انسان باید آنقدر بزرگ باشد که اشتباهات خود را قبول کند،
آنقدر باهوش باشد که از آنها سود ببرد،
و آنقدر قوی باشد که آنها را اصلاح کند ...
جان مکسول
آنقدر باهوش باشد که از آنها سود ببرد،
و آنقدر قوی باشد که آنها را اصلاح کند ...
جان مکسول
Maste Eshgh
Alireza Ghorbani, Hesam Naseri
مست عشق
#علیرضا_قربانی
در تن بارانی خود
به آفتاب بدهکارم تورا !
ای گل
از قفس بیرون شو
یا گلاب شو
یا بشکن و
همره قاصدک ها پر پر شو
#زهره_زرکشان_خیال
#علیرضا_قربانی
در تن بارانی خود
به آفتاب بدهکارم تورا !
ای گل
از قفس بیرون شو
یا گلاب شو
یا بشکن و
همره قاصدک ها پر پر شو
#زهره_زرکشان_خیال
خالقمان را همانطور میشناسیم که خودمان را میبینیم.
شاید وقتی اسم از خدا میبریم، اول به یاد ترس و خجالت بیفتیم. پس، در ترس و خجالت زندگی میکنیم.
شاید وقتی به یاد خدا میفتیم اول به یاد عشق و مهربانی و شفقت میفتیم. پس حتما این صفات در ما وجود دارد.
ملت_عشق
#اليف_شافاک
شاید وقتی اسم از خدا میبریم، اول به یاد ترس و خجالت بیفتیم. پس، در ترس و خجالت زندگی میکنیم.
شاید وقتی به یاد خدا میفتیم اول به یاد عشق و مهربانی و شفقت میفتیم. پس حتما این صفات در ما وجود دارد.
ملت_عشق
#اليف_شافاک
این گلشن دهر عاقبت گلخن شد
هر دوست که بود جز خدا دشمن شد
جز مهر خدای هرچه در دل کشتم
حاصل اندوه و دانه صد خرمن شد
#فیض_کاشانی
هر دوست که بود جز خدا دشمن شد
جز مهر خدای هرچه در دل کشتم
حاصل اندوه و دانه صد خرمن شد
#فیض_کاشانی
فیلی را آوردند بر سر چشمه که آب خورد.
خود را در آب می دید و می رمید.
می پنداشت که از دیگری می رمد.
نمی دانست که از خود می رمد.
همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و بی رحمی و کبر در توست، نمی رنجی، چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی
فیه ما فیه مولانا⚘
خود را در آب می دید و می رمید.
می پنداشت که از دیگری می رمد.
نمی دانست که از خود می رمد.
همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و بی رحمی و کبر در توست، نمی رنجی، چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی
فیه ما فیه مولانا⚘
لطف سازنده تا عیانم ساخت
رازق رزق بندگانم ساخت
این چنین چون بدن پدید آمد
همچو جان در بدن دوانم ساخت
حکم میخانه ام عطا فرمود
ساقی بزم عاشقانم ساخت
به جمال خودم مشرف کرد
مونس جان بیدلانم ساخت
دنیی و آخرت به من بخشید
واقف از سر این و آنم ساخت
عاشقی کردم و شدم معشوق
گرچه بودم چنین چنانم ساخت
بنده را نام نعمت الله کرد
سید ملک انس و جانم ساخت
شاه نعمتالله ولی⚘
رازق رزق بندگانم ساخت
این چنین چون بدن پدید آمد
همچو جان در بدن دوانم ساخت
حکم میخانه ام عطا فرمود
ساقی بزم عاشقانم ساخت
به جمال خودم مشرف کرد
مونس جان بیدلانم ساخت
دنیی و آخرت به من بخشید
واقف از سر این و آنم ساخت
عاشقی کردم و شدم معشوق
گرچه بودم چنین چنانم ساخت
بنده را نام نعمت الله کرد
سید ملک انس و جانم ساخت
شاه نعمتالله ولی⚘
ترکِ افیون را
علاجی بهتر از تقلیل نیست
اندک اندک زآشنایانِ جهان بیگانه شو
صائب_تبریزی⚘
علاجی بهتر از تقلیل نیست
اندک اندک زآشنایانِ جهان بیگانه شو
صائب_تبریزی⚘
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
#مثنوی_معنوی_مولوی_دفتر_اول⚘
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
#مثنوی_معنوی_مولوی_دفتر_اول⚘
🟢 به هوش باشیم 🟢
(( ۳۴۳ ))
🔴جعلیاتِ ناآگاهان🔴
پس هرگز منتظر فردای خیالی نباش .
