معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زيسته ام... دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب مي شود و
برای نخستين گناه...
تو را به خاطر دوست داشتن... دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم... دوست می دارم



پل_الوار
《 هو 》

زندگینامه #رابعه بلخی

رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم شناخته شده‌است، شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی) است رابعه همدوره با سامانیان و رودکی بود. بسیاری رابعه را نخستین زن شاعر پارسی‌گوی می‌دانند. رابعه از عربهای کوچیده به خراسان بود. پدرش فرمانروای بلخ و سیستان وقندهار و بست بود.

رابعه شیفته شخصی به نام بَکتاش که غلام برادرش، حارث بود می‌شود و برایش شعر می‌سراید. حارث که از این عشق آگاه می‌شود آشفته می‌شود و دستور می‌دهد که خواهرش را به حمام برند و رگهایش را بگشایند تا بمیرد.
#نجف_دریابندری (زادهٔ ۱ شهریور ۱۳۰۸ در آبادان – درگذشتهٔ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ در تهران) مترجم و نویسنده ایرانی بود

برگردان کتاب‌های وداع با اسلحه و پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی، از جمله برگردان‌های شناخته شده او هستند.
سال تولد نجف دریابندری، ۱۳۰۸ در آبادان آورده شده‌است. به گفته خودش در سال ۱۳۰۷ در محله حمام جرمنی آبادان زاده شده، اما سال تولد در شناسنامه‌اش ۱۳۰۸ ثبت شد.دورهٔ ابتدایی را در مدرسه ۱۷ دی گذرانده و وارد دبیرستان رازی آبادان شد. او در سال سوم دبیرستان تحصیل را رها کرد و به دنبال کار رفت.

حضور انگلیسی‌ها در تأسیسات نفتی آبادان و رفت و آمد آنان در سطح شهر و کاربرد آن زبان، وی را به یادگیری زبان انگلیسی علاقه‌مند ساخت به گونه ای که این زبان را به‌طور خودآموزبا تماشای فیلم‌های زبان اصلی برای کارمندان انگلیسی شرکت نفت و گفتگو با انگلیسی‌ها آموخت.

نجف دریابندری در سال ۱۳۳۱ نخستین اثر خود را که برگردان کتاب وداع با اسلحه، نوشتهٔ ارنست همینگوی بود، برای چاپ به تهران فرستاد. او این این کتاب را از ابراهیم گلستان گرفته و دیگر به او پس نداده بود.

نجف دریابندری همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳ به دلیل عضویت در حزب توده ایران در آبادان دستگیر شد. او تا پای اعدام رفت اما در نهایت به زندان محکوم شد. و پس از یک سال به زندان تهران منتقل شد. نجف دریابندری در زندان به مسائل فلسفی علاقه‌مند شد و در آن مدت، کتاب تاریخ فلسفه غرب اثر برتراند راسل را برگردان کرد که بعدها توسط انتشارات سخن به چاپ رسید. وی پس از تحمل چهار سال زندان، در سال ۱۳۳۷ آزاد شد و به کارهای گوناگونی روی آورد. پس از زندان، رابطه او با حزب توده پایدار نماند.نجف دریابندری در نهایت به عنوان سردبیر در مؤسسه انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. در آنجا به برگردان آثار ادبی رمان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان سرشناس آمریکایی پرداخت و کتاب‌هایی همچون پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی و ماجراهای هاکلبری فین اثر مارک توین را برگردان کرد.

