This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگه میخواین اعتماد به نفستون رو ببرین بالا این ویدیو از دکتر جولی اسمیت نویسنده کتاب چرا تا به حال کسی این هارا به من نگفته بود رو ببینین.
Zen AmoO MiX,Sandy
آهنگ شهر ترانه
.
میکس بندری جدید سندی به نام زن عامو
میکس بندری جدید سندی به نام زن عامو
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_ششم ) ۷۷ تو ، خُرسند گَردان ، دلِ مادرم ، چنین راند ایزد ، قضا بر سرم ، ۷۸ بگویَش : ، که تو ، دل به من در مبند ، مشو جاودان ، بهرِ جانم نژند ، ۷۹ که کس…
داستان رستم و سهراب
#کشتی_گرفتن_رستم_با_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۰
( #قسمت_اول )
۱
چو ، خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر ،
سیهزاغِ پرّان ، فُرو بُرد سر ،
۲
تهمتن ، بپوشید ببرِ بیان ،
نشست از برِ اژدهایِ دمان ،
۳
بیامد بِدان دشتِ آوردگاه ،
نهاده ز آهن ، به سر بر ، کلاه ،
۴
همه تلخی ، از بهرِ بیشی بُوَد ،
مبادا که با آز ، خویشی بُوَد ،
۵
وزآنروی ، سهراب با انجمن ،
همی ، می ، گسارید با رودزن ،
۶
به هومان چنین گفت : ، کاین شیرمرد ،
که با من ، همیگردد اندر نَبَرد ،
۷
ز بالای من ، نیست بالاش کم ،
برزم اندرون ، دل ندارد دژم ،
۸
بر و کفت و یالش ، بمانندِ من ،
تو گویی ، که داننده ،،، بر زد رسن ،
۹
ز پای و رکیبش ، همی مِهرِ من ،
بجُنبد ،، به شرم آوَرَد چهرِ من ،
۱۰
نشانهای مادر ، بیابم همی ،
بهدل نیز ، لَختی بتابم همی ،
۱۱
گمانی بَرَم من ، که او رستم است ،
که چون او نَبَرده ،،، بهگیتی کم است ،
۱۲
نباید که من ، با پدر ، جنگجوی ،
شَوَم ،،، خیره ، روی اندر آرَم بهروی ،
#خیره = بیهوده
۱۳
ز دادار ، گَردم بسی شرمناک ،
سیهرو ، رَوَم از سرِ تیرهخاک ،
۱۴
نباشد امیدم ، سرایِ دگر ،
نباید که رزم آوَرَم با پدر ،
۱۵
به شاهانِ گیتی ، شَوَم روسیاه ،
که بر مرزِ ایران و توران سپاه ،
۱۶
نگوید کسی جز بهبَد ، نامِ من ،
نباشد به هر دو سرا ، کامِ من ،
بخش ۲۱ : « دگرباره اسبان ببستند سخت »
بخش ۱۹ : « برفتند و روی هوا تیره گشت »
ادامه دارد 👇👇👇
#کشتی_گرفتن_رستم_با_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۰
( #قسمت_اول )
۱
چو ، خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر ،
سیهزاغِ پرّان ، فُرو بُرد سر ،
۲
تهمتن ، بپوشید ببرِ بیان ،
نشست از برِ اژدهایِ دمان ،
۳
بیامد بِدان دشتِ آوردگاه ،
نهاده ز آهن ، به سر بر ، کلاه ،
۴
همه تلخی ، از بهرِ بیشی بُوَد ،
مبادا که با آز ، خویشی بُوَد ،
۵
وزآنروی ، سهراب با انجمن ،
همی ، می ، گسارید با رودزن ،
۶
به هومان چنین گفت : ، کاین شیرمرد ،
که با من ، همیگردد اندر نَبَرد ،
۷
ز بالای من ، نیست بالاش کم ،
برزم اندرون ، دل ندارد دژم ،
۸
بر و کفت و یالش ، بمانندِ من ،
تو گویی ، که داننده ،،، بر زد رسن ،
۹
ز پای و رکیبش ، همی مِهرِ من ،
بجُنبد ،، به شرم آوَرَد چهرِ من ،
۱۰
نشانهای مادر ، بیابم همی ،
بهدل نیز ، لَختی بتابم همی ،
۱۱
گمانی بَرَم من ، که او رستم است ،
که چون او نَبَرده ،،، بهگیتی کم است ،
۱۲
نباید که من ، با پدر ، جنگجوی ،
شَوَم ،،، خیره ، روی اندر آرَم بهروی ،
#خیره = بیهوده
۱۳
ز دادار ، گَردم بسی شرمناک ،
سیهرو ، رَوَم از سرِ تیرهخاک ،
۱۴
نباشد امیدم ، سرایِ دگر ،
نباید که رزم آوَرَم با پدر ،
۱۵
به شاهانِ گیتی ، شَوَم روسیاه ،
که بر مرزِ ایران و توران سپاه ،
۱۶
نگوید کسی جز بهبَد ، نامِ من ،
نباشد به هر دو سرا ، کامِ من ،
بخش ۲۱ : « دگرباره اسبان ببستند سخت »
بخش ۱۹ : « برفتند و روی هوا تیره گشت »
ادامه دارد 👇👇👇
سه مشعل می سوزد
یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
یکی بر مازه اژدهاوش کوه
شعله می وزاند
دو دیگر
به دره و دامنه
تا بادام
بنان سراسیمه شوند
یکی می سوزد
تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
و به معده پر جوجه کباب شرکت
دو دیگر می سوزند
تا آهوان و تیهوها
به دره های دوردست بکوچند
تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
تا وحش
ایمن نماند در حریم آبادانی
یکی می سوزد
تا
روستایی