فراموش نکن !
مقصد ،
همیشه جایی در انتهای مسیر نیست !
مقصد ،
لذت بردن از قدمهایی است که بین مبدا و مقصد برمی داریم.
چایت را بنوش! نگران فردا مباش.
✅ #گوینده_اصلی
✍ #شیوا_یوسفی
#جعل_شده بنامِ 👇👇
❌ #نیما_یوشیج ❌
🔴 #اشعار_جعلی_را_بشناسیم
🔵 #متون_جعلی_را_بشناسیم
⚫️ #اشعار_جعلی_منتشر_نکنیم
🥀🌸🥀🌸🥀
خواهم که روم زین جا پایم بگرفتستی
دل را بربودستی در دل بنشستستی
سر سخره سودا شد دل بیسر و بیپا شد
زان مه که نمودستی زان راز که گفتستی
برپر به پر روزه زین گنبد پیروزه
ای آنک در این سودا بس شب که نخفتستی
چون دید که میسوزم گفتا که قلاوزم
راهیت بیاموزم کان راه نرفتستی
من پیش توام حاضر گر چه پس دیواری
من خویش توام گر چه با جور تو جفتستی
ای طالب خوش جمله من راست کنم جمله
هر خواب که دیدستی هر دیگ که پختستی
آن یار که گم کردی عمری است کز او فردی
بیرونش بجستستی در خانه نجستستی
این طرفه که آن دلبر با توست در این جستن
دست تو گرفتهست او هر جا که بگشتستی
در جستن او با او همره شده و میجو
ای دوست ز پیدایی گویی که نهفتستی
#دیوان_شمس⚘
#غزل_۲۵۸۲
دل را بربودستی در دل بنشستستی
سر سخره سودا شد دل بیسر و بیپا شد
زان مه که نمودستی زان راز که گفتستی
برپر به پر روزه زین گنبد پیروزه
ای آنک در این سودا بس شب که نخفتستی
چون دید که میسوزم گفتا که قلاوزم
راهیت بیاموزم کان راه نرفتستی
من پیش توام حاضر گر چه پس دیواری
من خویش توام گر چه با جور تو جفتستی
ای طالب خوش جمله من راست کنم جمله
هر خواب که دیدستی هر دیگ که پختستی
آن یار که گم کردی عمری است کز او فردی
بیرونش بجستستی در خانه نجستستی
این طرفه که آن دلبر با توست در این جستن
دست تو گرفتهست او هر جا که بگشتستی
در جستن او با او همره شده و میجو
ای دوست ز پیدایی گویی که نهفتستی
#دیوان_شمس⚘
#غزل_۲۵۸۲
سالکان راه را محرم شدم
ساکنان قدس را همدم شدم
طارمی دیدم برون از شش جهت
خاک گشتم فرش آن طارم شدم
خون شدم جوشیده در رگهای عشق
در دو چشم عاشقانش نم شدم
#حضرت_مولانا ⚘
سالکان راه را محرم شدم
ساکنان قدس را همدم شدم
طارمی دیدم برون از شش جهت
خاک گشتم فرش آن طارم شدم
خون شدم جوشیده در رگهای عشق
در دو چشم عاشقانش نم شدم
#حضرت_مولانا ⚘
Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بیننده ی اجرای بسیار زیبای خوابهای طلایی
زنده یاد #جواد_معروفی با اجرای هنرمندانه ی هارپ
به نوازندگی #سحر_عباسی باشید..
#لحظه_هایـــــتان_نقره_فـــــام_عشق
#شب_نوش
زنده یاد #جواد_معروفی با اجرای هنرمندانه ی هارپ
به نوازندگی #سحر_عباسی باشید..
