معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی

به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

#فخرالدین_عراقی
«الهى!
همين عزّت مرا بس كه بنده تو هستم و همين افتخار مرا بس كه تو خداوندگار من هستى»

به نام خدای همه
#یک حبه نور

أَلَمْ يَرَوْا إِلَى
الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ
فِي جَوِّ السَّمَاءِ
مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ
لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۷۹﴾

آيا به سوى
پرندگانى كه در فضاى
آسمان رام شده‏ اند
ننگريسته‏ اند جز خدا
كسى آنها را نگاه نمى دارد
راستى در اين قدرت‏ نمايى
براى مردمى كه ايمان مى ‏آورند
نشانه‏ هايى است (۷۹)

سوره مبارکه النحل
آیهٔ ۷۹
فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد .
تو چایت را بنوش .
روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن.
میتوانی غرور را کنار بگذاری و عشق زندگیت را به یک شام دونفره دعوت کنی.
برای پرنده ها دانه بریزی و بعد، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببری.
میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است.
میشود از زندگی لذت برد .


میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد.
مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم... چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم.
خوب میشد اگر زندگی میکردیم نه فقط نفس میکشیدیم !

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

روزی پر از سلامتی , عشق ,بدون کل کل با دیگران , محبت , مهربانی , شادابی , آگاهی , دلی سرشار از مهر و دوستی همراه با یک روز عالی پر از خیر و برکت برایت آرزومندم.

🌺🌺🌺

شاد باشی
.
به خداوند اعتماد کن 
گاهی بهترین ها را بعد از تلخ ترین تجربه ها به تو می دهد …!
تا قدر زیباترین چیزهایی
که به دست آوردی را بدانی …!

صبحتون پر از معجزه

  
معماری یعنی تلاش برای ساختن دنیایی که تا اندازه‌ای هر چند کوچک شبیه به رویاهای ماست.

اندیشه‌ات برای ساختن توانا باد...

امروز سوم اردیبهشت ماه، #زادروز_شیخ_بهایی و #روز_معمار_مبارک
از دست غمٖ تو، ای بت حور لقا

نه پای ز سر دانم و نه، سر از پا

گفتم دل و دین ببازم، از غم برهم

این هر دو بباختیم و غم ماند به جا

#شیخ_بهایی
#سوم_اردیبهشت_روز_بزرگداشت_شیخ_بهایی
۳ اردیبهشت جشن اردیبهشتگان

واژه «اردیبهشت» در گات‌ها به‌صورت «اَشَه» آمده است. «اشه» یا «اَشا» به‌معنی «راستی» و درستی، هنجار و سامان هستی، و یا نظم آفرینش است.
در اوستای نو، اردیبهشت به‌صورت «اَشَه‌‌وَهیشتَ» به‌معنی «بهترین اَشَه» یا «بهترین راستی» یکی از امشاسپندان "فروزهای پاک و جاوید اهورامزدا" است که خاستگاهش خرد اهورایی است.
در گاهشماری ایرانی، دومین ماه سال و سومین روز هرماه به‌نام «اَردیبهشت» است؛ از این روی در اردیبهشت‌روز "سومین روز" از اردیبهشت‌ماه، به‌فرخندگی این همنامی، جشن اَردیبهشتگان از جشن‌های آتش برگزار می‌شود.
مسعود سعدسلمان، سراینده نامدارِ ایرانی، در دوازده قطعه، از ۱۲ ماه ایرانی و در سی قطعه، از نام روزهای ماه ایرانی یاد کرده است. چند بیت از این سروده‌ها درباره اردیبهشت‌ماه و اردیبهشت‌روز، چنین است:
  بهشت است گیتی ز اردیبهشت
حلال آمد ای مه، می اندر بهشت 
به‌شادی نشین هین و می خواه مِی
که بی مِی نشستنت زشت است زشت
***
اردیبهشت روز است، ای ماه دلستان
امروز چون بهشت برین است بوستان

زان باده که خرم ازو گشت عیش و عمر
زان باده که گردد ازو تازه طبع و جان 

بر بنیان یک باور کهن، امشاسپند اردیبهشت نگاهبان گیاهان روی زمین است و به‌یاری او بود که اهورامزدا هنگام آفرینش، گیاهان را برویانید. شاید بر این بنیان است که از اردیبهشتگان با نام دیگر «گلستان جشن» نیز نام برده‌اند.

بر این پایه، آیین‌های ویژه جشن اردیبهشتگان را چنین می‌توان برشمرد:
گستردن خوان سبز به‌نشانه زمین سبز و نهادن گل‌های بهاری همچون مرزنگوش و یا گل سوری یا گل سرخ آتشی بر این خوان گسترده، افروختن آتش در آتشدان یا افروختن شمع و نهادن آتش فروزان بر خوان اردیبهشتگان، پوشیدن تن‌پوش سپید، نیایش فردی و همگانی و خواندن اردیبهشت‌یشت، شادمانی‌ همگانی و‌ گلگشت بهاری.
پختن و خوردن کاله‌جوش از دیرباز در بهار رایج بوده است.

