جناب احمد غزالی:
نشان کمال عشق آنست که معشوق بلای عاشق گردد، چنانکه البته تاب او ندارد و بار نتواند کشید، و او بر در نیستی منتظر بود،
دوام شهود در دوام بلا پیدا گردد.
کس نیست بدینسان که من مسکینم
کز دیدن و نادیدن تو غمگینم
سوانح العشاق
نشان کمال عشق آنست که معشوق بلای عاشق گردد، چنانکه البته تاب او ندارد و بار نتواند کشید، و او بر در نیستی منتظر بود،
دوام شهود در دوام بلا پیدا گردد.
کس نیست بدینسان که من مسکینم
کز دیدن و نادیدن تو غمگینم
سوانح العشاق
این سوز سینه شمع شبستان نداشته است
وین موج گریه سیل خروشان نداشته است
آگه ز روزگار پریشان ما نبود
هر دل که روزگار پریشان نداشته است
از نوشخند گرم تو آفاق تازه گشت
صبح بهار این لب خندان نداشته است
#رهی_معیری
وین موج گریه سیل خروشان نداشته است
آگه ز روزگار پریشان ما نبود
هر دل که روزگار پریشان نداشته است
از نوشخند گرم تو آفاق تازه گشت
صبح بهار این لب خندان نداشته است
#رهی_معیری
طریق درویشان ذکرست و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل.
هر که بدین صفتها که گفتم موصوفست به حقیقت درویشست و گر در قباست.
سعدی
هر که بدین صفتها که گفتم موصوفست به حقیقت درویشست و گر در قباست.
سعدی
شما باید شرطیشدگی را بشناسید ، شرطیشدگی را مشاهده کنید ، چنان به آن نگاه کنید که به جواهری گرانبها مینگرید ... به آن نگاه کن ، از آن فرار مکن ؛ به آن نگاه کن ... همانطور که مدام به آن نگاه میکنید ، بیشتر و بیشتر از آن آشکار میشود ... همانطور که به آن نگاه میکنید ، زود تلألو خود را از دست میدهد ...
کریشنا مورتی
کریشنا مورتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حسام الدین سراج
بی دلان
بنوشان یارا از آن می ما را
که در جان مشتاقان شرار اندازد
بر آرد دستی به شور مستی
گذار دل بر کوی نگار اندازد
ما بیدلانیم آتش زبانیم
در بزم جانان سر از پا ندانیم
بیا ساقی شب ما را چراغان گردان
بی دلان
بنوشان یارا از آن می ما را
که در جان مشتاقان شرار اندازد
بر آرد دستی به شور مستی
گذار دل بر کوی نگار اندازد
ما بیدلانیم آتش زبانیم
در بزم جانان سر از پا ندانیم
بیا ساقی شب ما را چراغان گردان
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - امروز امیر درمیخانه تویی تو
آواز افشاری
با صدای محمدرضا شجریان
با همراهی
منصور صارمی-اسدالله ملک
امیر ناصر افتتاح
بزم شاعران
با صدای محمدرضا شجریان
با همراهی
منصور صارمی-اسدالله ملک
امیر ناصر افتتاح
بزم شاعران
زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند
همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟
مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند
به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند
دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند
چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند
زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند
نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند
چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟
#صائب_تبریزی
به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند
همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی
ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟
مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا
که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند
به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب
که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند
دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد
که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند
چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو
که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند
زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد
نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند
نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند
که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند
چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان
کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟
#صائب_تبریزی
🥀🌸🥀🌸🥀
🔵 به هوش باشیم 🔵
۴۷۳
⭕️جعلیاتِ⭕️
در
❗️فضایِ مجازی❗️
اثرِ دیگری از
🟢جاعلانِ مجازینشین🟢
خنده باید زد به ریش روزگار
ورنه دیر یا زود پیرت می کند
سنگ اگر باشی خمیرت می کند
شیر اگر باشی پنیرت می کند
باغ اگر باشی کویرت می کند
شاه اگر باشی حقیرت می کند
ثروت ار داری فقیرت می کند
گاز را بگرفته زیرت می کند
عاقبت از عمر سیرت می کند
گر زدی قهقه به ریش روزگار
ریش را چرخانده شیرت می کند
دل به تو داده دلیرت می کند
خویشتن فرش مسیرت می کند
عشق را نور ضمیرت می کند
خاک اگر باشی حریرت می کند
کورش ار باشی کبیرت می کند
رستم ار باشی امیرت می کند
آشپز باشی وزیرت می کند
پس بخندید و بخندانید هم
خنده دنیا را اسیرت می کند
✅ #گوینده_اصلی
✍ #محمود مسعودی
#جعل_شده به نام 👇
❌#سیمین بهبهانی❌
❌ #اشعار_جعلی_را_بشناسیم
❌ #متون_جعلی_را_بشناسیم
❌ #اشعار_جعلی_منتشر_نکنیم
🥀🌸🥀🌸🥀
🔵 به هوش باشیم 🔵
۴۷۳
⭕️جعلیاتِ⭕️
در
❗️فضایِ مجازی❗️
اثرِ دیگری از
🟢جاعلانِ مجازینشین🟢
خنده باید زد به ریش روزگار
ورنه دیر یا زود پیرت می کند
سنگ اگر باشی خمیرت می کند
شیر اگر باشی پنیرت می کند
باغ اگر باشی کویرت می کند
شاه اگر باشی حقیرت می کند
ثروت ار داری فقیرت می کند
گاز را بگرفته زیرت می کند
عاقبت از عمر سیرت می کند
گر زدی قهقه به ریش روزگار
ریش را چرخانده شیرت می کند
دل به تو داده دلیرت می کند
خویشتن فرش مسیرت می کند
عشق را نور ضمیرت می کند
خاک اگر باشی حریرت می کند
کورش ار باشی کبیرت می کند
رستم ار باشی امیرت می کند
آشپز باشی وزیرت می کند
پس بخندید و بخندانید هم
خنده دنیا را اسیرت می کند
✅ #گوینده_اصلی
✍ #محمود مسعودی
#جعل_شده به نام 👇
❌#سیمین بهبهانی❌
❌ #اشعار_جعلی_را_بشناسیم
❌ #متون_جعلی_را_بشناسیم
❌ #اشعار_جعلی_منتشر_نکنیم
🥀🌸🥀🌸🥀
آب, آیینه عشق گذران است
تو که امروزنگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی
چندی از این شهر سفر کن...
#فریدون_مشیری
تو که امروزنگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی
چندی از این شهر سفر کن...
#فریدون_مشیری
می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد
و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد
پرهیز مکن ز کیمیایی که از او
یک جرعه خوری هزار علت ببرد
#خیام_نیشابوری
و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد
پرهیز مکن ز کیمیایی که از او
یک جرعه خوری هزار علت ببرد
#خیام_نیشابوری
چه یکنواخت و بیروح میشود هستی
اگر که عشق نخندد
امید اگر ندرخشد
اگر نباشد شادی و گاهگاهی درد...
#ژاله_اصفهانی
اگر که عشق نخندد
امید اگر ندرخشد
اگر نباشد شادی و گاهگاهی درد...
#ژاله_اصفهانی
"محبوب من..!"
در عبادتم....
چنان با شما سخن مىڪَويم
ڪه خداوند به ڪَريه مىافتد،
"محبوب من..!"
در آن هنڪَام...
ڪه ڪَلهاے سرخ
در دشتها مىرويند،
و باغها لبريز طراوتند،
و باد با زلف شما به پچ پچ است
در آن مساحت اسيرے عشق
شما را #دوستدارم...
#محمد_صالح_علا
"محبوب من..!"
در عبادتم....
