همدیگر را دوست داشته باشیم
به همدیگر عشق بورزیم
اما نه چسبیده به هم
بگذاریم باد میان ما بوزد ...
جبران خليل جبران
به همدیگر عشق بورزیم
اما نه چسبیده به هم
بگذاریم باد میان ما بوزد ...
جبران خليل جبران
حتی اگر نقطهها مدام عوض شوند، کل همان است. به جای دزدی که از این دنیا می رود، دزدی دیگر به دنیا میآید. جای هر انسان درستکاری را انسانی درستکار میگیرد. کل هیچگاه دچار خلل نمیشود، همه چیز سرجایش میماند، در مرکزش... هیچ چیز هم از امروز تا فردا به یک شکل نمیماند، تغییر میکند.
به جای هر صوفیای که میمیرد، صوفیای دیگر میزاید.
ملت ما ملت عشق است، طریق ما طریق عشق. در زنجیرهی بیپایان دلها تنها یک حلقه ایم.
اگر جایی از زنجیر بگسلد، فورا حلقهای دیگر به آن افزوده میشود. به جای هر شمس تبریزی که میرود، در عصری دیگر، در مکانی دیگر، با اسمی دیگر، شمسی دیگر میآید.
یکی شمس به دنیا میآید.
یکی شمس از دنیا میرود.
📕ملت عشق
الیف شافاک
به جای هر صوفیای که میمیرد، صوفیای دیگر میزاید.
ملت ما ملت عشق است، طریق ما طریق عشق. در زنجیرهی بیپایان دلها تنها یک حلقه ایم.
اگر جایی از زنجیر بگسلد، فورا حلقهای دیگر به آن افزوده میشود. به جای هر شمس تبریزی که میرود، در عصری دیگر، در مکانی دیگر، با اسمی دیگر، شمسی دیگر میآید.
یکی شمس به دنیا میآید.
یکی شمس از دنیا میرود.
📕ملت عشق
الیف شافاک
انسان کامل نسبت به حق به مثابه ی مردمک چشم است نسبت به چشم...
همانگونه که چشم با مردمک می بیند ، انسان نیز مجلایی ست که حق خویش را با آن می نگرد ، زیرا او آیینه ی خداست ، او همان عقلی ست که کمال صفات حق با آن ادراک می شود، و وجودی ست که بوسیله ی او سِرِّ حق که سَر از او در آورده منکشف می شود...
"فصوص الحکم "
"محی الدین ابن عربی"
همانگونه که چشم با مردمک می بیند ، انسان نیز مجلایی ست که حق خویش را با آن می نگرد ، زیرا او آیینه ی خداست ، او همان عقلی ست که کمال صفات حق با آن ادراک می شود، و وجودی ست که بوسیله ی او سِرِّ حق که سَر از او در آورده منکشف می شود...
"فصوص الحکم "
"محی الدین ابن عربی"
اکنون می بین که درون تو حبّ دنیا غالب است
یا عشق بهشت
یا عشق خدای تعالی!؟
می دان که تورا باکدام قوم حشرکنند،
اگر بر راه عاشقانی و محبّ عاشقانی، تو را با ایشان حشر کنند،
و اگر بر راه صالحانی و محبّ صادقانی تو را با ایشان در بهشت برند،
و اگر بر راه دنیا و اهل عادتی، تو را با ایشان حشر کنند.
و این هم یقین گردد ان شاءالله .!
عین القضات همدانی
یا عشق بهشت
یا عشق خدای تعالی!؟
می دان که تورا باکدام قوم حشرکنند،
اگر بر راه عاشقانی و محبّ عاشقانی، تو را با ایشان حشر کنند،
و اگر بر راه صالحانی و محبّ صادقانی تو را با ایشان در بهشت برند،
و اگر بر راه دنیا و اهل عادتی، تو را با ایشان حشر کنند.
و این هم یقین گردد ان شاءالله .!
عین القضات همدانی
ابن عربی:به برکت اهل بیت علیهم السلام هیچ کس از امت در آتش باقی نمی ماند.
امت محمد ص اگر در آتش دوزخ جاودان بمانند، ننگ و عیب در منصب و مقام پیغمبر صلی الله علیه[ و آله] و سلم باز می گردد...
و اگر در آتش باقی بماند، آتش بر او «بردا و سلاما=خنک و سالم»_ به برکت اهل البیت در آخرت_می شود، برکت اهل البیت در دنیا و آخرت چه بزرگ است.
جناب ابن عربی
امت محمد ص اگر در آتش دوزخ جاودان بمانند، ننگ و عیب در منصب و مقام پیغمبر صلی الله علیه[ و آله] و سلم باز می گردد...