دریابندری مدت ۱۷ سال با مؤسسهٔ فرانکلین همکاری کرد و در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. پس از آن برای برگردان متون فیلم‌های خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران قرارداد بست. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران از این کار نیز کناره گرفت و به‌طور جدی به برگردان و نویسندگی پرداخت. از جمله نوشته‌های وی می‌توان به برگردان کتاب‌های یک گل سرخ برای امیلی و گوربه‌گور نوشته ویلیام فاکنر، رگتایم و بیلی باتگیت نوشته ئی.ال. دکتروف، معنی هنر از هربرت رید و پیامبر و دیوانه نوشته جبران خلیل جبران اشاره کرد.
نجف دریابندری طی سفری که در سال ۱۳۴۲ به لندن داشت، نامه‌ای به برتراند راسل می‌نویسد و از او می‌خواهد که با یکدیگر دیداری داشته باشند. با موافقت راسل، آنها در ۲۹ مرداد ۱۳۴۲، در خانه راسل واقع در پترین‌دای‌دراث (Penrhyndeudraeth) در ولز یکدیگر را ملاقات کردند. همسر اول نجف دریابندری، ژانت لازاریان نیز در این ملاقات همراه او بود
در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ کمیته ملی ثبت میراث فرهنگی ناملموس در سالن کانون فرهنگی فجر تشکیل جلسه داد و در این جلسه نجف دریابندری به‌عنوان گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادره‌کاران) به‌ثبت رسید
همسر نخست دریابندری، ژانت د. لازاریان، از روزنامه‌نگاران پرآوازه و گالری‌داران ارمنی‌تبار و همسر دوم او فهیمه راستکار از هنرپیشگان سینما و تئاتر و از دوبلورهای سرشناس بود. او دو فرزند از همسر نخست و یک پسر از همسر دوم خود داشت.

نجف دریابندری در ۲۳ آبان ۱۳۹۳ در پی سکته مغزی در آی سی یو بستری شد و پس از بهبودی حالش در ۳ آذر ۱۳۹۳ از بیمارستان مرخص شد

نجف دریابندری در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ پس از یک دورهٔ طولانی بیماری در سن ۹۰ سالگی در تهران درگذشت
دریابندری به مناسبت برگردان آثار ادبی آمریکایی جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا گرفت.

نگارش روان و خوشخوان و سبک منحصر به فرد دریابندری، به ویژه در برگردان، او را به یکی از محبوب‌ترین مترجمان ایرانی تبدیل کرده بود.
دریابندری به غیر از برتراند راسل، نوشته‌های فیلسوفان دیگری همچون آیزایا برلین را نیز برگردان کرد.

طنز از درونمایه‌های نوشته‌های نجف دریابندری بود. کتاب مستطاب آشپزی، کار مشترک نجف دریابندری و همسرش فهیمه راستکار، با سبک طنز یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های آشپزی ایران تبدیل شد تا جایی که ۳۰بار دوباره چاپ شد.

برگردان کتاب بازمانده روز نوشته کازو ایشی گورو و لحن و زبانی که نجف دریابندری در برگردان ادبیات انگلیسی به کار برده یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های روش یگانه او در برگردان است
( زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران ) شاعرغزلسرا و ترانه سرا

حسین منزوی که بیشتر به عنوان شاعری غز‌لسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم می سرود.
وی در خانواده‌ای فرهنگی زاده شد و به آذری شعر می‌ گفت. حسین در زادگاه خود دوران دبستان و دبیرستان را سپری کرد و پس از گرفتن دیپلم از دبیرستان صدرجهان زنجان، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام گذاشت و بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی خود را بگیرد.
نخستین دفتر شعرش حنجره زخمی تغزل در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. وی در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامه‌هایی چون کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را به عهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.
او در سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد، عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و در سال ۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج دختری به نام غزل است.
حسین منزوی دستی هم در ترانه‌سرایی داشت، منزوی در ترانه‌هایش هم به مانند اشعارش نگاه و توجه اصلی‌اش به عشق است و به قول خودش عشق هویت اصلی آثارش است.
پس از انقلاب در سال نخست انتشار مجلهٔ سروش نیز با این مجله و به عنوان مسئول صفحهٔ شعر همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.
مهم‌ترین منبع موجود دربارهٔ زندگی حسین منزوی کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفت‌وگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی (یکی از نزدیک‌ترین شاگردانش در سال‌های پایان عمر) با اوست. در این کتاب، خود شاعر به‌تفصیل دربارهٔ خانواده، سال‌های کودکی و زندگی در روستا، سال‌های مدرسه، دوران دانشگاه، انجمن‌های ادبی تهران و... سخن گفته‌است.
در کتابی با نام از ترانه و تندر به اهتمام مهدی فیروزیان (انتشارات سخن، ۱۳۹۰) نیز مقالاتی دربارهٔ این شاعر منتشر شده است.
محمدعلی بهمنی دربارهٔ منزوی می‌گوید: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی می‌زند و منوچهر نیستانی از این پل عبور می‌کند و ادامه‌دهندهٔ این راه حسین منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود می‌کشد.»
حسین منزوی در ۵۸ سالگی درگذشت.
معرفی عارفان
‍ ( زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران ) شاعرغزلسرا و ترانه سرا حسین منزوی که بیشتر به عنوان شاعری غز‌لسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم می سرود. وی در خانواده‌ای فرهنگی زاده شد و به آذری شعر می‌ گفت. حسین در زادگاه خود دوران…
گاهی همین که دل به کسی بسته‌ای، بس است
بغضت ترک‌ترک شد و نشکسته‌ای، بس است

گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری
از خود غریبه‌تر شدی و خسته‌ای، بس است

اهل زمین همیشه زمین‌گیر می‌شوند
یک بال اگر از این قفست رَسته‌ای، بس است

در مرزِ عشق و وصل، تو ابن‌السّلام باش
با این‌همه تضاد، چو پیوسته‌ای، بس است

این دور، دورِ حدِّ اقل‌های عاشقی‌ست
در حدّ یک نگاه که وابسته‌ای، بس است

#دکتر_سید_مهدی_طباطبایی_یاسین
#از_حسین_منزوی_نیست
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
سکوت می‌کنم و عشق در دلم جاری‌ست
که این شگفت‌ترین نوع خویشتن‌ داری‌ ست...

تمام روز،اگر بی‌تفاوتم اما
شبم قرین شکنجه،دچار بیداری ‌ست

رها کن آنچه شنیدی و دیده‌ای، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو، تکراری‌ ست

مرا ببخش! بدی کرده‌ام به تو، گاهی
کمال عشق جنون است و دیگرآزاری‌ ست!

مرا ببخش اگر لحظه‌هایم آبی نیست
ببخش اگر نفَسم، سرد و زرد و زنگاری ‌ست

بهشت من! به نسیم تبسمی دریاب
جهان،جهنم ما را، که غرق بیزاری‌ ست

#سهیل_محمودی
#از_حسین_منزوی_نیست
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده_
ای که همه نگاه من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن، پا نکشم ز کوی تو

گر چه به شعله میکشی، قلب مرا به عشوه ات
بر دو جهان نمی دهم، یک سر تار موی تو

مستی هر نگاه تو، به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود، یک نفس آرزوی تو ...
 
#کمال_جعفری_امامزاده
#از_حسین_منزوی_نیست
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان ! چون «نام من عشق است»
فراموشم کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم

#علیرضا_بدیع
#از_حسین_منزوی_نیست
#قسمتی_از_این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
مرا مست کردی شرابی مگر
گرفتی مرا شعر نابی مگر
گرفتم سراغ تو را از نسیم
گل نورس من گلابی مگر
رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم بیاد تو آبی مگر
ز برق نگاهت چونان کوه برف
دلم آب شد آفتابی مگر
تویی روشنی بخش شبهای من
گل نورس من تو ماهی مگر
به سوی تو می ایم اما دریغ
مرا می فریبی سرابی مگر



#اصغر_مستفید(سرابی)
#از_حسین_منزوی_نیست
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_منزوی_منتشر_شده
VID-20240504-WA0008.mp4
1.5 MB
نازِنینا‌ نازِنینا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا….
#هفت_قانون_معنوی_دیپاک_چوبرا
#قانون_اول

1- قانون توانایی مطلق

منشاء هر آنچه آفریده می شودآگاهی مطلق و توانایی مطلق است که جویای تجلی از نا متجلی است. و راه آن مراقبه سرشار از سکوت، اتصال با طبیعت، و عدم داوری است.

کاربرد قانون توانایی مطلق

عهد می بندم که با دنبال کردن گامهای زیر، قانون توانایی مطلق را به عمل درآورم:

1️⃣با رعایت سکوت روزانه و بودنِ محض، با حیطه توانایی مطلق در تماس خواهیم بود. همچنین دست کم روزی دوبار به تنهایی، تقریبا به مدت نیم ساعت صبح و نیم ساعت غروب به مراقبه سکوت خواهم نشست.

