکن میباشد، در صورتیکه اندوه و شادی ما نزد طبیعت یکسان است و دنیائی که در آن مسکن داریم پر از درد و شر همیشگی است و زندگی هراسناك ما يك رشته خواب، خیال، فریب و موهوم میباشد، در صورتیکه پادشاهان با فرّ و شکوه گذشته با خاک نیستی همآغوش شدهاند و پریرویان ناکامی که به سینهی خاك تاريك فرو رفتهاند ذرات تن آنها در تنگنای گور از هم جدا میشود و در نباتات و اشیاء زندگی دردناکی را دنبال میکند. همه اینها بزبان بیزبانی سستی و شکنندگی چیزهای روی زمین را بما نمیگویند؟ گذشته بجز یادگار درهم و رؤیائی بیش نیست، آینده مجهول است، پس همین دم را که زندهایم، این دم گذرنده كه بيك چشم بهمزدن در گذشته فرو میرود همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمیماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم! مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا میتوانیم باید غم و غصّه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خُرد بشویم!
برُبای نصیب خویش کَت بربایند.
باید دانست هر چند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توام است. ازین رو همواره معانی فلسفه خیام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی میکند امّا در حقیقت همهی گل و بلبل، جامهای شراب، کشتزار و تصویرهای شهوتانگیز او جز تزیینی بیش نیست مثل کسی که بخواهد خودش را بکشد و قبل از مرگ به تجمل و تزیین اطاق خودش بپردازد. ازین جهت خوشی او بیشتر تأثرآور است. خوش باشیم و فراموش بکنیم تا خون، این مایع زندگی، که از هزاران زخم ما جاری است نه بینیم !
چون خیام از جوانی بدبین و در شک بوده و فلسفه کیف و خوشی را در هنگام پیری انتخاب کرده بهمین مناسبت خوشی او آغشته با فکر یاس و حرمان است:
پیمانهی عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟
این ترانه که ظاهراً لحن یکنفر رندِ کارکُشته و عیاش را دارد که از همه چیز بیزار و زده شده و زندگی را میپرستد و نفرین میکند. در حقیقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتاد سالگی این رباعی را بیش از رباعیات بدبینی او غمانگیز میکند و کاملا فکر یکنفر فیلسوف مادی را نشان میدهد که آخرین دقایق عمر خود را در مقابل فنای محض دریابد!
روی ترانههای خیام بوی غلیظ شراب سنگینی میکند و مرگ از لای دندانهای کلید شدهاش میگوید: «خوش باشیم!»
موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگرچه خیام مانند ابنسینا در خوردن شراب زیاده روی نمیکرده ولی در مدح آنان تا اندازهای اغراق میگوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است. ولی در «نوروزنامه» یک فصل كتاب مخصوص منافع شراب است و نویسنده از روی تجربیات دیگران و آزمایش شخصی، منافع شراب را شرح میدهد و در آنجا اسم بوعلیسینا و محمد زکریای رازی را ذکر میکند، (ص ۶۰) میگوید: هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست خاصه شراب انگوری تلخ و صافی و خاصیتش آنست که غم را ببرد و دل را خرم کند.» (ص۷۰) ... همه دانایان متفق گشتند که هیچ نعمتی بهتر و از شراب نیست.» (ص ۶۱) ... و در بهشت نعمت بسیار است و شراب بهترین نعمتهاء بهشت است. آیا میتوانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتیکه با تمسخر میگوید:
گویند: بهشت و حوض کوثر باشد
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#خیام_فیلسوف بخش ششم در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانهای که در ترانههایش میآورد يك صورت عمیق و مرموز بخود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای…
#خیام_فیلسوف
بخش هفتم(پایانی)
ولی در رباعیات، شراب برای فرو نشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه بجام باده میبرد و با می ارغوانی میخواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم، مخصوصاً فراموش بکنیم چون در مجالس عیش ما يك سايه ترسناك دور میزند. این سایهی مرگ است، کوزه شراب لبش را که بلب ما میگذارد آهسته بغل گوشمان میگوید: منهم روزی مثل تو بودهام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی.
بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخره غمناکی! کیف؟ زن، معشوق دمدمی. بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم پیش از آنکه این سایه ترسناک گلوی ما را در چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا میزنند و دعوت به نیستی میکنند ومرگ با خنده چندشانگیزش بما میخندد.
زندگی یکدم است. آن دم را فراموش بکنیم!
میخور که چنین عمر که غم در پی اوست.
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
بخش هفتم(پایانی)
ولی در رباعیات، شراب برای فرو نشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه بجام باده میبرد و با می ارغوانی میخواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم، مخصوصاً فراموش بکنیم چون در مجالس عیش ما يك سايه ترسناك دور میزند. این سایهی مرگ است، کوزه شراب لبش را که بلب ما میگذارد آهسته بغل گوشمان میگوید: منهم روزی مثل تو بودهام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی.
بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخره غمناکی! کیف؟ زن، معشوق دمدمی. بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم پیش از آنکه این سایه ترسناک گلوی ما را در چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا میزنند و دعوت به نیستی میکنند ومرگ با خنده چندشانگیزش بما میخندد.
زندگی یکدم است. آن دم را فراموش بکنیم!
میخور که چنین عمر که غم در پی اوست.
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
خیام رباعیات_خداوندان اسرار
همایون شجریان
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
#خیام🌹
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
#خیام🌹
Lian Flamenco - Doholchi.com
Mohsen Sharifian - Doholchi.com
قطعه موسیقی تلفیقی
خیام خوانی
موسیقی بوشهرو
موسیقی فلامنکو اسپانی
اثرزیبای لیان فلامنکو
محسن شریفیان و
گروه لیان
خیام خوانی
موسیقی بوشهرو
موسیقی فلامنکو اسپانی
اثرزیبای لیان فلامنکو
محسن شریفیان و
گروه لیان
Bahro Mahi
Mohammad Koozehgar
💠محمد کوزهگر -بحر و ماهی
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در اين سراب فنا چشمه حيات منم
وگر به خشم روي صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آيي که منتهات منم
نگفتمت که منم بحر و تو يکي ماهي
مرو به خشک که درياي باصفات منم
نگفتمت که تو را رهزنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمي هوات منم
اگر چراغ دلي دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتي دان که کدخدات منم
👌❤️👌❤️
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در اين سراب فنا چشمه حيات منم
وگر به خشم روي صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آيي که منتهات منم
نگفتمت که منم بحر و تو يکي ماهي
مرو به خشک که درياي باصفات منم
نگفتمت که تو را رهزنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمي هوات منم
اگر چراغ دلي دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتي دان که کدخدات منم
👌❤️👌❤️