شاهین سپن
#جشن_اردیبهشتگان
سیمین همای صبح چو زد بال بر پرد
خورشید چون کبوتر زرین ز آشیان

#قوامی_رازی
تو هم نبودی اگر ای عقاب هار جگر خوار
در این مسیل شب جاودانی وحشت
در آشیانه ی هول و هلاک
در آرواره ی زنجیر
من
چه می کردم ؟
در این مغاک ؟
من آشیانه ی خونم
من آشیانه جگر خویشم
این شقایق جوشان
من آشیانه ی منقارم ای عقاب جگر خوار
از این مسیل شب وحشت این مغاک
پرنده ای نمی گذرد جز تو ای گرسنه ی بیمار! تا بخواند : کان دور
چه کرده آتش با کوچه ها
چه کرده آتش با
پنجه های یخ بسته
چه کرده آتش با خاک ؟
چه کرده آتش با خاک ؟
عقاب می خندد
چه کرده آتش ! آنجا نگاه کن
به افق
حریق
و به سایه روشن آتش هزارها تابوت
عقاب می گوید : به روی ماشه ی سرد
آن پنجه ها که کردی گرم
رسانده آتش را تا فتیله ی باروت
تو
هم نبودی اگر ای عقابم !‌ ای گرسنه ام ! ای پاس همتم
در آشیانه ی خون
در آرواره ی زنجیر
من چه می کردم ؟

#منوچهر_آتشی
#در_آشیانه_ی_منقار_اگر_نبودی_تو
#دیدار_در_فلق
در ربیع الابرار آمده است که: ابلیس گفت: خداوندا، بندگان تو، ترا دوست همی دارند و عصیانیت همی کنند. اما مرا دشمن همی دارند ولی اطاعتم همی کنند.
جوابش آمد که: ما اطاعت ایشان از تو را به دشمنیشان با تو بخشیدیم. و هر چند که با همه ی عشق اطاعتمان نکنند، ایمانشان را پذیرفتیم.

#شیخ_بهایی
#بزرگداشت
#روز_معمار
جَزای آنکه نَگُفتیم شُکرِ رُوزِ وِصال
سعدی با صدای شجریان
محمدرضا شجریان
گزیده‌یی از آلبوم «قاصدک»
اجرای گوتنبرگ
●نوازنده‌ی سنتور: #پرویز_مشکاتیان
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

برای من مَگری و مگو: «دریغ دریغ»

به یوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

جنازه‌ام چو ببینی مگو: «فراق فراق»

مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گور سپاری مگو: «وداع وداع»

که گور پردهٔ جمعیت جنان باشد

فُروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟!

تو را غروب نماید ولی شروق بود

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کدام دانه فرورفت در زمین که نَرُست؟!

چرا به دانهٔ انسانت این گمان باشد؟!

کدام دلو فرورفت و پُر برون نامد؟!

ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد؟!

دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا

که های‌هوی تو در جوّ لامکان باشد

#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شیراز عمارت شاهپوری

جان ما را هر نفس بستان نو

گوش ما را هر نفس دستان نو

ماهیانیم اندر آن دریا که هست

روز روزش گوهر و مرجان نو

تا فسون هیچ کس را نشنوی

این جهان کهنه را برهان نو

عیش ما نقد است وآنگه نقد نو

ذات ما کان است وآنگه کان نو

این شکر خور این شکر کز ذوق او

می‌دهد اندر دهان دندان نو

جمله جان شو ار کسی پرسد تو را

تو کیی گو هر زمانی جان نو

من زمین را لقمه‌ام لیکن زمین

رویدش زین لقمه صد لقمان نو

زرد گشتی از خزان غمگین مشو

در خزان بین تاب تابستان نو

مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در مرگ عاشقانه ی نيلوفران صبح
در رقص صوفيانه ی اشباح و سايه ها
رو‌كن‌به‌سوی‌عشق
رو كن به سوی چهره ی خندان زندگی ...

#نادر نادر پور


به شیراز آی و
فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش

#حافظ
توی زندگی لحظاتی هست
که باید کر بشی
و هیچ صدایی را نشنوی
و جز به هدفت به هیچی توجه نکنی
مثل تیم فوتبالی که برای مسابقه
میره کشور میزبان و باید در مقابل
شعارهای تماشاچیان کَر بشه

همیشه هستن آدم هایی که
توی راه رسیدن به هدفت
سنگ جلو پات میندازن و
تلقین میکنن که زیادی بلندپروازی
یا هدفت خیلی تخیلی هست
اینجور وقتافقط روی توپ و
گل کردنش،توی دروازه فکر کن.

باغ آلبالو
انتوان چخوف

‍ درست ترين شكل عشق آن است كه شما چگونه با یک فرد رفتار می کنید،
نه اينكه درباره ی وی چه احساسی داريد.