و اگر در آتش باقی بماند، آتش بر او «بردا و سلاما=خنک و سالم»_ به برکت اهل البیت در آخرت_می شود، برکت اهل البیت در دنیا و آخرت چه بزرگ است.
جناب ابن عربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنچه پیرمی شود
جسم است نه روان تو
درجستجوی رویاهایت باش
تا احساست رانوازش کند
وقدرت حرکتت را افزایش دهد
حتی اگر به رویاهات نرسی ...
لااقل ازمسیرحرکتت در زندگی
لذت برده ای ..
امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه ی فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
خیام
جسم است نه روان تو
درجستجوی رویاهایت باش
تا احساست رانوازش کند
وقدرت حرکتت را افزایش دهد
حتی اگر به رویاهات نرسی ...
لااقل ازمسیرحرکتت در زندگی
لذت برده ای ..
امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه ی فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
خیام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشرو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
سعدی
• آواز: محمدرضا شجریان
• تار: فرهنگ شریف
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
سعدی
• آواز: محمدرضا شجریان
• تار: فرهنگ شریف
کانال تلگرامیsmsu43@
حسامالدین سراج - نگارم در زد
نگارم در زد،
نگارم در زد
خداوندا یاری کن، دلم می لرزد ...
حسام الدین سراج
نگارم در زد
خداوندا یاری کن، دلم می لرزد ...
حسام الدین سراج
کانال تلگرامیsmsu43@
بانو پوران - آهو
ترانه آهو
با صدای بانو پوران
شعر از کریم فکور
آهنگساز: انوشیروان روحانی
تو ای آهو که به هر سو
شوی از برم گریزان
مرو اینسان ز بیابان
که شوم ز غم پریشان
به تو خو گرفته ام کجا روی
تو که رام من شدی چرا روی
ترسم روی خدا نکرده
ره گم کنی در این بیابان
صیاد ماهری به ناگاه
از گوشه ای شود نمایان
خواهم به هر حال گیرم سر راهت
چشمی بدوزم بر چشم سیاهت
با صدای بانو پوران
شعر از کریم فکور
آهنگساز: انوشیروان روحانی
تو ای آهو که به هر سو
شوی از برم گریزان
مرو اینسان ز بیابان
که شوم ز غم پریشان
به تو خو گرفته ام کجا روی
تو که رام من شدی چرا روی
ترسم روی خدا نکرده
ره گم کنی در این بیابان
صیاد ماهری به ناگاه
از گوشه ای شود نمایان
خواهم به هر حال گیرم سر راهت
چشمی بدوزم بر چشم سیاهت
حرص و حسد و کینه ز دل بیرون کن
خوی بدو اندیشه تو دیگرگون کن
انکار زیان تست زو کمتر گیر
اقرار ترا سود دهد افزون کن
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۵۷
خوی بدو اندیشه تو دیگرگون کن
انکار زیان تست زو کمتر گیر
اقرار ترا سود دهد افزون کن
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۵۷
جانهاست همه جانوران را جز جان
نانهاست همه نان طلبان را جز نان
هر چیز خوشی که در جهان فرض کنی
آن را بدل و عوض برود جز جانان
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۴۹
نانهاست همه نان طلبان را جز نان
هر چیز خوشی که در جهان فرض کنی
آن را بدل و عوض برود جز جانان
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۴۹
در راه نیاز فرد باید بودن
پیوسته حریص درد باید بودن
مردی نبود گریختن سوی وصال
هنگام فراق مرد باید بودن
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۶۶
پیوسته حریص درد باید بودن
مردی نبود گریختن سوی وصال
هنگام فراق مرد باید بودن
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۶۶
حلقهٔ آن در شدنم آرزوست
بر در او سرزدنم آرزوست
چند بهر یاد پریشان شوم
خاک در او شدنم آرزوست
خاک درش بوده سرم سالها
باز هوای وطنم آرزوست
تا که بجان خدمت جانان کنم
دامن جان بر زدنم آرزوست
بهر تماشای سراپای او
دیده سراپاشدنم آرزوست
دیده ام از فرقت او شد سفید
بوئی از آن پیرهنم آرزوست
مرغ دلم در قفس تن بمرد
بال پر و جان زدنم آرزوست
بر در لب قفل خموشی زدم
سوی خموشان شدنم آرزوست
عشق مهل فیض که با جان رود
زندگی در کفنم آرزوست
#فیض_کاشانی
بر در او سرزدنم آرزوست
چند بهر یاد پریشان شوم
خاک در او شدنم آرزوست
خاک درش بوده سرم سالها
باز هوای وطنم آرزوست
تا که بجان خدمت جانان کنم
دامن جان بر زدنم آرزوست
بهر تماشای سراپای او
دیده سراپاشدنم آرزوست
دیده ام از فرقت او شد سفید
بوئی از آن پیرهنم آرزوست
مرغ دلم در قفس تن بمرد
بال پر و جان زدنم آرزوست
بر در لب قفل خموشی زدم
سوی خموشان شدنم آرزوست
عشق مهل فیض که با جان رود
زندگی در کفنم آرزوست
#فیض_کاشانی
راه زنانیم ما ،جامه کنانیم ما
گر تو ز مایی درآ،کاسه بزن کوزه خور
دام همه ما دریم، مال همه ما خوریم
از همه ما خوشتریم،کوری هر کور و کر
#مولانای_جان
گر تو ز مایی درآ،کاسه بزن کوزه خور
دام همه ما دریم، مال همه ما خوریم
از همه ما خوشتریم،کوری هر کور و کر
#مولانای_جان
بهتر آن است که فریب بخوری تا فریب بدهی.
