برای رسیدن به ذات خدا در بالاترین درجه ، باید به درون ذات خود در عمیق ترین اعماق فرو رفت.
زیرا کسی که نخست خویشتن را نشناخته باشد نمی تواند خدا را بشناسد.
به اعماق نفس برو ، به متعالی ترین ساحت خداوند رسیده ای.
به ریشه برو ، به بالاترین درجه نائل آمده ای.
جناب ابن عربی
زیرا کسی که نخست خویشتن را نشناخته باشد نمی تواند خدا را بشناسد.
به اعماق نفس برو ، به متعالی ترین ساحت خداوند رسیده ای.
به ریشه برو ، به بالاترین درجه نائل آمده ای.
جناب ابن عربی
در مذهب ما محب و محبوب یکی است
رغبت چه بود راغب و مرغوب یکی است
گویند مرا که عین او را بطلب
چه جای طلب طالب و مطلوب یکی است
#شاه_نعمت_الله_ولی
رغبت چه بود راغب و مرغوب یکی است
گویند مرا که عین او را بطلب
چه جای طلب طالب و مطلوب یکی است
#شاه_نعمت_الله_ولی
روزی مولانا از کویی می گذشت.
دو بیگانه را دید که نزاع می کردند.
یکی به دیگری می گفت:
اگر یکی به من بگویی، هزار تا می شنوی.
مولانا پیش رفت و گفت: بیا هر چه خواهی به من گوی که اگر هزار بگویی، یکی هم نشنوی.
هر دو خصم سر در پای او نهادند و صلح کردند.
کتاب پله پله تا ملاقات خدا
عبدالحسین زرین کوب
دو بیگانه را دید که نزاع می کردند.
یکی به دیگری می گفت:
اگر یکی به من بگویی، هزار تا می شنوی.
مولانا پیش رفت و گفت: بیا هر چه خواهی به من گوی که اگر هزار بگویی، یکی هم نشنوی.
هر دو خصم سر در پای او نهادند و صلح کردند.
کتاب پله پله تا ملاقات خدا
عبدالحسین زرین کوب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست
همه آفـــــاق پر از نعــره مستــانه تست
در دکان همه بــاده فروشان تخته است
آن که باز است همیشه در میخانه تست
شهریار
همه آفـــــاق پر از نعــره مستــانه تست
در دکان همه بــاده فروشان تخته است
آن که باز است همیشه در میخانه تست
شهریار
باید به فرا و ورای خویش عشق ورزید!
پس نخست عشقورزیدن آموزید!
و بهرِ این میباید جامِ تلخِ عشقتان را بنوشید!
در جامِ بهین عشقها نیز تلخی هست.
و اینسان شوق به اَبَرانسان را برمیانگیزد.
اینسان در تو، ای آفریننده، تشنگی میانگیزد.
تشنگیِ آفریننده؛
خدنگی و اشتیاقی به ابرانسان.
هان، برادر، این است خواستِ تو از زناشویی؟
مقدّس باد چنین خواست و چنین زناشویی.
فردریش_نیچه
پس نخست عشقورزیدن آموزید!
و بهرِ این میباید جامِ تلخِ عشقتان را بنوشید!
در جامِ بهین عشقها نیز تلخی هست.
و اینسان شوق به اَبَرانسان را برمیانگیزد.
اینسان در تو، ای آفریننده، تشنگی میانگیزد.
تشنگیِ آفریننده؛
خدنگی و اشتیاقی به ابرانسان.
هان، برادر، این است خواستِ تو از زناشویی؟
مقدّس باد چنین خواست و چنین زناشویی.
فردریش_نیچه
هر چیزی ،گذشته یا آینده، فراسوی حالِ حاضر شبحی بیش نیست؛ فقط آنچه این لحظه در بر دارد مانند وجه نقد در دست است.
" من به سویی بی فراسو می روم، اما تنها فراسو، می بینم.
چپ و راست به بی فراسو می روم، اما فقط فراسو، می بینم. پس باز می گردم و مشاهده می کنم همه چیز در مویی از انگشت کوچک من است .
ابوبکر_شبلی
" من به سویی بی فراسو می روم، اما تنها فراسو، می بینم.
چپ و راست به بی فراسو می روم، اما فقط فراسو، می بینم. پس باز می گردم و مشاهده می کنم همه چیز در مویی از انگشت کوچک من است .
ابوبکر_شبلی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دنیا انباشته از انوار است.
و همگی به نورالانوار میرسند که منبع آن اول محسوب میشود.
وآن خداوند یگانه است که شریکی برای آن نیست.
حال آنکه دیگر انوار، عاریهای هستند.
نور حقیقی تنها نور اوست.