آنتوان چخوف
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشته_شدن_سهراب_به_دست_رستم فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۱ ( #قسمت_چهارم ) ۵۰ ازآن‌پس بدو گفت کاووس شاه ، کز ایدر ، هیونی سویِ رزمگاه ، ۵۱ بتازید ، تا کارِ سهراب ، چیست؟ ، که ، بر شهرِ ایران ، بباید گریست ، ۵۲ اگر ، کشته…
داستان رستم و سهراب
#کشته_شدن_سهراب_به_دست_رستم
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۱
( #قسمت_پنجم )





۶۷

ببین ، تا کدامست از ایرانیان ،

نباید که آیدش ، به‌جانش زیان ،

۶۸

نشانی که بُد ، داده مادر ، مرا ،

بدیدم ،،، نبُد دیده ، باور مرا ،

۶۹

چنینم نبشته بُد اختر ، بسر ،

که من ، کُشته گردم ، به‌دستِ پدر ،

۷۰

چو برق آمدم ، رفتم اکنون چو باد ،

به‌مینو ، مگر بینمت باز ، شاد ،

۷۱

ز سختی ،،، به رستم فرو بست دَم ،

پُر آتش ، دل و ،،، دیدگان ، پُر ز نَم ،

ز سختی = بخاطرِ روی دردِ زیاد

۷۲

نشست از برِ رَخش ،،، رستم ، چو گَرد ،

پُر از خون ، دل و ( رخ و ) ،،، لب ، پُر از بادِ سرد ،

۷۳

بیامد به پیشِ سپه ، با خروش ،

دل ، از کردهٔ خویش ،،، پُر درد و جوش ،

۷۴

چو دیدند ایرانیان ، رویِ او ،

همه برنهادند بر خاک ، رو ،

۷۵

ستایش گرفتند بر کردگار ،

که او ، زنده باز آمد از کارزار ،

۷۶

چو زان گونه دیدند بر خاک ، سر ،

دریده همه جامه و ،،، خسته ، بر ،

۷۷

ستایش ( به پرسش ) گرفتند ، کاین کار چیست؟ ،

ترا ، دل بدینگونه ( برین گونه ) ، از بهرِ کیست؟ ،

۷۸

بگفت آن شگفتی ، که خود کرده بود ،

گرامی‌‌پسر را ، که آزرده بود ،

۷۹

همه برگرفتند با او ، خروش ،

زمین ، پُر خروش و ،،، هوا ، پُر ز جوش ،

۸۰

چنین گفت با سرفرازان : ، که من ،

نه ، دل دارم امروز گوئی ،،، نه ، تَن ،

۸۱

شما ،،، جنگِ تُرکان ، مجوئید کس ،

که ، این بَد که من کردم امروز ،،، بس ،

۸۲

زواره بیامد برِ پهلوان ؛

دریده ، بَر و ، جامه و ،،، خسته ، تن ،



#خسته = زخمی

۸۳

چو رستم ، برادر بدانگونه دید ،

بگفت آنچه از پورِ کُشته ، شنید ،





بخش ۲۲ : « به گودرز گفت آنزمان پهلوان »

بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »





ادامه دارد 👇👇👇
فروغ فرخزاد واقعا به چه درجه ای از درک و شعور رسیده بود که گفت:

«دردی که انسان را به سکوت
وا می دارد
بسیار سنگین تر از دردیست که
انسان را به فریاد وا می‌دارد!

و انسان ها فقط
به فریاد هم می رسند
نه به سکوت هم...»

بهترین توصیف از وصال هم می‌رسه
به فروغ فرخزاد که می گه:

نمی‌دانم رسیدن چیست،
اما بی‌گمان مقصدی هست که
همه ی وجودم به سوی آن
جاری می‌شود.
نقدها را بُوَد آیا که عَیاری گیرند؟
تا همه صومعه داران پیِ کاری گیرند

مصلحت دیدِ من آن است که یاران همه کار
بِگُذارَند و خَمِ طُرِّه ی یاری گیرند

خوش گرفتند حریفان سرِ زلفِ ساقی
گر فَلَکْشان بِگُذارَد که قراری گیرند

قُوِّتِ بازویِ پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حِصاری به سواری گیرند

رقص بر شعرِ تر و ناله ی نِی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دستِ نگاری گیرند

حافظ اَبنایِ زمان را غمِ مسکینان نیست
زین میان گر بتوان بِهْ که کناری گیرند

حافظ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوش دوش
هاله سیفی زاده- علی قمصری

دوش خیال مست تو آمد
و جام بر کَفَش

گفتم می نمی‌خورم
گفت مکن زیان کنی...

مولانا


بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سرمست بُدَم چو کردم این اوباشی

با من به زبان حال می‌گفت سبو
من چون بُدم، تو نیز چو من باشی

خیام