معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.2K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بده ساقی آن می کـه حال آورد
کـرامت فزایـــــــد کمال آورد

به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام
وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام

حافــظ_شیــــــــرازی⚘
مولانا در این فصل جلیل به یکی از رسوم سلاجقه روم (آسیای صغیر) اشارت دارد.
شاهان سلجوقی روم به حُسنِ تدبیر و ملاطفت و برخورد مریدانه با عرفا و صوفیه مشهور بوده اند .
از آن جمله علاء الدین کیقباد (۶۱۶ تا ۶۳۴) و وزیر فاضل و دانشمند نوازش معین الدین پروانه چنین رسمی داشته اند .در دوره آنان قونیه ، پناهگاه صوفیان مهاجر و یا فراری بود. نجم الدین دایه رازی صاحب (مرصادالعباد)، شهاب‌الدین سهروردی، صدرالدین قونوی، خاندان مولانا و دیگران مورد احترام و اعزاز آنان بودند. نیکلسون در تاویل این فصل گوید: منظور از شاه ،روح است .و منظور از پهلوانان، قوای نفسانی، و منظور از مشرف و اهل قلم، عقل. و منظور از صوفیان ، قلب منور اولیاء.

پادشاهان را چنان عادت بود
این شنیده باشی ار یادت بود

اگر این مطلب را شنیده و به یاد داشته باشی، شاهان پیشین، روش و سنّتی داشته اند. بدین گونه:

دست چپشان پهلوانان ایستند
زانک دل پهلوی چپ باشد ببند

بر دست چپ شاهان باستان، یلان و پهلوانان می ایستادند، زیرا که قلبِ صِنوبری در سمت چپ قفسه سینه قرار گرفته است.


مشرف و اهل قلم بر دست راست
زانک علم خط و ثبت آن دست راست

دیوانیان و نویسندگان در سمت راست شاه جای می‌گرفتند، زیرا که نوشتن را با دست راست انجام میدهند.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی⚘
گفت ای یاران مرا مهلت دهید
تا بمکرم از بلا بیرون جهید

تا امان یابد بمکرم جانتان
ماند این میراث فرزندانتان

هر پیمبر امتان را در جهان
همچنین تا مخلصی می‌خواندشان

کز فلک راه برون شو دیده بود
در نظر چون مردمک پیچیده بود

مردمش چون مردمک دیدند خرد
در بزرگی مردمک کس ره نبرد

مولوی مثنوی شریف ⚘
درویشانِ به خدا و درویشانِ از خدا

فقریست كه به حق بَرَد
و از غیر حق گریزان كند
و فقریست كه از حق گریزان كند
به خَلق بَرَد


#شمس_تبریزی

درویشان بر دو نوعند :
یکی درویشانِ به خدا و دیگر درویشانِ از خدا.
درویشانِ به خدا، کسانی هستند که محتاجِ حق اند.
ولی درویشان از خدا، کسانی هستند که دلشان از حقیقت تهی است. و طالب و شیفته نام و نان هستند .

نقش درویش است او، نه اَهلِ نان
نقش سگ را تو مینداز استخوان

فقرِ لقمه دارد او، نه فقرِ حق
پیشِ نقش مُرده‌‌یی کَم نِهْ طبق

ماهی خاکی بُوَد، درویش نان
شکل ماهی، لیک از دریا رَمان

مرغ خانه‌ست او، نَه سیمرغ هوا
لوت نوشَد او، ننوشد از خدا

عاشق حَق است او بهر نَوال
نیست جانَش عاشقِ حُسن و جَمال

#حضرت_مولانا
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو


#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لب بوم اومدی وای...
نصیب آسمان از سرکشی شد بی‌قراری‌ها
زمین آرام‌ها دارد ز فیضِ خاکساری‌ها

#قابل_کشمیری
تذکرهٔ #نتایج‌الافکار
تا لبم بوسه چند از تو دلارام نگيرد
نشود جان ز غم آزاد و دل آرام نگيرد

همه را بوسه عطا كردي و كردي ز غم آزاد
اين غم ماست كه آغاز وي انجام نگيرد

وعظ واعظ ز چه داني نكند جا به دل ما؟
پختگانيم كه در ما سخن خام نگيرد

زاهد از خرقه سالوس مشو غرّه كه ساقي
صد چنين جامه بها بهر يكي جام نگيرد

نرسيده است به سر منزل آمال كس آري
هيچكس كام از اين زال جهان نام نگيرد

گورها كرد شكار و تن او گور فرو برد
ابله آن كس كه به خود پند ز بهرام نگيرد

جام مي گير و تو هم پيرو جم باش صغيرا
كس از اين عالم فاني به از او كام نگيرد

استاد صغیر اصفهانی ره
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی،آشنایی ،محرمی؟

یا که ره گم کرده ای آزرده جان
تا بیاساید ز رنج ره دمی؟

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
هرزه مستیی رانده از میخانه ای

در پی میخانه اینجا آمده
تا بگیرد باز هم پیمانه ای

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
رسته از زنجیرها دیوانه ایست!

