عمق های تیره را
با چراغ شک
به جستجوی راز می روم
دست می کشم
به جدار تیرگی
و شگفتی های خیس غار را
لمس می کنم
می روم
سوی کبود ... می روم سوی کبودتر
باز می روم
باز می روم
با چراغ کور سوز شک
این صدف تهیست ؟
آن صدف پر است
یک پرنده ی هراسناک
می زند به سقف غار پر
این پرنده ی غریب
دارد از دفینه های باستان خبر
باز
با هجوم تیشه ی نگاه
نقب می زنم
درون تیرگی
دست می کشم جدار غار را
می رمانم از شکاف های خیس
موش را
مار را
می زنم به گرده ی سکوت
تسمه ی هوار را
پس کجاست
بوته ای که پیر گفت چون اجاق
جاودانه روشن است
وان درخت کیمیاست ؟
باز می روم
باز تیرگیست تیرگی خیس
جاری از بن مغاک
میرمد ز دستبرد وهم
جلوه های جابجا گریزناک
در خلود غلظت فضای غار چشم من
باز جوی جلوه های پاک
های ! اژدهای شاخدار هفت رنگ
که ز شهر مار بوده ای
هفت دختر قشنگ
پادشاه شهر روز خواسته مرا
شیر مزد دخترش هزار سنگ پر بها
کیسه ام تهیست عاشقم
های ! اژدها
باز گو به من کجاست
مخزن دفینه های باستان
و درخت شعله خیز کیمیا ؟
باز تیرگیست
باز می روم
بازیاب گنج را
باز ... روشنی ؟ چه روشنی است ؟ آه
انتهای نقاب ... باز
ضربه های تیشه ی نگاه در فضا
باز مزرع طلایی
وسیع جو
استران و اسب های بارکش
بازیار های خسته خم شده به هر طرف
زیر آفتاب در کشاکش درو
باز سرزمین پادشاه شهر روز
من شکسته در کفم چراغ شک
می روم در آرزوی کیمیا هنوز
#منوچهر_آتشی
#در_انتهای_دهلیز
#دیدار_در_فلق
با چراغ شک
به جستجوی راز می روم
دست می کشم
به جدار تیرگی
و شگفتی های خیس غار را
لمس می کنم
می روم
سوی کبود ... می روم سوی کبودتر
باز می روم
باز می روم
با چراغ کور سوز شک
این صدف تهیست ؟
آن صدف پر است
یک پرنده ی هراسناک
می زند به سقف غار پر
این پرنده ی غریب
دارد از دفینه های باستان خبر
باز
با هجوم تیشه ی نگاه
نقب می زنم
درون تیرگی
دست می کشم جدار غار را
می رمانم از شکاف های خیس
موش را
مار را
می زنم به گرده ی سکوت
تسمه ی هوار را
پس کجاست
بوته ای که پیر گفت چون اجاق
جاودانه روشن است
وان درخت کیمیاست ؟
باز می روم
باز تیرگیست تیرگی خیس
جاری از بن مغاک
میرمد ز دستبرد وهم
جلوه های جابجا گریزناک
در خلود غلظت فضای غار چشم من
باز جوی جلوه های پاک
های ! اژدهای شاخدار هفت رنگ
که ز شهر مار بوده ای
هفت دختر قشنگ
پادشاه شهر روز خواسته مرا
شیر مزد دخترش هزار سنگ پر بها
کیسه ام تهیست عاشقم
های ! اژدها
باز گو به من کجاست
مخزن دفینه های باستان
و درخت شعله خیز کیمیا ؟
باز تیرگیست
باز می روم
بازیاب گنج را
باز ... روشنی ؟ چه روشنی است ؟ آه
انتهای نقاب ... باز
ضربه های تیشه ی نگاه در فضا
باز مزرع طلایی
وسیع جو
استران و اسب های بارکش
بازیار های خسته خم شده به هر طرف
زیر آفتاب در کشاکش درو
باز سرزمین پادشاه شهر روز
من شکسته در کفم چراغ شک
می روم در آرزوی کیمیا هنوز
#منوچهر_آتشی
#در_انتهای_دهلیز
#دیدار_در_فلق
اگر جرأت داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بیثبات است و هیچچیز پایدار نیست، به آرامش بزرگی میرسیم.