زیرا اگر فریب بدهی، بزرگترین گنجینه زندگی خود را از دست خواهی داد؛
توانایی اعتماد را...
و تکرار می کنم
توانایی کسب اعتماد بزرگترین گنجینه زندگی است.
بدون اعتماد، عشق ناممکن است، نیایش ناممکن است،
بدون اعتماد دوری از خداوند حتمی است.
اشو
زیرا اگر فریب بدهی، بزرگترین گنجینه زندگی خود را از دست خواهی داد؛
توانایی اعتماد را...
و تکرار می کنم
توانایی کسب اعتماد بزرگترین گنجینه زندگی است.
بدون اعتماد، عشق ناممکن است، نیایش ناممکن است،
بدون اعتماد دوری از خداوند حتمی است.
اشو
تا پیر خرابات فرمان ندهد، کس را زهره آن نباشد که عروسِ خراباتِ خانه "قل الروح من امر ربّی" را توان دیدن.
شمع و شاهد را در خرباتِ خانه کفر نهاده اند؛
تا این کفر واپس نگذاری، مومن ایمان احمدی نشوی ...
عین القضات همدانی
شمع و شاهد را در خرباتِ خانه کفر نهاده اند؛
تا این کفر واپس نگذاری، مومن ایمان احمدی نشوی ...
عین القضات همدانی
" دائمآ صیاد ریزد دانه ها
دانه پیدا باشد و پنهان دَغا(فریبکاری)
هرکجا دانه بدیدی الحذر
تا نبندد دام بر تو بال و پر
ز آنکه مرغی کو به ترک دانه کرد
دانه از صحرای بی تزویر خَورد
هم بدان قانع شد و از دام جست
هیچ دامی پرّ و بالش را نبست "
#مثنوی_مولانا دفترسوم
دانه پیدا باشد و پنهان دَغا(فریبکاری)
هرکجا دانه بدیدی الحذر
تا نبندد دام بر تو بال و پر
ز آنکه مرغی کو به ترک دانه کرد
دانه از صحرای بی تزویر خَورد
هم بدان قانع شد و از دام جست
هیچ دامی پرّ و بالش را نبست "
#مثنوی_مولانا دفترسوم
ای عزیز! به یقین بدان که خدا، قادر مطلق است و هرچه می خواهد، می کند و بی علم و اراده و قدرت او، برگی بردرخت نجنبد و دست هیچ کس حرکت نکند و دل هیچ کس نیندیشد. چون دانستی که حال چنین است، بیش از این غم دنیا مخور و کار به خدا بگذار که کارساز بندگان، اوست. ای عزیز! دانایان در دنیا به هر چه پیش آمده است، راضی و تسلیم بوده اند، از آن جهت که دانسته اند آدمی نداند که خیر او در چیست و به یقین دانسته اند که خدای، مصلحت کار بنده را داند. پس، بر خدا توکل کرده و کار به خدای بگذاشته اند.
عزیزالدین نسفی
مولوی هم در این باره سروده است:
سیل و جوها بر مراد او روند
اختران ز آن سان که خواهد آن شوند
هیچ برگی در نیفتد از درخت
بی قضا و حکم آن سلطان بخت
این قدر بشنو که این کلی کار
می نگردد جز به امر کردگار
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشق تر است
افکن این تدبیر خودرا پیش دوست
گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست
عزیزالدین نسفی
مولوی هم در این باره سروده است:
سیل و جوها بر مراد او روند
اختران ز آن سان که خواهد آن شوند
هیچ برگی در نیفتد از درخت
بی قضا و حکم آن سلطان بخت
این قدر بشنو که این کلی کار
می نگردد جز به امر کردگار
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشق تر است
افکن این تدبیر خودرا پیش دوست
گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست