۱۸ اردیبهشت سالروز درگذشت غلامرضا رشیدیاسمی
(زاده ۲۹ آبان ۱۲۷۵ کرمانشاه -- درگذشته ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۰ تهران) شاعر، نویسنده، مورخ و مترجم
او تحصیلات متوسطه را در دبیرستان سنلویی گذراند و از همان هنگام به تشویق نظام وفا که معلم ادبیات او بود، به سرودن شعر پرداخت. وی فلسفه و رموز عرفان را نزد الهی قمشهای و کیوان قزوینی فراگرفت و به کار در وزارت معارف، مالیه و دربار پرداخت. در همان زمان جرگه دانشوری را تأسیس کرد که بعدها بههمت ملکالشعرا بهار به انجمن دانشکده تبدیل شد. او ضمن همکاری با مجله دانشکده، با نویسندگان و شعرای آن دوره، محمدتقی بهار، سعید نفیسی، عباس اقبال، ابراهیم الفت و دیگران همکاری میکرد. وی عضو "انجمن ادبی ایران" شد و نخستین تألیف خود را در احوال "ابن یمین فریومدی" شاعر سلسله سربداران، انتشار داد.
از سال ۱۳۰۰ مقالههایش را در روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی انتشار داد و همین مقالات موجب شهرت ادبی او شد. در این بین به یادگیری زبانهای عربی و انگلیسی و تکمیل زبان فرانسوی پرداخت و زبان پهلوی را نزد هرتسفلد آموخت. از سال ۱۳۱۲ با سمت استادی به تدریس در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول شد و بعدها عضویت فرهنگستان ایران را یافت. در سال ۱۳۲۲ جزو هیئتی از استادان ایرانی همراه با علیاصغر حکمت و ابراهیم پورداوود بههند سفر کرد. در سال ۱۳۲۴ به منظور مطالعه به فرانسه رفت و دو سال در آن کشور اقامت داشت. وی تا پایان زندگی به عنوان استاد در دانشگاه تهران تدریس کرد.
(زاده ۲۹ آبان ۱۲۷۵ کرمانشاه -- درگذشته ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۰ تهران) شاعر، نویسنده، مورخ و مترجم
او تحصیلات متوسطه را در دبیرستان سنلویی گذراند و از همان هنگام به تشویق نظام وفا که معلم ادبیات او بود، به سرودن شعر پرداخت. وی فلسفه و رموز عرفان را نزد الهی قمشهای و کیوان قزوینی فراگرفت و به کار در وزارت معارف، مالیه و دربار پرداخت. در همان زمان جرگه دانشوری را تأسیس کرد که بعدها بههمت ملکالشعرا بهار به انجمن دانشکده تبدیل شد. او ضمن همکاری با مجله دانشکده، با نویسندگان و شعرای آن دوره، محمدتقی بهار، سعید نفیسی، عباس اقبال، ابراهیم الفت و دیگران همکاری میکرد. وی عضو "انجمن ادبی ایران" شد و نخستین تألیف خود را در احوال "ابن یمین فریومدی" شاعر سلسله سربداران، انتشار داد.
از سال ۱۳۰۰ مقالههایش را در روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی انتشار داد و همین مقالات موجب شهرت ادبی او شد. در این بین به یادگیری زبانهای عربی و انگلیسی و تکمیل زبان فرانسوی پرداخت و زبان پهلوی را نزد هرتسفلد آموخت. از سال ۱۳۱۲ با سمت استادی به تدریس در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول شد و بعدها عضویت فرهنگستان ایران را یافت. در سال ۱۳۲۲ جزو هیئتی از استادان ایرانی همراه با علیاصغر حکمت و ابراهیم پورداوود بههند سفر کرد. در سال ۱۳۲۴ به منظور مطالعه به فرانسه رفت و دو سال در آن کشور اقامت داشت. وی تا پایان زندگی به عنوان استاد در دانشگاه تهران تدریس کرد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
#حافظ
#حامد_نیکپی
ویدئو کلیپ زیبا از رقص سماع ، قونیه ، حافظیه ، و تذکره ی شاعرانه
.
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
#حافظ
#حامد_نیکپی
ویدئو کلیپ زیبا از رقص سماع ، قونیه ، حافظیه ، و تذکره ی شاعرانه
.
تو عمل را چه دانی چون عامل نیستی!
به عمل، عمل را توان دانستن و به علم، علم را توان فهم کردن و به صورت، صورت را و به معنی، معنی.
عمل معنی است در باطن.
عمل این نیست که خلق فهم کرده اند.
ایشان می پندارند که عمل این ظاهر است!
اگر منافق آن صورت عمل را به جای آرد، هیچ او را سود دارد چون در او معنی صدق و ایمان نیست؟
فیه ما فیه
به عمل، عمل را توان دانستن و به علم، علم را توان فهم کردن و به صورت، صورت را و به معنی، معنی.
عمل معنی است در باطن.
عمل این نیست که خلق فهم کرده اند.
ایشان می پندارند که عمل این ظاهر است!