هوای شیرین کردن نان جوین نکند
سه مشعل می سوزد
یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
و به شب
در حوالی جنگل چراغهای نئون
سه مشعل
نمی سوزند تا چیزی دیده شود
بلکه می سوزند
تا چیزها دیده نشوند
سه
مشعل می سوزند
در دایره چراغان و آتش
تا ظلمات گرداگرد
ژرفتر گردد
و بازوهای کار و آفرینش
چون پروانه های سراسیمه
به جانب کانون نور
فراخوانده شوند
نوری
که ظلمت گرداگرد را
دامن می زند و ژرفتر می کند
#منوچهر_آتشی
#چکامه_مشعلها
#گندم_و_گیلاس
یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
یکی بر مازه اژدهاوش کوه
شعله می وزاند
دو دیگر
به دره و دامنه
تا بادام
بنان سراسیمه شوند
یکی می سوزد
تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
و به معده پر جوجه کباب شرکت
دو دیگر می سوزند
تا آهوان و تیهوها
به دره های دوردست بکوچند
تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
تا وحش
ایمن نماند در حریم آبادانی
یکی می سوزد
تا
روستایی
هوای شیرین کردن نان جوین نکند
سه مشعل می سوزد
یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
و به شب
در حوالی جنگل چراغهای نئون
سه مشعل
نمی سوزند تا چیزی دیده شود
بلکه می سوزند
تا چیزها دیده نشوند
سه
مشعل می سوزند
در دایره چراغان و آتش
تا ظلمات گرداگرد
ژرفتر گردد
و بازوهای کار و آفرینش
چون پروانه های سراسیمه
به جانب کانون نور
فراخوانده شوند
نوری
که ظلمت گرداگرد را
دامن می زند و ژرفتر می کند
#منوچهر_آتشی
#چکامه_مشعلها
#گندم_و_گیلاس
VID-20240411-WA0180.mp4
920.8 KB
زن ها ممکن است
ظاهر یک مرد برایشان جذاب باشد
اما قطعا اون چیزی که زن را عاشق یک
مرد میکند
امنیت و آرامشی است
که در کنار او احساس میکند ...
تنهایی تان را با کسی قسمت کنید،
که سالها بعد شما را همین گونه
که هستید دوست بدارد ...
با موی سپیدتان،
شیار زیر چشمتان،
و لرزش و دست و دلتان ...!
🌹🍃🌹
💖〽️💖حس آرامش💖💫💫
ظاهر یک مرد برایشان جذاب باشد
اما قطعا اون چیزی که زن را عاشق یک
مرد میکند
امنیت و آرامشی است
که در کنار او احساس میکند ...
تنهایی تان را با کسی قسمت کنید،
که سالها بعد شما را همین گونه
که هستید دوست بدارد ...
با موی سپیدتان،
شیار زیر چشمتان،
و لرزش و دست و دلتان ...!
🌹🍃🌹
💖〽️💖حس آرامش💖💫💫
.
ای دریغ از تو
اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من
اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما
اگر کامی نگیریم از بهار...
#فریدون_مشیری
ای دریغ از تو
اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من
اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما
اگر کامی نگیریم از بهار...
#فریدون_مشیری
اگر مرا مي شناسى و مرا ديدى، ناخوشى را چرا ياد كنى؟ اگر خوشى به دست هست به ناخوشى كجا افتادى؟ اگر با منى چگونه با خودى؟ و اگر
دوست منى چگونه دوست خودى؟
#شمس_تبریزی
دوست منى چگونه دوست خودى؟
#شمس_تبریزی
به هر كه روى آريم، روي از همه جهان بگرداند... گوهر داريم در اندرون، به هر كه روىِ آن با او كنيم از همه ياران و دوستان بيگانه شود.
#شمس_تبریزی
#شمس_تبریزی
.
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند
می در کف و زلف دلبری گیر که زود
هم بگذرد و نماند این روزی چند
#خیام رباعی ۸۳
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند
می در کف و زلف دلبری گیر که زود
هم بگذرد و نماند این روزی چند
#خیام رباعی ۸۳
.
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
#خیام رباعی ۱۰۹
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
#خیام رباعی ۱۰۹
.
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
خیام رباعی ۴۳
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
خیام رباعی ۴۳
وجود من كيميائى است
كه بر مس ريختن حاجت نيست.
پيش مس برابر مى افتد،
همه زر ميشود.
كمال كيميا چنين بايد
#شمس_تبریزی
كه بر مس ريختن حاجت نيست.
پيش مس برابر مى افتد،
همه زر ميشود.
كمال كيميا چنين بايد
#شمس_تبریزی
آن سخن من هيچ زيان ندارد، بلكه صد سود دارد، اما كدام سود است در عالم كه قومى از آن محروم نيستند؟
#شمس_تبریزی
#شمس_تبریزی