دنیا را میتوان به دو بخش تقسیم کرد
بخشی که در آن هر چیزی قیمتی دارد
و بخشی که در آن قیمت بی معناست
جایی که در آن قیمتها بی ارزش میشوند، ارزشها ظهور میکنند. قيمتها به اشیاء و امور مرده تعلق دارند.
به یاد بسپار زندگی با امور مرده سر و کار ندارد، هنگامی که به دنیای ارزشها گام میگذاری، جایی که نه پول کارساز است و نه قدرت و نه اعتبار، به زندگی اصیل وارد شده ای
و عشق طعم این زندگی خواهد بود.
اشو
بخشی که در آن هر چیزی قیمتی دارد
و بخشی که در آن قیمت بی معناست
جایی که در آن قیمتها بی ارزش میشوند، ارزشها ظهور میکنند. قيمتها به اشیاء و امور مرده تعلق دارند.
به یاد بسپار زندگی با امور مرده سر و کار ندارد، هنگامی که به دنیای ارزشها گام میگذاری، جایی که نه پول کارساز است و نه قدرت و نه اعتبار، به زندگی اصیل وارد شده ای
و عشق طعم این زندگی خواهد بود.
اشو
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور
#خیام
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور
#خیام
ملاصدرا می گوید :
خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان
اما به قدر فهم تو كوچك ميشود
و به قدر نياز تو فرود میآيد،
و به قدر آرزوی تو گسترده ميشود
و به قدر ايمان تو كارگشا ميشود
و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك ميشود
و به قدر دل اميدواران گرم ميشود.
پدر میشود يتيمان را
برادر ميشود محتاجانِ برادری را
طفل ميشود عقيمان را
اميد مشود نااميدان را
راه ميشود گمگشتگان را
خداوند همه چيز ميشود
به شرط طهارت روح
بشوييد قلبهايتان را از هر احساس ناروا
و زبانهايتان را از هر گفتار ِناپاك
و بپرهيزيد از ناجوانمردیها
ناراستیها، نامردمیها!
چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند،
چگونه بر سفرهی شما، با كاسه یی خوراك و تكهای نان مينشيند
و بر بند تاب، با كودكانتان تاب ميخورد،
و در دكان شما كفههای ترازويتان را ميزان ميكند
و در كوچههاي خلوت شب با شما آواز ميخواند
مگر از زندگي چه ميخواهيد
كه در خدایی خدا يافت نميشود؟
كه در عشق يافت نميشود، كه به نفرت پناه ميبريد؟
خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان
اما به قدر فهم تو كوچك ميشود
و به قدر نياز تو فرود میآيد،
و به قدر آرزوی تو گسترده ميشود
و به قدر ايمان تو كارگشا ميشود
و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك ميشود
و به قدر دل اميدواران گرم ميشود.
پدر میشود يتيمان را
برادر ميشود محتاجانِ برادری را
طفل ميشود عقيمان را
اميد مشود نااميدان را
راه ميشود گمگشتگان را
خداوند همه چيز ميشود
به شرط طهارت روح
بشوييد قلبهايتان را از هر احساس ناروا
و زبانهايتان را از هر گفتار ِناپاك
و بپرهيزيد از ناجوانمردیها
ناراستیها، نامردمیها!
چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند،
چگونه بر سفرهی شما، با كاسه یی خوراك و تكهای نان مينشيند
و بر بند تاب، با كودكانتان تاب ميخورد،
و در دكان شما كفههای ترازويتان را ميزان ميكند
و در كوچههاي خلوت شب با شما آواز ميخواند
مگر از زندگي چه ميخواهيد
كه در خدایی خدا يافت نميشود؟
كه در عشق يافت نميشود، كه به نفرت پناه ميبريد؟
دست من گیر و ببر تا سرِ بازار مرا
تا بدانی که کسی هست خریدار مرا
تا پشیمان نشوی زود به هیچم مفروش
میخرندم به ازین نیز، نگهدار مرا
عاشقست آنکه تورا در دو جهان کار آید
همه از دست بینداز و نگهدار مرا
#شفاییاصفهانی
تا بدانی که کسی هست خریدار مرا
تا پشیمان نشوی زود به هیچم مفروش
میخرندم به ازین نیز، نگهدار مرا
عاشقست آنکه تورا در دو جهان کار آید
همه از دست بینداز و نگهدار مرا
#شفاییاصفهانی
از آدمهاے
پــُر توقع فاصله بگیر
اینها حرمت مهرت را می شکنند
و مقیاست را به هـــــم میزنند
چون آنها
حافظهی ضعیفی دارند
وخوبی را زودفراموش میکنند ...!!
