در نهاد من نیست نفاق کردن. خواهم که آنچه راستی است بگویم به هر طریق که باشد، خواه به لطف، خواه به عُنف.
#شمس_تبريزى
#شمس_تبريزى
به ذات خدا اگر هزار رساله بخواند کسی ، او را همان مشرب نباشد ، هیچ سود ندارد ، و چنان باشد که خری را بار کنی خرواری کتاب .
#شمس_تبريزى
#شمس_تبريزى
به ذات خدا اگر هزار رساله بخواند کسی ، او را همان مشرب نباشد ، هیچ سود ندارد ، و چنان باشد که خری را بار کنی خرواری کتاب .
#شمس_تبريزى
#شمس_تبريزى
ای خاجه مرا عادت این است که کسی آمد بر من میپرسم؛ ای خواجه تو میگویی یا میشنوی؟
اگر بگوید میگویم سه شبانه روز من میشنوم پیاپی مگر که او بگریزد و مرا رها کند.
واگر گوید که من میشنوم ، من بگویم
#شمس_تبريزى
اگر بگوید میگویم سه شبانه روز من میشنوم پیاپی مگر که او بگریزد و مرا رها کند.
واگر گوید که من میشنوم ، من بگویم
#شمس_تبريزى
کودکی بود
کلمات ما بشنيد هنوز خُرد بود.
از پدر و مادر بازماند همه روز حيران ما بودی
سر بر زانو نهاده بودی همه روز.
پدر و مادر نمیيارستند که با او اعتراض کردن
وقتها بر در گوش داشتمی که او چه میگويد.
اين بيت شنيدمی:
«در کوی تو عاشقان پُر آيند و روند
خون جگر از ديده گشايند و روند
من بر درِ تو مقيم، مادام، چو خاک
ورنه دگران، چو باد آيند و روند»
گفتمی:«باز گوی چه گفتی؟»
گفت:«نه.»
به هجده سالگی بمرد.
#شمس_تبريزى
کلمات ما بشنيد هنوز خُرد بود.
از پدر و مادر بازماند همه روز حيران ما بودی
سر بر زانو نهاده بودی همه روز.
پدر و مادر نمیيارستند که با او اعتراض کردن
وقتها بر در گوش داشتمی که او چه میگويد.
اين بيت شنيدمی:
«در کوی تو عاشقان پُر آيند و روند
خون جگر از ديده گشايند و روند
من بر درِ تو مقيم، مادام، چو خاک
ورنه دگران، چو باد آيند و روند»
گفتمی:«باز گوی چه گفتی؟»
گفت:«نه.»
به هجده سالگی بمرد.
#شمس_تبريزى
عبارت سخت تنگ است. زبان تنگ است. اين همه مجاهده ها از بهر آن است كه تا از زبان برهند كه تنگ است.
#شمس_تبريزى
#شمس_تبريزى
صدای پای که میآید؟
به کوچهام که گذر دارد؟
بگو که پنجره بگشایم، اگر ز عشق خبر دارد
دلم گرفته ز تنهایی
بُوَد که پنجره بگشایم
اگر گذرگه خاموشم، هنوز راهگُذر دارد
#سیمین_بهبهانی
از مجموعهی « یک دریچه آزادی »
صدای پای که میآید؟
به کوچهام که گذر دارد؟
بگو که پنجره بگشایم، اگر ز عشق خبر دارد
دلم گرفته ز تنهایی
بُوَد که پنجره بگشایم
اگر گذرگه خاموشم، هنوز راهگُذر دارد
#سیمین_بهبهانی
از مجموعهی « یک دریچه آزادی »
احمد آزاد - مگه میشه
@B09308123633 برقراری
مگه میشه عشقت از یاد بره
احمد آزاد
احمد آزاد
ما به نصیحت احتیاج نداریم، بلکه نیاز داریم عمق و ژرفای این دروغ ها را بکاویم تا آنچه دنبالش هستیم بیابیم. ما احتیاج نداریم ما را سروسامان دهند.
ممکن است تصور کنیم نیاز داریم خودمان، خودمان را سروسامان دهیم، اما اغلب داریم تخیلات خود را سروسامان میدهیم، توهماتی در هم شکسته، تصورهای در هم شکسته ای از خودمان و افکار تحریف شدهای که رنج ما را خلق می کنند.
تنها با رها کردن این دروغ و اشتباه است که می توانیم واقعیت را تجربه کنیم. آنگاه میتوانیم خود را بپذیریم و سرزندگی و نشاط خود را که با دروغ هایمان از دست داده بودیم دوباره کشف کنیم.
جان فردریکسون
ممکن است تصور کنیم نیاز داریم خودمان، خودمان را سروسامان دهیم، اما اغلب داریم تخیلات خود را سروسامان میدهیم، توهماتی در هم شکسته، تصورهای در هم شکسته ای از خودمان و افکار تحریف شدهای که رنج ما را خلق می کنند.
تنها با رها کردن این دروغ و اشتباه است که می توانیم واقعیت را تجربه کنیم. آنگاه میتوانیم خود را بپذیریم و سرزندگی و نشاط خود را که با دروغ هایمان از دست داده بودیم دوباره کشف کنیم.
جان فردریکسون
عبارت سخت تنگ است. زبان تنگ است. اين همه مجاهده ها از بهر آن است كه تا از زبان برهند كه تنگ است.
#شمس_تبريزى
#شمس_تبريزى
تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
دشوار صبح باشد شبهای بیکران را
#امیرخسرو_دهلوی
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
دشوار صبح باشد شبهای بیکران را
#امیرخسرو_دهلوی
غم زِ محنتْ خانهی من شاد میآيد برون
سيل از ويرانه ام، آباد میآيد برون
در دلِ سنگين، شيرين جای خود وا میکند
هر شرر کز تيشهی فرهاد میآيد برون
#صائب_تبریزی
سيل از ويرانه ام، آباد میآيد برون
در دلِ سنگين، شيرين جای خود وا میکند
هر شرر کز تيشهی فرهاد میآيد برون
#صائب_تبریزی