2️⃣ هر روز مدتی را در ارتباط با طبیعت و نظاره خاموش هوشمندی درون هر موجود زنده خواهم گذراند. خاموش به تماشای غروب آفتاب یا گوش دادن به صدای اقیانوس یا جویبار یا به بوییدن عطر گلی خواهم نشست- در وجد سکوتم و با ارتباط با طبیعت، از تپش حیات اعصار- حیطه توانایی مطلق و خلاقیت نامحدود- محظوظ خواهم شد.

3️⃣عدم داوری را تمرین خواهم کرد. روزم را با این جمله آغاز خواهم کرد که: "امروز درباره هیچ یکی از آن چیزها که پیش می آید داوری نخواهم کرد." و در سراسر روز به خاطر خود خواهم آورد که داوری نکنم.

#دیپاک_چوبرا
#هفت_قانون_معنوی_دیپاک_چوبرا
شرح روان ابیات مثنوی معنوی، دفتر چهارم _مثالِ دنیا چون گُولخَن و تقوی چون حمّام ...


(۲۳۸) شهوتِ دنیا مثالِ گُلخَن‌ست
    که ازو حَمّامِ تَقوی روشن‌ست

مولانا در مثنوی شریف و دیگر آثار خود مکرّراً دنیا را به گلخن و تونِ حمام تشبیه کرده است. از آن جمله می گوید: «عارفی گفت: رفتم در گلخنی تا دلم بگشاید که گریزگاه بعضی اولیاء بوده است؛ دیدم رئیس گلخن را شاگردی بود، میان بسته بود، کار می کرد و اوش می گفت که اين بکن و آن بکن. او چُست کار می‌کرد. گلخن تاب را خوش آمد از چُستی او در فرمان‌برداری او. گفت: آری همچنین چُست باش اگر تو پیوسته چالاك باشی و ادب نگاه‌داری مقام خود به تو دهم و تورا به جای خود بنشانم! مرا خنده گرفت و عقده من بگشاد، دیدم رئیسانِ این عالَم را که همه بدین صفت‌اند با چاکران خود(فیه‌ما‌فیه، ص ۲۱۱)»
معنی بیت: میل به دنیا مانند گلخنِ حمام است که صحن حمامِ تقوی براثر حرارت آن، گرم و روشن می‌شود. یعنی شهوات را باید در جهت تقویت پاکی و تقوی بکار گرفت.


(۲۳۹) ليك قِسمِ مُتَّقی زین تُون، صفاست ‏
      زآنکه در گرمابه است و، در نَقا*ست

امّا سهم پرهیزگار از این گلخن حمّام. پاکی و صفای باطن است. زیرا پرهیزگار در حمّام است و پاکیزگی. [مولانا نمی گوید امیال و شهوات را سر کوب کنید بلکه می‌گوید آن را در راه تعالی روح و ارتقاء درجات اخلاقی بکار گیرید. بنابراین شعار انسان کامل اینست: شهوات در خدمت حیات طیّبه. نه حیات طیّبه، قربانی شهوات.]
*نقا: پاکیزگی