محمود دولت آبادی
پــُر توقع فاصله بگیر
اینها حرمت مهرت را می شکنند
و مقیاست را به هـــــم میزنند
چون آنها
حافظهی ضعیفی دارند
وخوبی را زودفراموش میکنند ...!!
محمود دولت آبادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای درویش!
عالَمی هست که مُدرِک آن عالَم جز حس نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن عالم جز عقل نیست
و عالمی دیگر هست که مدرک آن عالم جز عشق نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن جز نورِ الله نیست.
ای درویش!
این سخن را به ایمان از من قبول کن که ورای حس و عقل، طوری دیگر هست و آن عشق است.
و در طور عشق چیز ها معلوم میشود که در طور حس و عقل نشود.
بیان_التنزیل
شیخ_عزیزالدین_نسفی
عالَمی هست که مُدرِک آن عالَم جز حس نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن عالم جز عقل نیست
و عالمی دیگر هست که مدرک آن عالم جز عشق نیست
و عالم دیگر هست که مدرک آن جز نورِ الله نیست.
ای درویش!
این سخن را به ایمان از من قبول کن که ورای حس و عقل، طوری دیگر هست و آن عشق است.
و در طور عشق چیز ها معلوم میشود که در طور حس و عقل نشود.
بیان_التنزیل
شیخ_عزیزالدین_نسفی
وقایعی که بر تو واقع می شود از کلام تو پیروی می کند. اگر چه این پیروی کامل نیست اما قاطع است. پس بنابر تکلمت که اندیشه تو نیز از همان است می توانی وقایع نا مطلوب را غیر واقع گردانی و آنچه را که در طلب آنی به وقوع برسانی.
استاد ایلیا«
استاد ایلیا«
الـهی
تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی و چشمههای مهر در سر ايشان روان کردی.تو پيدا و به پيدايی خود در هر دو گيتی ناپيدا کردی.
ای نور ديده آشنايان و سوز دل دوستان و سرور جان نزديکان، همه تو بودی و تويی، تو نه دوری تا تو را جوينده نه غافل تا تو را پرسند، نه تو را جز به تو يابند.
#خواجه_عبدالله_انصاری
تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی و چشمههای مهر در سر ايشان روان کردی.تو پيدا و به پيدايی خود در هر دو گيتی ناپيدا کردی.
ای نور ديده آشنايان و سوز دل دوستان و سرور جان نزديکان، همه تو بودی و تويی، تو نه دوری تا تو را جوينده نه غافل تا تو را پرسند، نه تو را جز به تو يابند.
#خواجه_عبدالله_انصاری
انسان ها غالبا درپی شادی هستندودرتلاشندتاآن رادرکسی یا چیزی خارج ازوجود خویش بیابند.این اشتباهی بنیادین است ؛زیرا شادی درون آنهاست و ریشه در باورشان دارد!
وین دایر
وین دایر
ندانم کان مه نامهربان، یادم کند یا نه؟
فریبانگیز من، با وعدهای شادم کند یا نه؟
خرابم آنچنان، کز باده هم تسکین نمییابم
لب گرمی شود پیدا، که آبادم کند یا نه؟
صبا از من پیامی ده، به آن صیاد سنگین دل
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند یا نه؟
من از یاد عزیزان، یک نفس غافل نیم اما
نمیدانم که بعد از این، کسی یادم کند یا نه؟
رهی، از نالهام خون میچکد اما نمیدانم
که آن بیدادگر، گوشی به فریادم کند یا نه؟
#رهی_معیری
فریبانگیز من، با وعدهای شادم کند یا نه؟
خرابم آنچنان، کز باده هم تسکین نمییابم
لب گرمی شود پیدا، که آبادم کند یا نه؟
صبا از من پیامی ده، به آن صیاد سنگین دل
که تا گل در چمن باقی است، آزادم کند یا نه؟
من از یاد عزیزان، یک نفس غافل نیم اما
نمیدانم که بعد از این، کسی یادم کند یا نه؟
رهی، از نالهام خون میچکد اما نمیدانم
که آن بیدادگر، گوشی به فریادم کند یا نه؟
#رهی_معیری
خودِ معمولیت را پیدا کن
خودِ معمولیت را نشان بده!
بهدنبال بهترین و برترین نباش تا از زندگیت و از هر آن چه داری لذت ببری
از خودِ معمولیت لذت ببر و به آن عشق بورز...
الیف شافاک
خودِ معمولیت را نشان بده!
بهدنبال بهترین و برترین نباش تا از زندگیت و از هر آن چه داری لذت ببری
از خودِ معمولیت لذت ببر و به آن عشق بورز...
الیف شافاک
یک روز رسد غمی به اندازهی کوه
یک روز رسد نشاط اندازهی دشت
افسانهی زندگی همین است عزیز
در سایهی کوه باید از دشت گذشت!
#مجتبی_کاشانی
یک روز رسد نشاط اندازهی دشت
افسانهی زندگی همین است عزیز
در سایهی کوه باید از دشت گذشت!
#مجتبی_کاشانی
...و گفت: محبت آن بود که
خویش را جمله به محبوب خویش بخشی
و ترا هیچ بازنماند از تو
تذکرة الاولیاء
خویش را جمله به محبوب خویش بخشی
و ترا هیچ بازنماند از تو
تذکرة الاولیاء
هم دلم ره مینماید هم دلم ره میزند
هم دلم قلاب و هم دل سکه شه میزند
هم دلم افغان کنان گوید که راه من زدند
هم دل من راه عیاران ابله میزند
#مولانای_جان
هم دلم قلاب و هم دل سکه شه میزند
هم دلم افغان کنان گوید که راه من زدند
هم دل من راه عیاران ابله میزند
#مولانای_جان
خداوندا به احسانت به حق نور تابانت
مگیر آشفته میگویم که دل بیتو پریشانست
تو مستان را نمیگیری پریشان را نمیگیری
خنک آن را که میگیری که جانم مست ایشانست
سخن در پوست میگویم که جان این سخن غیبست
نه در اندیشه میگنجد نه آن را گفتن امکانست
خمش کن همچو عالم باش خموش و مست و سرگردان
وگر او نیست مست مست چرا افتان و خیزانست
مولانا ⚘
مگیر آشفته میگویم که دل بیتو پریشانست
تو مستان را نمیگیری پریشان را نمیگیری
خنک آن را که میگیری که جانم مست ایشانست
سخن در پوست میگویم که جان این سخن غیبست
نه در اندیشه میگنجد نه آن را گفتن امکانست
خمش کن همچو عالم باش خموش و مست و سرگردان
وگر او نیست مست مست چرا افتان و خیزانست
مولانا ⚘
هرچه خواهد می کند سلطان ما
دل برد جان بخشد آن جانان ما
دنیی و عقبی از آن و این و آن
ما از آن او و او هم ز آن ما
دردمندانیم و دردی می خوریم
دُرد درد دل بود درمان ما
عقل کل حیران شده در عشق او
خود چه شد این عقل سرگردان ما
هر که آمد سوی ما با ما نشست
غرقه شد در بحر بی پایان ما
رند سر مستی طلب از وی بجوی
لذت رندی سر مستان ما
بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم
سید ما می برد فرمان ما
#حضرت شاه نعمت الله ولی ⚘
دل برد جان بخشد آن جانان ما
دنیی و عقبی از آن و این و آن
ما از آن او و او هم ز آن ما
دردمندانیم و دردی می خوریم
دُرد درد دل بود درمان ما
عقل کل حیران شده در عشق او
خود چه شد این عقل سرگردان ما
هر که آمد سوی ما با ما نشست
غرقه شد در بحر بی پایان ما
رند سر مستی طلب از وی بجوی
لذت رندی سر مستان ما
بندهٔ فرمان و فرمان می دهیم
سید ما می برد فرمان ما
#حضرت شاه نعمت الله ولی ⚘
این شکل سفالین تنم جام دلست
و اندیشهٔ پختهام می خام دلست
این دانهٔ دانش همگی دام دلست
این من گفتم و لیک پیغام دلست
#حضرت_مولانا⚘
و اندیشهٔ پختهام می خام دلست
این دانهٔ دانش همگی دام دلست
این من گفتم و لیک پیغام دلست
#حضرت_مولانا⚘