الهی ! بیاموزم :
پندی ندهم که به آن عمل نمی کنم
اگر کسی بدی کرد و بد گفت
چنان شماتتش نکنم که گوئی او بد است
و من نیک ...
به دیگران چنان ننگرم که گوئی من دانم
و دیگری نداند...
اگر جفا کردم در حق کسی ... پوزش بطلبم از او و اگر نیکی کردم ... نهان دارمش ...
بیاموزم
سخت نگیرم به خلق که عمر آدمی
آهی و دمی است ...
#هله_پتگر
پندی ندهم که به آن عمل نمی کنم
اگر کسی بدی کرد و بد گفت
چنان شماتتش نکنم که گوئی او بد است
و من نیک ...
به دیگران چنان ننگرم که گوئی من دانم
و دیگری نداند...
اگر جفا کردم در حق کسی ... پوزش بطلبم از او و اگر نیکی کردم ... نهان دارمش ...
بیاموزم
سخت نگیرم به خلق که عمر آدمی
آهی و دمی است ...
#هله_پتگر
دردى كه انسان را به سكوت واميدارد
بسيار سنگين تر از درديست
كه انسان را به فرياد واميدارد!
و انسان ها فقط به فرياد هم میرسند،
نه به سكوت هم !
#فروغ_فرخزاد
بسيار سنگين تر از درديست
كه انسان را به فرياد واميدارد!
و انسان ها فقط به فرياد هم میرسند،
نه به سكوت هم !
#فروغ_فرخزاد
ما بر این باوریم که شفا یافتن ، نبودنِ درد و توهم و ناراحتی است ... اما شفای واقعی ، هیچ کاری با گریختن از این امواجِ تجربه ندارد ... "شفایی که شما واقعاً مشتاق آن هستید ، عمیقترین پذیرشِ درد است ، پایان همۀ توهمات است" ... شفایی که شما واقعاً مشتاق آن هستید ، شفا یافتن از هویت گرفتن بهعنوان قربانیِ درد است ... ما واقعاً آزاد شدن از درد را نمیخواهیم ، "بلکه عمیقترین پذیرش در درد را میخواهیم" ... کشف کردن خودتان بهعنوان فضای باز و وسیعی که درد در آن پدیدار میشود و نه داستانِ کسی که موردحملۀ درد واقع میشود ، این است شفای راستین ، شفای هویت گرفتن ، و این بسیار فراتر از شفای فیزیکی است ...
جف فوستر
جف فوستر
بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل
همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم
شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید
داستان غم دوشینه فراموش کنیم...
#شهریار
همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم
شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید
داستان غم دوشینه فراموش کنیم...
#شهریار
به صداهای بسیار ظریف طبیعت توجه کنید ... خش خش برگها در باد ، ریزش قطرههای باران ، وزوز یک حشرہ ، آواز پرندگان در سپیدہ دم ؛ خود را کاملاً به کار گوش کردن بسپارید ... ماورای صدا چیزی بزرگتر وجود دارد ... تقدسی که نمیتواند به وسیله ذهن درک شود ...
اکهارت تله
اکهارت تله
۵ فروردین سالروز درگذشت یداله بهزاد کرمانشاهی
(زاده ۴ بهمن ۱۳۰۴کرمانشاه – درگذشته ۵ فروردین ۱۳۸۶ کرمانشاه) شاعر و خوشنویس
او سال ۱۳۲۷ در دانشکده ادبیات به تحصیل پرداخت و نزد استادان جلالالدین همایی، بدیعالزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، محمد معین، ذبیحاله صفا، پرویز ناتلخانلری و دیگر استادان آن روزگار دانشگاه تهران، دانش اندوخت.
سال ۱۳۳۲ ضمن تدریس در دبیرستانهای کرمانشاه، به ورزشهای باستانی، وزنهبرداری و بسکتبال روی آورد و مدتی هم مربی بسکتبال شد و با زحمت و تلاش فراوان توانست تیمهای وزنهبرداری و بسکتبال کرمانشاه را راهاندازی و آماده کند.
او همچنین شاگردان علاقهمند به روزنامهنگاری، نویسندگی، شاعری، خوشنویسی، نقاشی و کتابخوانی را سرپرستی کرد و برای آنان کلاسهای فوق برنامه گذاشت که از جمله شاگردان برجسته و با استعداد وی کیومرث موسیوند است.