(۲۴۰) اغنیا ماننده سِرگین کَشان
       بهرِ آتش کردنِ گرمابه‌بان

به عنوان مثال، در اين دنیا، ثروتمندان مانند سرگین کشانی هستند که برای گرمابه‌دار سرگین حمل می‌کنند. [حمّام‌های قدیم، آتش‌خانه‌ای داشت که در زیر خزانه آبِ گرم برپا می‌شد، و سوخت آن مدفوع چهارپایان و دیگر مواد سوختنی بود. هميشه در آتش خانه حمّام، عدّه‌ای بودند که این مواد را به درون آتش می‌ریختند و آتش را گرم و فروزان نگاه می‌داشتند.
مولانا در این تمثیل، دنیا را به آتش خانه حمّام تشییه کرده و دنیاپرستان را به تونیان و کارگران آتش خانه. و مقصود اینست که دنیاپرستان و شهوت گرایان با تمام وجود در جهت عمرانِ دنیای خود می کوشند، امّا نسبت به دنیای الهی و اخلاقی بیگانه‌اند. طبیعی است که براثر سعی و تلاش اینان روابط و مناسباتی در زمینه اقتصادی و امرار معاش جامعه برقرار می‌شود، آنکه فقط پرای ارضای شهوات خود می کوشد، همان چیزی نصیبش می شود که به خاطر آن سعی می‌ورزد. پاکان و پرهیزگاران نیز در این دنیا به کار و تلاش مشغول‌اند، امّا کار آنان به ارضای شهوات حیوانی محدود نمی‌شود، بلکه امور دنیایی را وسیله ای می‌دانند برای نیل به پاکی‌ها و معالی اخلاقی. زیرا به درون آب گرم تقوی و طاعت و ریاضت می‌روند و خود را ازپلیدی‌های دنیا می شویند.]


(۲۴۱) اندر ایشان حرص بنهاده خدا
        تا بُوَد گرمابه گرم و با نوا

خداوند از آنرو حرص و آز را در نهاد دنیاپرستان قرار داده که گرمابه تقوی و طاعت هميشه گرم و بارونق باشد. [ اهل تقوی وقتی که حال زار دنیا پرستان را مشاهده می کنند ازدنیا و مافیها رخ برمی تابند و به تقوی و طاعتِ بیشتری روی می‌کنند. و اینست که حماّم تقوی و ریاضت و عبادتشان هماره گرم و پُررونق می‌ماند.
 

(۲۴۲) ترکِ این تون گوی و، در گرمابه ران
        ترکِ تُون را عین آن گرمابه دان

گلخن را رها کن و به درون گرمابه برو. و تو باید ترک گفتن آتش‌خانه را عین رفتن به گرمابه بدانی. [یعنی هنگامی که از آلودگی‌های دنیوی اجتناب کنی پاك و مطهّر می‌شوی و گویی که قدم به گرمابه نهاده ای.]


(۲۴۳) هرکه در تون‌ست، او چون خادم ست
          مر وَرا که صابرست و حازم‌ست

هرکس که در آ تش خانه حمّام دنیا کار می کند، در واقع به کسی خدمت می کند که شکیبا و محتاط است. [آن کس که برای عمران دنیا و ارضای شهوات خود می کوشد، به کسی خدمت می کند که نسبت به دنیا و شهوات صابر و متقی است.


استاد کریم زمانی
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_سوم ) ۲۹ نگوئی ،،، چه آمدت پیش ، از پدر ، چرا بردریدت بدینسان ،،، جگر ، ۳۰ فغانش ، ز ایوان به کیوان رسید ، همی زار بگریست ،،، هر ، کآن شنید ، ۳۱ به‌پرده‌درون…
داستان رستم و سهراب
#باز_گشتن_رستم_بزابلستان
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۴
( #قسمت_چهارم )