چنان با شما سخن مىڪَويم
ڪه خداوند به ڪَريه مىافتد،
"محبوب من..!"
در آن هنڪَام...
ڪه ڪَلهاے سرخ
در دشتها مىرويند،
و باغها لبريز طراوتند،
و باد با زلف شما به پچ پچ است
در آن مساحت اسيرے عشق
شما را #دوستدارم...
#محمد_صالح_علا
آنجا شیخی بود، مرا نصیحت آغاز کرد، که با خلق با قدر حوصلهی ایشان سخن گوی.
و به قدر صفا و اتحادِ ایشان ناز کن.
گفتم:
راست میگویی، ولیکن نمیتوانم گفتن جوابِ تو، چو نصیحت کردی و تو را حوصلهی این جواب نمیبینم!.
#شمس_تبريزى
و به قدر صفا و اتحادِ ایشان ناز کن.
گفتم:
راست میگویی، ولیکن نمیتوانم گفتن جوابِ تو، چو نصیحت کردی و تو را حوصلهی این جواب نمیبینم!.
#شمس_تبريزى
وقتی حس شکرگزاری را درک کنید و اجازه دهید در عمق وجودتان بنشیند، برای همه چیز شکرگزار ميشوید.
هر چه شکرگزارتر باشید،
کمتر شکوه و شکایت می کنيد.
وقتي که شکوه و شکایت ناپدید ميشود، فلاکت هم از میان ميرود.
فلاکت و شکایت در کنار هم اند.
فلاکت در شکایت و ذهن شکایتگزار لنگر انداخته است.
فلاکت در شکرگزاری غیر ممکن است
و این یکی از مهمترین رازهایی است که باید آموخت.
چرا برای خندیدن ، منتظر دلیل شویم؟
زندگی چنان که هست دلیلی کافی برای خندیدن است.
زندگی بسیار بیهوده و مسخره است و در عین حال بسیار بسیار زیبا و شگفت انگیز، زندگی ترکیبی از همه چیز است!
طنز کیهانی خوبی است.
خندیدن سادهترین کار در دنیاست به شرطی که به آن مجال دهید.
#اشو
هر چه شکرگزارتر باشید،
کمتر شکوه و شکایت می کنيد.
وقتي که شکوه و شکایت ناپدید ميشود، فلاکت هم از میان ميرود.
فلاکت و شکایت در کنار هم اند.
فلاکت در شکایت و ذهن شکایتگزار لنگر انداخته است.
فلاکت در شکرگزاری غیر ممکن است
و این یکی از مهمترین رازهایی است که باید آموخت.
چرا برای خندیدن ، منتظر دلیل شویم؟
زندگی چنان که هست دلیلی کافی برای خندیدن است.
زندگی بسیار بیهوده و مسخره است و در عین حال بسیار بسیار زیبا و شگفت انگیز، زندگی ترکیبی از همه چیز است!
طنز کیهانی خوبی است.
خندیدن سادهترین کار در دنیاست به شرطی که به آن مجال دهید.
#اشو
نقل است که شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: دو برادر بودند و مادری ، یک برادر بخدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود ...
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، یک شب چون دیگر شب ها به خدمت خداوند سر بسجده نهاد و کمی بعد بخفت و در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا نیز به حرمت او بخشیدیم .
گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر ، از چه روی است او را از من گرامی تر می دارید؟ ندا آمد آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از خدمت فرزند بی نیاز نیست ...
تذکرة_الاولیا
#عطار_نیشابوری
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، یک شب چون دیگر شب ها به خدمت خداوند سر بسجده نهاد و کمی بعد بخفت و در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و ترا نیز به حرمت او بخشیدیم .
گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر ، از چه روی است او را از من گرامی تر می دارید؟ ندا آمد آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولیکن مادرت از خدمت فرزند بی نیاز نیست ...
تذکرة_الاولیا
#عطار_نیشابوری