Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تا من اندر سماع عشق آیم
مجلس عاشقان بیارایم
عراقی
مجلس عاشقان بیارایم
عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص انـدر خون خود مردان کنند
چونرهنـد از دست خود دستی زنند
چونجهند از نقص خود رقصی کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شـورشـان کف میزنند
تو نبینی لیک بهـــر گوشــشان
برگها بر شاخهـا هم کفزنان
تـــو نبیـــنی برگهـا را کف زدن
گوشدل باید نه این گوشِ بدن
#مولوی
رقص انـدر خون خود مردان کنند
چونرهنـد از دست خود دستی زنند
چونجهند از نقص خود رقصی کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شـورشـان کف میزنند
تو نبینی لیک بهـــر گوشــشان
برگها بر شاخهـا هم کفزنان
تـــو نبیـــنی برگهـا را کف زدن
گوشدل باید نه این گوشِ بدن
#مولوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گل بکاریم
از دل گِل گُل بَراریم
در زمستان
در بهاران زیرِ باران
گل بکاریم، گر بخواهیم
گر نخواهیم باغبانِ روزگاریم...
#همایون_شجریان
از دل گِل گُل بَراریم
در زمستان
در بهاران زیرِ باران
گل بکاریم، گر بخواهیم
گر نخواهیم باغبانِ روزگاریم...
#همایون_شجریان
گر بخواهی ریخت خونم باک نیست
من درین خون ریختن یار توام
بر دل و جانم مکن زور ای صنم
کز دل و جان عاشق زار توام
#حضرت_عطار
من درین خون ریختن یار توام
بر دل و جانم مکن زور ای صنم
کز دل و جان عاشق زار توام
#حضرت_عطار
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز
#بابا_طاهر_همدانی
نه روز از شو شناسم نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز
#بابا_طاهر_همدانی
ای محبوسانِ جهان،
چارهای نمیکنید؟
آخر بنگرید
در این صورتهای خوب
و در این عجایبها؛
آخر
این نقشها را حقیقتها باشد.
این صورتها
و خیالها که
بر این دیوارِ زندانِ عالمِ فانی است.
با چند هزار کس
در عالم دوست بودی
و خویش پنداشتی
و رازها گفتی،
اینک نقش از ایشان رفت.
برو به گورستان،
سنگهای لحد برگیر،
کلوخهایشان میبین
محوشده بیا تا کوتاه کنیم
و این زندان را سوراخ کنیم،
و به آنجا رویم
که حقیقتِ آن نقشهاست
که ما بر او عاشقیم.
مجالس سبعه
چارهای نمیکنید؟
آخر بنگرید
در این صورتهای خوب
و در این عجایبها؛
آخر
این نقشها را حقیقتها باشد.
این صورتها
و خیالها که
بر این دیوارِ زندانِ عالمِ فانی است.
با چند هزار کس
در عالم دوست بودی
و خویش پنداشتی
و رازها گفتی،
اینک نقش از ایشان رفت.
برو به گورستان،
سنگهای لحد برگیر،
کلوخهایشان میبین
محوشده بیا تا کوتاه کنیم
و این زندان را سوراخ کنیم،
و به آنجا رویم
که حقیقتِ آن نقشهاست
که ما بر او عاشقیم.
مجالس سبعه
Googoosh - Do Panjareh
[Www.Sedabax.Ir]
گوگوش- دو پنجره
یک کلبهی خراب و کمی پنجره
یک ذره آفتاب و کمی پنجره
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
در این سیاه چال سراسر سوال
چشم و دلی مجاب و کمی پنجره
بویی ز نان و گل به همه میرسید
با برگی از کتاب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره..
قیصر امین پور
یک کلبهی خراب و کمی پنجره
یک ذره آفتاب و کمی پنجره
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
در این سیاه چال سراسر سوال
چشم و دلی مجاب و کمی پنجره
بویی ز نان و گل به همه میرسید
با برگی از کتاب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره..
قیصر امین پور
از بهشت دوّم سه کس بيرون آمد: آدم و حوّا و شیطان؛
و از بهشت سوّم شش کس بيرون آمد، آدم و حوّا و شیطان و ابلیس و طاوس و مار.
آدم روح است، حوّا جسم است، شیطان طبیعت است، ابلیس وهم است، طاوس شهوت است، مار غضب است.
چون آدم به درخت عقل نزدیک شد از بهشت سوّم بيرون آمد و در بهشت چهارم درآمد. جملـۀ ملائکه آدم را سجده کردند الا ابلیس که سجده نکرد و ابا کرد؛ یعنی جمله قوّتهای روحانی و جسمانی، مطیع و فرمان بردار روح شدند الا وهم که مطیع و فرمان بردار نشد.
- عزیز الدین نسفی
و از بهشت سوّم شش کس بيرون آمد، آدم و حوّا و شیطان و ابلیس و طاوس و مار.
آدم روح است، حوّا جسم است، شیطان طبیعت است، ابلیس وهم است، طاوس شهوت است، مار غضب است.
چون آدم به درخت عقل نزدیک شد از بهشت سوّم بيرون آمد و در بهشت چهارم درآمد. جملـۀ ملائکه آدم را سجده کردند الا ابلیس که سجده نکرد و ابا کرد؛ یعنی جمله قوّتهای روحانی و جسمانی، مطیع و فرمان بردار روح شدند الا وهم که مطیع و فرمان بردار نشد.
- عزیز الدین نسفی
دنياى حرام چونان مار است، كه پوستى نرم، و زهرى كشنده دارد، پس از جاذبه هاى فريبنده آن روى گردان، زيرا زمان كوتاهى در آن خواهى ماند، و اندوه آن را از سر بيرون كن، زيرا كه يقين به جدايى آن، و دگرگونى حالات آن دارى، و آنگاه كه به دنيا خو گرفته اى بيشتر بترس، زيرا كه دنياپرست تا به خوشگذرانى در دنيا اطمينان كرد او را به تلخ كامى كشاند، و هرگاه كه به دنيا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه به وحشت دچار مى گردد.
نهج البلاغه
نهج البلاغه
خدایا دلم را گشادی بده
دکان غمم را کسادی بده
بده شادئی از پی شادئی
گشادی پس هر گشادی بده
بسی میرود بر من از من ستم
مرا یا رب از خویش دادی بده
مرا دایم از من فراموش دار
ز خود هر نفس تازه یادی بده
ندانم ترا بندگی چون کنم
ز عشق خودت اوستادی بده
ز عقلم عقالیست بر پای دل
بعشقت دلم را گشادی بده
#فیض_کاشانی
دکان غمم را کسادی بده
بده شادئی از پی شادئی
گشادی پس هر گشادی بده
بسی میرود بر من از من ستم
مرا یا رب از خویش دادی بده
مرا دایم از من فراموش دار
ز خود هر نفس تازه یادی بده
ندانم ترا بندگی چون کنم
ز عشق خودت اوستادی بده
ز عقلم عقالیست بر پای دل
بعشقت دلم را گشادی بده
#فیض_کاشانی
چون قلم در دستِ غدّاری بوَد
بیگمان منصور بر داری بود
#مولوی
#مثنوی مطابق با تصحیح #نیکلسون
تصویر: دیوان منسوب به #منصور_حلاج چاپ بمبئی که در واقع متعلق به #کمالالدین_خوارزمی است
بیگمان منصور بر داری بود
#مولوی
#مثنوی مطابق با تصحیح #نیکلسون
تصویر: دیوان منسوب به #منصور_حلاج چاپ بمبئی که در واقع متعلق به #کمالالدین_خوارزمی است