اگر منافق آن صورت عمل را به جای آرد، هیچ او را سود دارد چون در او معنی صدق و ایمان نیست؟
فیه ما فیه
مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد
ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد
دی دل من میجهید و هر دو چشمم میپرید
گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد
بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان
عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد
#مولانا
ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد
دی دل من میجهید و هر دو چشمم میپرید
گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد
بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان
عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد
#مولانا
پیغمبرم گفته بود که:
"با مردم باش اما با مردم مباش"!
وگرنه همچنان که او میگفت
"دل به تصویرِ او مشغول و جان در یادِ او آویخته"
دوست داشتم گوشهای بنشینم
و به گوشهای از این آسمان بنگرم
و به نگریستن ادامه دهم
تا آنگاه که خدا جان مرا بستاند
اما چه کنم که باز همچون او
مأمور بودم که با خلق درآمیزم
و با جمع زندگی به سر بَرَم....
بودنی اینچنین آواره!
#دکتر_علی_شریعتی
#هبوط_در_کویر
"با مردم باش اما با مردم مباش"!
وگرنه همچنان که او میگفت
"دل به تصویرِ او مشغول و جان در یادِ او آویخته"
دوست داشتم گوشهای بنشینم
و به گوشهای از این آسمان بنگرم
و به نگریستن ادامه دهم
تا آنگاه که خدا جان مرا بستاند
اما چه کنم که باز همچون او
مأمور بودم که با خلق درآمیزم
و با جمع زندگی به سر بَرَم....
بودنی اینچنین آواره!
#دکتر_علی_شریعتی
#هبوط_در_کویر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر کسی شبِ سرما
به ابرها زد و گم شد
مرا به یاد بیارید
و با ستارهی چشمم
برای راهبلدها نشانهای بگذارید...
#حسین_صفا
#دکتر_کاکاوند
پَذیره شدنِ دانهای سرگشته
تا مرواریدی آفریده شود
به خونِ دلی
سینهای به شکیباییِ صدف میطلبد
جگرِ هزارتوی سرخْ گل میخواهد
که خدنگِ شبنمی به چله نشانَد
و تا گلوی تفتیدهٔ آفتاب پرتاب کند
هشدار!
نطفهٔ نهنگ است؛ عشق
نه کرمینهٔ وزغی
و لَمحهای تلاطمِ طغیانش را
دلی به هیبتِ دریا میطلبد
هشدار روزگار!
آمدهایم عاشق شویم...
#منوچهر_آتشی
روزی بر درِ مسجدِ بزرگِ بغداد، یک مدّعی بزرگ، راه بر حلّاج بست و پرسید: أناالحق کیست و چیست؟ او با انگشتِ سبّابه به آسمان و سپس به خویش اشاره کرد یعنی این سؤال فقط یک پاسخ دارد و آن هم در دو کلمهٔ أناالحق خلاصه میشود.
مدّعی در پرسش خود اصرار ورزید، حلّاج چند جملهٔ کوتاه بر زبان آورد که: ما دل و روح ایثارِ او کردیم و از زائرانِ قدیمیِ وادیِ عشقیم ولی از جامِ وحدت نوشیدهایم که در اختیارِ هرکس نیست،
شما دریچهٔ روح و دل را به روی عشق بگشایید، آنگاه جاذبهٔ حقیقت را با تمام وجود درک خواهید کرد، در مذهب عشّاق، فنا اولین و آخرین راه است و آن چیز که جز عشق بُود عینِ مَجاز است،
باید درجهانِ بینشانی قدم گذاری و علایق ترک کنی تا مرغِ دل هر لحظه به آشیانی راه یابد و در هر آشیان یک محبوبِ ماهروی بیشتر نبیند تا طایرِ روح وقتی به وجود بازگردد،
آن وقت هر لحظه چون خروسِ سَحری نغمه برآرد که:
أناالحق، أناالحق
📖حلاج و راز أناالحق، تألیف عطاءالله تدیّن،
چاپ ۱۳۷۸،ص۱۱
Telegram
میناگر عشق♥️
﷽
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
در آن کوش که شرِ خود از خود کفایت کنی
که چون شر از تو برخیزد
همه عالم را #دوستِ خود بینی.
و یقین دان که چون تو شر خود را
از دیگران واداشتی
شرّ هیچکس به تو نرسد.
#عین_القضات_همدانی
#نامه_ها: نامهی نود و شش
Asemane Eshgh (Edamehye Saz Va Avaz, Pt. 1)
Mohammadreza Shajarian
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی...؟
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی...؟
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
636__ROSHANI_YE_TALAT
B3
اجرای خصوصی "روشنی طلعت تو"
آواز: محمدرضا شجریان
تار: فرهنگ شریف
تنبک: جهانگیر ملک
اجرا:۱۳۶۲
آواز: محمدرضا شجریان
تار: فرهنگ شریف
تنبک: جهانگیر ملک
اجرا:۱۳۶۲
یکی لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو
سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آسانی
در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو
که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانی
#مولانای_جان
سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آسانی
در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو
که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانی
#مولانای_جان