تمام تلاش ما برای آنکه «قرار» و «ثبات» را در این دنیا حفظ کنیم محکوم به شکست است. ما برای آنکه «قرار» را حفظ کنیم، «بیقرار» میشویم. هر گاه سعی میکنیم پدیدهای را همانطوری که هست حفظ کنیم، دچار اضطراب و رنج فراوان برای «حفظ قرار» آن پدیده میشویم. بیقراری آدمها عمدتاً نتیجهی این است که به دنبال قرار میگردند.
یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بیثباتیست. فقط بیثباتی است که ثبات دارد. و ما مدام در حال نقض این مهمترین قانون جهان هستیم. مدام میخواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم در حالی که اصل جهان بر بیثباتیست.
#اریک_فروم
تمام تلاش ما برای آنکه «قرار» و «ثبات» را در این دنیا حفظ کنیم محکوم به شکست است. ما برای آنکه «قرار» را حفظ کنیم، «بیقرار» میشویم. هر گاه سعی میکنیم پدیدهای را همانطوری که هست حفظ کنیم، دچار اضطراب و رنج فراوان برای «حفظ قرار» آن پدیده میشویم. بیقراری آدمها عمدتاً نتیجهی این است که به دنبال قرار میگردند.
یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بیثباتیست. فقط بیثباتی است که ثبات دارد. و ما مدام در حال نقض این مهمترین قانون جهان هستیم. مدام میخواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم در حالی که اصل جهان بر بیثباتیست.
#اریک_فروم
اگر زندگى ما نقشهاى داشته باشد ، آن نقشهى راهها نيست ، بلكه نقشهى خطوطى است كه دو راهىها را از هم جدا كرده است.
#اليف_شافاک
#اليف_شافاک
جمال قرآن چون خود را باهل قرآن نماید، به هفت صورت اثر بینند و همه صورتها باشفاف تمام.
مگرکه ازینجا گفت:
«أهلُ القرآن أهَلُ اللّه و خاصتُه»
که چون مقری بکتاب «وعند ام الکتاب» رسـید بمعـانی قـرآن برسـد ،و جمال پرتو قرآن او را چنان از خود محوکندکه نه قرآن ماند و نه قاری و نـه کتـاب بلکـه همـه مقـروء بـود و همـه مکتوب باشد...
عین القضات همدانی
تمهیدات
مگرکه ازینجا گفت:
«أهلُ القرآن أهَلُ اللّه و خاصتُه»
که چون مقری بکتاب «وعند ام الکتاب» رسـید بمعـانی قـرآن برسـد ،و جمال پرتو قرآن او را چنان از خود محوکندکه نه قرآن ماند و نه قاری و نـه کتـاب بلکـه همـه مقـروء بـود و همـه مکتوب باشد...
عین القضات همدانی
تمهیدات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای یار بی همتـای من ! سرمایه ی سودای من
گر بی تو مانم وای من، وای از دل سودایی ام
گـر چـه درون آتشـم بـا یـاد روی تـو خـوشــم
از غم قدح ها می کشم وه زین قدح پیمایی ام
جان گشته سر تا پا تنم، از ظلمت تن ایمنم
شد آفتاب روشنم پیدا به نا پیدایی ام
دانی که دلـدارم تویی دانــم خریدارم تویی
یارم تویی یارم تویی، شادم از این شیدایی ام
منصوره اتابکی
گر بی تو مانم وای من، وای از دل سودایی ام
گـر چـه درون آتشـم بـا یـاد روی تـو خـوشــم
از غم قدح ها می کشم وه زین قدح پیمایی ام
جان گشته سر تا پا تنم، از ظلمت تن ایمنم
شد آفتاب روشنم پیدا به نا پیدایی ام
دانی که دلـدارم تویی دانــم خریدارم تویی
یارم تویی یارم تویی، شادم از این شیدایی ام
منصوره اتابکی
میگویند سالها پیش در جزیره ای،
آهوهای زیادی زندگی میکردند.
خوراک فراوان و نبود هیچ خطری باعث شد که تحرک آهوها کم و به تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو به نابودی گذارد.
برای حل این مسأله تعدادی گرگ در جزیره رها شد.
وجود گرگها باعث تحرک دوباره آهوان گردید و سلامتی به آنها باز گشت.
ناملایمات، مشکلات و سختیها هم گرگهای زندگی ما هستند
که ما را قویتر میکنند و باعث میشوند
پخته تر شویم ...