#لحظه_هایـــــتان_نقره_فـــــام_عشق
#شب_نوش
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زاری_کردن_رستم_بر_سهراب فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۳ ( #قسمت_اول ) ۱ بفرمود رستم ، که تا پیشکار ، یکی جامه آرَد برش ، پُر نگار ، ۲ جوان را بر آن جامهٔ زرنگار ، بخواباند و آمد بَرِ شهریار ، ۳ گَوِ پیلتن ، سر سویِ راه ،…
داستان رستم و سهراب
#زاری_کردن_رستم_بر_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۳
( #قسمت_دوم )
۱۸
به گیتی ، که کُشتهست فرزند را؟ ،
دلیر و جوان و خردمند را؟ ،
۱۹
چه گویم؟ ، چو آگه شود مادرش؟ ،
چه گونه فرستم کسی را برش؟ ،
۲۰
چه گویم؟ ، چرا کُشتمش بیگناه؟ ،
چرا روز کردم بَر اوبَر ، سیاه؟ ،
۲۱
پدرش ، آن گرانمایهتر پهلوان ،
چه گوید بِدان دُختِ پاکِ جوان؟ ،
۲۲
برین تخمهٔ سام ، نفرین کنند ،
همه ، نامِ من نیز ، بیدین کنند ،
۲۳
که دانست ، که این کودکِ ارجمند ،
بِدین سال ، گردد چو سروِ بلند؟ ،
۲۴
به جنگ آیدش رای و؟ ، سازد سپاه؟ ،
بهمن ، برکُند روزِ روشن ، سیاه؟ ،
۲۵
بفرمود ، تا دیبهٔ خسروان ،
کشیدند بر رویِ پورِ جوان ،
۲۶
همی آرزو ،،، گاه و شهر ،،، آمدش ،
یکی تنگتابوت ،، بهر ، آمدش ،
۲۷
ازآن دشت ، برداشت تابوتِ اوی ،
سوی خیمهٔ خویش ، بنهاد روی ،
۲۸
به پردهسرای ،،، آتش اندر زدند ،
همه لشکرش ، خاک بر سر زدند ،
۲۹
همان ، خیمه و دیبهٔ رنگرنگ ،
همان ، تختِ پُرمایه ، زرّینپلنگ ،
۳۰
برآتش نهادند و ، برخاست غو ،
همی گفت زار ،،، ای جهاندارِ گو ،
۳۱
جهان ،،، چون تو ، دیگر نبیند سوار ،
به مردی و گُردی ، گَهِ کارزار ؛
۳۲
دریغ ، آن همه مردی و رایِ تو ،
دریغ ، آن رُخ و بُرز و بالایِ تو ،
۳۳
دریغ ، این غم و حسرتِ جانگسل ،
ز مادر جدا ،،، وز پدر ، داغدل ،
۳۴
همی ریخت خون و ، همی کَند خاک ،
به تن ، جامهٔ خسروی ،،، کرد چاک ،
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه شاه لشکر براند »
بخش ۲۲ : « به گودرز گفت آنزمان پهلوان »
ادامه دارد 👇👇👇
#زاری_کردن_رستم_بر_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۳
( #قسمت_دوم )
۱۸
به گیتی ، که کُشتهست فرزند را؟ ،
دلیر و جوان و خردمند را؟ ،
۱۹
چه گویم؟ ، چو آگه شود مادرش؟ ،
چه گونه فرستم کسی را برش؟ ،
۲۰
چه گویم؟ ، چرا کُشتمش بیگناه؟ ،
چرا روز کردم بَر اوبَر ، سیاه؟ ،
۲۱
پدرش ، آن گرانمایهتر پهلوان ،
چه گوید بِدان دُختِ پاکِ جوان؟ ،
۲۲
برین تخمهٔ سام ، نفرین کنند ،
همه ، نامِ من نیز ، بیدین کنند ،
۲۳
که دانست ، که این کودکِ ارجمند ،
بِدین سال ، گردد چو سروِ بلند؟ ،
۲۴
به جنگ آیدش رای و؟ ، سازد سپاه؟ ،
بهمن ، برکُند روزِ روشن ، سیاه؟ ،
۲۵
بفرمود ، تا دیبهٔ خسروان ،
کشیدند بر رویِ پورِ جوان ،
۲۶
همی آرزو ،،، گاه و شهر ،،، آمدش ،
یکی تنگتابوت ،، بهر ، آمدش ،
۲۷
ازآن دشت ، برداشت تابوتِ اوی ،
سوی خیمهٔ خویش ، بنهاد روی ،
۲۸
به پردهسرای ،،، آتش اندر زدند ،
همه لشکرش ، خاک بر سر زدند ،
۲۹
همان ، خیمه و دیبهٔ رنگرنگ ،
همان ، تختِ پُرمایه ، زرّینپلنگ ،
۳۰
برآتش نهادند و ، برخاست غو ،