امام محمد غزالی
و همگی به نورالانوار میرسند که منبع آن اول محسوب میشود.
وآن خداوند یگانه است که شریکی برای آن نیست.
حال آنکه دیگر انوار، عاریهای هستند.
نور حقیقی تنها نور اوست.
امام محمد غزالی
رحمت خداوند ذاتی است اما غضب او ذاتی نیست بلکه حکمی عدمی است که از عدم قابلیت شخص برای پذیرش رحمت ، ناشی میشود
مانند تاریکی که در نبود نور ایجاد میشود و فی نفسه تاریکی نیست
شیخ محی الدین ابن عربی
مانند تاریکی که در نبود نور ایجاد میشود و فی نفسه تاریکی نیست
شیخ محی الدین ابن عربی
کانال تگرامیsmsu43@
استاد شجریان - ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا
مولانا
#ساقیا
#استاد_شجریان
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا
مولانا
#ساقیا
#استاد_شجریان
بلبل گلستان «ما اوحی»
شمسهٔ چرخ «الذی اسری»
دل او خازن خزانهٔ عشق
سر او مرغ آشیانهٔ عشق
صیت شرعش همه جهان بگرفت
هم زمین و هم آسمان بگرفت
انبیاء و رسل طفیل وی اند
اوست سرخیل و جمله خیل وی اند
ملکش خاک روب میدان است
عیسی اش پاسبان ایوان است
محترم بوده در جهان قدم
نور او پیش از آدم و عالم
حکیم سنایی غزنوی
شمسهٔ چرخ «الذی اسری»
دل او خازن خزانهٔ عشق
سر او مرغ آشیانهٔ عشق
صیت شرعش همه جهان بگرفت
هم زمین و هم آسمان بگرفت
انبیاء و رسل طفیل وی اند
اوست سرخیل و جمله خیل وی اند
ملکش خاک روب میدان است
عیسی اش پاسبان ایوان است
محترم بوده در جهان قدم
نور او پیش از آدم و عالم
حکیم سنایی غزنوی
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی میراند و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی میراند
آن ادرار، دريای بیساحل به نظرش میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
مولانا_ مثنوی معنوی
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی میراند و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی میراند
آن ادرار، دريای بیساحل به نظرش میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
مولانا_ مثنوی معنوی
من مخالف پيروي کردن ھستم ،
زيرا آن بر خلاف اصل روانشناختي يگانگي فردي است .
تو بايد كمي بيشتر به واژه ي #فرد توجه كني .
آن به معني غير قابل تقسيم است .
نمي تواند تقسيم شده باشد .
از لحظه اي كه پيروي مي كني ،
تقسيم مي شوي .
تو چيزي ھستي ، سعي مي كني چيزي ديگر شوي ؛
تو جايي ھستي ، سعي مي كني به جايي ديگر برسي .
حال تنش را در وجودت خلق مي كني .
به ھمين دليل تمام دنيا در اضطراب و اندوه به سر مي برد .
اشو
زيرا آن بر خلاف اصل روانشناختي يگانگي فردي است .
تو بايد كمي بيشتر به واژه ي #فرد توجه كني .
آن به معني غير قابل تقسيم است .
نمي تواند تقسيم شده باشد .
از لحظه اي كه پيروي مي كني ،
تقسيم مي شوي .
تو چيزي ھستي ، سعي مي كني چيزي ديگر شوي ؛
تو جايي ھستي ، سعي مي كني به جايي ديگر برسي .
حال تنش را در وجودت خلق مي كني .
به ھمين دليل تمام دنيا در اضطراب و اندوه به سر مي برد .
اشو
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو بجان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکیم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
#ابوسعید_ابوالخیر
درد تو بجان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکیم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
#ابوسعید_ابوالخیر
غزل شماره 945
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم
در حلقه میقاتم ایمن شده ز آفاتم
مومم ز پی ختمت زان نقش نگین خواهم
ماهی دگر است ای جان اندر دل مه پنهان
زین علم یقینستم آن عین یقین خواهم
#حضرت_مولانــــا
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم
در حلقه میقاتم ایمن شده ز آفاتم
مومم ز پی ختمت زان نقش نگین خواهم
ماهی دگر است ای جان اندر دل مه پنهان
زین علم یقینستم آن عین یقین خواهم
#حضرت_مولانــــا
آسوده کسی که در کم و بیشی نیست
در بند توانگری و درویشی نیست
فارغ ز غم جهان و از خلق جهان
با خویشتنش بدرهٔ خویشی نیست
#حضرت_مولانــــا
در بند توانگری و درویشی نیست
فارغ ز غم جهان و از خلق جهان
با خویشتنش بدرهٔ خویشی نیست
#حضرت_مولانــــا