آهوهای زیادی زندگی میکردند.
خوراک فراوان و نبود هیچ خطری باعث شد که تحرک آهوها کم و به تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو به نابودی گذارد.
برای حل این مسأله تعدادی گرگ در جزیره رها شد.
وجود گرگها باعث تحرک دوباره آهوان گردید و سلامتی به آنها باز گشت.
ناملایمات، مشکلات و سختیها هم گرگهای زندگی ما هستند
که ما را قویتر میکنند و باعث میشوند
پخته تر شویم ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از آمدن بَهار و از رفتن دِی
اوراق وجود ما همی گردد طِی
می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زَهر و تریاقش مِی...
خیام
اوراق وجود ما همی گردد طِی
می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زَهر و تریاقش مِی...
خیام
پدرِ من کارگر بود
پدرِ او معلم
ما پولِ جهاز نداشتیم
آنها پولِ عروسی
به هم نرسیدیم
سال ها سپری شد
او پرستار شد و من معلم
پسرش دانش آموزم شده
و گاهی من بیمارش میشوم
اما آنچه هم "درد" و هم "درمان" مان شد
پولِ کمِ حلالِ پدران مان بود.
❤️روز معلم و روز جهانی کارگر مبارک❤️
پدرِ او معلم
ما پولِ جهاز نداشتیم
آنها پولِ عروسی
به هم نرسیدیم
سال ها سپری شد
او پرستار شد و من معلم
پسرش دانش آموزم شده
و گاهی من بیمارش میشوم
اما آنچه هم "درد" و هم "درمان" مان شد
پولِ کمِ حلالِ پدران مان بود.
❤️روز معلم و روز جهانی کارگر مبارک❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازآی که تا به خود نیازم بینی
بیداری شبهای درازم بینی
نی نی غلطم که خود فراق تو مرا
کی زنده رها کند که بازم بینی
#مولانا
#شهرام_ناظری
بیداری شبهای درازم بینی
نی نی غلطم که خود فراق تو مرا
کی زنده رها کند که بازم بینی
#مولانا
#شهرام_ناظری
زاهد !
برو
که طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد
و
زلف نگار هم✌️🍷
حافظ
برو
که طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد
و
زلف نگار هم✌️🍷
حافظ
دیدهٔ بدبین بپوشان ای کریمِ عیبپوش
زین دلیریها که من در کُنجِ خلوت میکنم
حافظم در مجلسی دُردیکشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق، صنعت میکنم
حافظ جان
نقل است که درویشی گفت:
او را باید کجا جوئیم؟
گفت: کجایش جستی که نیافتی؟
ابوسعیدابوالخیر
او را باید کجا جوئیم؟
گفت: کجایش جستی که نیافتی؟
ابوسعیدابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قونیه با دف نوازی گروه میثم شکری
عشق ونور میبارد🌈
عشق ونور میبارد🌈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص سماع
موسیقی: رندان مست / محمدرضا شجریان
ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاهِ طراران بیا مستان سلامت میکنند
#حضرت_مولانا
موسیقی: رندان مست / محمدرضا شجریان
ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاهِ طراران بیا مستان سلامت میکنند
#حضرت_مولانا
ما آنیم که
زندان را بر خود بوستان گردانیم
چون زندان ما بوستان گردد
بنگر که بوستان ما خود چه باشد!
#شمس_تبریزی
زندان را بر خود بوستان گردانیم
چون زندان ما بوستان گردد
بنگر که بوستان ما خود چه باشد!
#شمس_تبریزی
غم به شما عمق میدهد و شادی ارتفاع.
غم ریشههایتان را گسترده میکند و شادی شاخههایتان را.
شادی مثل درختی است که به سمت آسمان میرود، و غم مانند ریشههایی که تا بطن زمین پایین میروند. هر دو مورد نیازند، و هرچه درختی بلندتر شود، همزمان ریشههایش عمیقتر میشوند...
اشو
غم ریشههایتان را گسترده میکند و شادی شاخههایتان را.
شادی مثل درختی است که به سمت آسمان میرود، و غم مانند ریشههایی که تا بطن زمین پایین میروند. هر دو مورد نیازند، و هرچه درختی بلندتر شود، همزمان ریشههایش عمیقتر میشوند...
اشو