همی گفت زار ،،، ای جهاندارِ گو ،
۳۱
جهان ،،، چون تو ، دیگر نبیند سوار ،
به مردی و گُردی ، گَهِ کارزار ؛
۳۲
دریغ ، آن همه مردی و رایِ تو ،
دریغ ، آن رُخ و بُرز و بالایِ تو ،
۳۳
دریغ ، این غم و حسرتِ جانگسل ،
ز مادر جدا ،،، وز پدر ، داغدل ،
۳۴
همی ریخت خون و ، همی کَند خاک ،
به تن ، جامهٔ خسروی ،،، کرد چاک ،
بخش ۲۴ : « وز آنجایگه شاه لشکر براند »
بخش ۲۲ : « به گودرز گفت آنزمان پهلوان »
ادامه دارد 👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خدای من
بگشای دری که در گشایندہ توی
بنماب رهی که رہ نمایندہ تویی
من دست بـه هیچ دستگیری ندهم
کایشان همه فانی اند و پایندہ تویی
......؟
به نام خدای همه
بگشای دری که در گشایندہ توی
بنماب رهی که رہ نمایندہ تویی
من دست بـه هیچ دستگیری ندهم
کایشان همه فانی اند و پایندہ تویی
......؟
به نام خدای همه
هيچ چيز در اين جهان چون آب، نرم و انعطافپذير نيست؛ با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است،
چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد!
نرمى بر سختى غلبه مىكند و لطافت بر خشونت.
همه اين را مىدانند، ولى كمتر كسى به آن عمل مىكند!
انسان، نرم و لطيف زاده مىشود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مىشود.
گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مىآورند، نرم و انعطافپذيرند و به هنگام مرگ،
خشك و شكننده؛ پس هر كه سخت و خشك است،
مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطافپذير، سرشار از زندگى است.
آرام زندگى میكنم!
هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه نمیكنم و گزند را با مهربانى تلافى میکنم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات شاد
🌺🌺🌺
به جای اینکه رویاهایت را برای دیگران تعریف کنی رویاهایت را به دیگران نشان بده
هرگز نمی فهمی چقدر قوی هستی ؛ تا اینکه قوی بودن تنها گزینه ی انتخابی تو باشد
آرزو میکنم در زندگیت همواره قوی باشی
🌺🌺🌺
شاد باشی
چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد!
نرمى بر سختى غلبه مىكند و لطافت بر خشونت.
همه اين را مىدانند، ولى كمتر كسى به آن عمل مىكند!
انسان، نرم و لطيف زاده مىشود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مىشود.
گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مىآورند، نرم و انعطافپذيرند و به هنگام مرگ،
خشك و شكننده؛ پس هر كه سخت و خشك است،
مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطافپذير، سرشار از زندگى است.
آرام زندگى میكنم!
هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه نمیكنم و گزند را با مهربانى تلافى میکنم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات شاد
🌺🌺🌺
به جای اینکه رویاهایت را برای دیگران تعریف کنی رویاهایت را به دیگران نشان بده
هرگز نمی فهمی چقدر قوی هستی ؛ تا اینکه قوی بودن تنها گزینه ی انتخابی تو باشد
آرزو میکنم در زندگیت همواره قوی باشی
🌺🌺🌺
شاد باشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکبار آدم تو زندگیش دل می سپاره...