با جهان دردمندان آشنا
وز جهان عاقلان بیگانه ایست؟

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
سائلی با صد تمنا آمده؟

یا که محرومی ز محرومان شهر
رانده از هر سو به اینجا آمده

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
آه شیطان است بازی میکند

تا بترساند مرا این نیمه شب
در پس در صحنه سازی میکند

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
باد ولگرد است میکوبد به در

میبرد هر شب مرا از دیده خواب
میزند هر دم به این ویرانه سر

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
هیچکس را من ندارم انتظار؟

پیک غم پیغام مرگ آورده است
تا چه می خواهد ز جان بی قرار

 شاعر: حمید سبزواری
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی،آشنایی ،محرمی؟

یا که ره گم کرده ای آزرده جان
تا بیاساید ز رنج ره دمی؟

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
هرزه مستیی رانده از میخانه ای

در پی میخانه اینجا آمده
تا بگیرد باز هم پیمانه ای

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
رسته از زنجیرها دیوانه ایست!

با جهان دردمندان آشنا
وز جهان عاقلان بیگانه ایست؟

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
سائلی با صد تمنا آمده؟

یا که محرومی ز محرومان شهر
رانده از هر سو به اینجا آمده

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
آه شیطان است بازی میکند

تا بترساند مرا این نیمه شب
در پس در صحنه سازی میکند

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
باد ولگرد است میکوبد به در

میبرد هر شب مرا از دیده خواب
میزند هر دم به این ویرانه سر

کیست امشب حلقه بر در میزند؟
هیچکس را من ندارم انتظار؟

پیک غم پیغام مرگ آورده است
تا چه می خواهد ز جان بی قرار

 شاعر: حمید سبزواری


ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن
چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟

صائب
از هواها کی رهی بی جام هو ؟
ای ز هو قانع شده با نام هو

هیچ نامی بی حقیقت دیده ای ؟
یا ز گاف و لام گل گل چیده ای

اسم خواندی رو مسما را بجو
مه به بالا دان مدان در آب جو

#مولانا
امشٖب آن نیست که درخواب رود چشم ندیم

خواب در روضـه رضـوان نکند اهـل نعیم

خــاک را زنــده کـنــد تـربـیـت بـاد بـهـار

سنگ باشد که دلـش زنـده نگـردد بـه نسیم

#سعدی
گفتند :«دل کدام وقت خوش بُوَد؟» گفت: «آن وقت که او ، دلْ بُوَد».
و گفت : به رعایتِ حقوق نتوان رسید مگر به حراستِ قلوب.
و گفت : محبتْ افراطِ میل است بی نیل.
و گفت: محبت درست نشود مگر در میان دو تن ، که یکی دیگری را گوید: «ای من».

ذکر_جنید_بغدادی
از اندوه کِیْ بیرون آید آن که مصائب بر وی متواتر گردد؟
اگر سلامت خواهی ، سلامی بر دنیا کن به وِداع ، و اگر کرامت خواهی ، تکبیری بر آخرت گوی به تَرکْ.

ذکر_داوود_طایی
ز ﺧﺎك ﻣﻦ اﮔﺮ ﮔﻨﺪم ﺑﺮ آﯾﺪ

از آن ﮔﺮ ﻧﺎن ﭘﺰی ﻣﺴﺘﯽ ﻓﺰاﯾﺪ

ﺧﻤﯿﺮ و ﻧﺎﻧﻮا دﯾﻮاﻧﻪ ﮔﺮدد

ﺗﻨﻮرش ﺑﯿﺖ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﻓﺰاﯾﺪ

ﻣﯿﺎ ﺑﯽ دف ﺑﻪ ﮔﻮر ﻣﻦ، ﺑﺮادر

ﻛﻪ در ﺑﺰم ﺧﺪا ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺸﺎﯾﺪ


#مولانا

یاد تو شب و روز قرین دل ماست

سودای دلت گوشه نشین دل ماست

از حلقهٔ بندگیت بیرون نرود

تا نقش حیات در نگین دل ماست


#ابوسعید_ابوالخیر



خداوندا به احسانت به حق نور تابانت
مگیر آشفته می‌گویم که دل بی‌تو پریشانست

تو مستان را نمی‌گیری پریشان را نمی‌گیری
خنک آن را که می‌گیری که جانم مست ایشانست

سخن در پوست می‌گویم که جان این سخن غیبست
نه در اندیشه می‌گنجد نه آن را گفتن امکانست

خمش کن همچو عالم باش خموش و مست و سرگردان
وگر او نیست مست مست چرا افتان و خیزانست

مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ظلمِ ظالم
جورِ صیّاد
آشیانم
داده بر باد


ای خدا
ای فلک
ای طبیعت
شامِ تاریکِ ما را
سحر کن..‌..

ملک‌الشعرای بهار
همایون شجریان
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - سایه لرزان
سایه لرزان (عشق گریزان)
دستگاه: شور
آواز: استاد #محمدرضا_شجریان
آهنگ: استاد #حبیب‌اله_صالحی

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت، سلام ما برسانی...
کانال تلگرامیsmsu43@
مژگان شجریان - راهی و آهی
چه غریبانه
تو با یاد وطن می نالی ...

من چه گویم ..؟
که غریب است دلم در وطنم ..!


#هوشنگ_ابتهاج


" راهی و آهی "
#بانو_مژگان_شجریان