۴۳

همی گفت : ، اگر دخمه زرّین کنم ،

ز مشکِ سیه ، گِردش آگین کنم ،

۴۴

چو من رفته باشم ،،، نمانَد بجای ،

وگرنه ،،، مرا خود جز این ، نیست رای ،

۴۵

چه سازم من اکنون سزاوارِ اوی؟ ،

که مانَد ازو ،،، در جهان ، رنگ و بوی ،

۴۶

یکی دخمه کردش ، ز سم ستور ،

جهانی ، ز زاری ، همی گشت کور ،

۴۷

تراشید تابوتش ، از عودِ خام ،

بَرو ، برزده بندِ زرّین ستام ،

۴۸

به گیتی ، همه ،،، پُر شد این داستان ،

که چون کُشت فرزند را ، پهلوان ،

۴۹

جهان ، سربسر ، پُر ز تیمار گشت ،

هر آنکس که بشنید ،،، غمخوار گشت ،

۵۰

به‌رستم ، بر این ،،، سال ، چندی گذشت ،

به گِردِ دلش ،،، شادمانی نگشت ،

۵۱

به‌آخِر ، شکیبائی آورد پیش ،

که جز آن نمی‌دید ، هنجارِ خویش ،

۵۲

جهان را ، بسی هست زانسان به یاد ،

بسی داغ ،،، بر جانِ هر کس نهاد ،

۵۳

کِرا ، در جهان ،،، هست هوش و خِرَد ،

کجا ، او فریبِ زمانه خورَد؟ ،


#کرا = هر که را ، هر کسی را

۵۴

چو ، ایرانیان ،،، زین ، خبر یافتند ،

بر آن آتشِ غم ،،، همی تافتند ،

۵۵

وزان‌روی ، هومان به توران رسید ،

بگفت او به افراسیاب ، آنچه دید ،

۵۶

از او ، مانده بُد شاهِ توران شگفت ،

وز آن کار ، اندازه اندر گرفت ،





#پایان_بخش ۲۴ و #پایان_داستان_رستم_و_سهراب_در_برخی_نسخه‌ها_و_سایت_گنجور




بخش ۲۵ : « غریو آمد از شهرِ توران‌زمین »

بخش ۲۳ : « بفرمود رستم که تا پیشکار »




نظر دوستان را به نکتهٔ زیر جلب می‌کنم :

در بعضی نسخه‌ها همچنین ‌سایت ‌گنجور ، داستان‌ رستم‌ و سهراب ‌در اینجا پایان ‌می‌یابد . بعضی ‌نسخه‌ها از جمله‌ نسخه‌ای ‌که ‌بنده‌ دارم‌ یک بخش ‌دیگر با عنوان :


« آگاهی ‌یافتن‌ مادر سهراب ‌از کشته‌شدن‌ پسرش‌ »

درج‌ شده ‌است ‌که آخرین بخش بر اساس نسخه‌ای که بنده دارم را در #شش_قسمت ‌تقدیم‌ می‌نمایم .


👇👇👇



ادامه دارد 👇👇👇
@Adabvaavayparsi
لطیف تر از برگ گل ، ۱
《 هو 》

لطیف تر از برگ گل

عشق
#رابعه بلخی و بکتاش

از الهی نامه
حضرت عطار نیشابوری

نویسنده :
#محمد مجلسی

کاری از هنرمندان رادیو ایران
گوینده : رضا معینی 

در پنج قسمت [ قسمت اول ]
《 هو 》

جَریده رو که گذرگاه عافیت، تَنگ است

پیاله گیر که عمرِ عزیز  بی‌بَدَل است

حافظ جانم
《 هو 》

دلبرِ تو دائما بر درِ دل حاضر است

رو درِ دل برگشای حاضر و بیدار باش

حضرت #عطار
جُلبکِ سایه‌نشینِ سنگ
به ماهیِ لغزانِ دریاها می‌اندیشد،
ماهی به پرنده‌ٔ هفت‌آسمانِ بلند،
پرنده به آهو،
وَ آهو به آدمی ...

وَ آدمی
به چه می‌اندیشد؟

وَ آدمی
عشق را آفرید
تا جُلبک و ماهی و پرنده و آهو
آسوده زندگی کنند...

#سیدعلی_صالحی
رفتی و نرفت ای بت بگزیدهٔ من
مهرت ز دل و خیالت از دیدهٔ من

میگردم من که بلکه پیشم افتی
ای راهنمای راه پیچیدهٔ من

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۷۸
فرخ باشد جمال سلطان دیدن
جان زنده شود ز روی جانان دیدن

من سلسلهٔ عشق تو دیدم در خواب
یارب چه بود خواب پریشان دیدن

#مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۹۵
فروغ فرخزاد به پرویز شاپور

«امروز خودم را در آینه تماشا می‌کردم. حالا کم‌کم از قیافه خودم وحشت می‌کنم. آیا من همان فروغ هستم، همان فروغی هستم که صبح تا شب مقابل آینه می‌ایستاد و خودش را هزار شکل درست می‌کرد و به همین دلخوش بود؟ این چشم‌های مریض، این صورت شکسته و لاغر و این خط‌های نابهنگام زیر چشم‌ها و پیشانی مال من است؟»

اولین تپش های عاشقانه قلبم
♤خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم
وآن همه صورت زیبا که بر آن دیبا بود

#سعدی

#روز_شیراز_۱۵اردیبهشت

#شیرازم