تا این اواخر، هنوز خطها، نقاشیها و برخی از روزنامههای دیواریِ آن سالهای دانشآموزان را چون یادگاری عزیز، نگهداری میکرد.
وی ۲۷ سال از عمرش را در خدمت به فرهنگ کرمانشاه و پرورش نسل جوان گذراند و در اوقات فراغت، وقتش به مطالعه، سرودن شعر و پرداختن به خوشنویسی میگذشت.
او از آموزش استادان بزرگ خوشنویسی کشور، علیاکبر کاوه، حسن خطاط، محمدرضا اقبال، غلامحسین امیرخانی و شکستهنویس برجسته، یداله کابلی خوانساری بهرهمند شده بود.
وی در تمام عمر، وابسته به هیچ حزب، گروه و سازمانی نبود و به هیچ پست و مقامی نپذیرفت و معلمی ساده باقی ماند.
#یداله_بهزاد_کرمانشاهی،
(زاده ۴ بهمن ۱۳۰۴کرمانشاه – درگذشته ۵ فروردین ۱۳۸۶ کرمانشاه) شاعر و خوشنویس
او سال ۱۳۲۷ در دانشکده ادبیات به تحصیل پرداخت و نزد استادان جلالالدین همایی، بدیعالزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، محمد معین، ذبیحاله صفا، پرویز ناتلخانلری و دیگر استادان آن روزگار دانشگاه تهران، دانش اندوخت.
سال ۱۳۳۲ ضمن تدریس در دبیرستانهای کرمانشاه، به ورزشهای باستانی، وزنهبرداری و بسکتبال روی آورد و مدتی هم مربی بسکتبال شد و با زحمت و تلاش فراوان توانست تیمهای وزنهبرداری و بسکتبال کرمانشاه را راهاندازی و آماده کند.
او همچنین شاگردان علاقهمند به روزنامهنگاری، نویسندگی، شاعری، خوشنویسی، نقاشی و کتابخوانی را سرپرستی کرد و برای آنان کلاسهای فوق برنامه گذاشت که از جمله شاگردان برجسته و با استعداد وی کیومرث موسیوند است.
تا این اواخر، هنوز خطها، نقاشیها و برخی از روزنامههای دیواریِ آن سالهای دانشآموزان را چون یادگاری عزیز، نگهداری میکرد.
وی ۲۷ سال از عمرش را در خدمت به فرهنگ کرمانشاه و پرورش نسل جوان گذراند و در اوقات فراغت، وقتش به مطالعه، سرودن شعر و پرداختن به خوشنویسی میگذشت.
او از آموزش استادان بزرگ خوشنویسی کشور، علیاکبر کاوه، حسن خطاط، محمدرضا اقبال، غلامحسین امیرخانی و شکستهنویس برجسته، یداله کابلی خوانساری بهرهمند شده بود.
وی در تمام عمر، وابسته به هیچ حزب، گروه و سازمانی نبود و به هیچ پست و مقامی نپذیرفت و معلمی ساده باقی ماند.
#یداله_بهزاد_کرمانشاهی،
چرا نمیتونم فرد خوشحالی باشم؟
یونگ تعریف جالبی داره که میگه:
خوشحالی یعنی به خودم ایمان داشته باشم که میتونم از پس مشکلات بربیام
خوشحالی یعنی من بپذیرم درد ، رنج و بیماری جزیی از زندگی هستن ولی اونا نمیتونن منو از پا در بیارن
خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن بتونم بلند شم و بعد از هر گریه بتونم بخندم و لبخند به لب بقیه بیارم
ودر آخر یونگ میگه:
خوشحالی یعنی حضور کامل ما در هستی..
خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت بودن، عبور کردن و به عظمتی بیپایان چشم دوختن!
خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتنِ یک آری بزرگ به زندگی.
پس اگه تعریفمون رو از خوشحال بودن عوض کنیم، میتونیم نتیجه بگیریم که سخت نیست که تبدیل به فرد خوشحالی بشیم و خودمون رو دوست داشته باشیم..
- یادمون باشه یک فرد خوشحال کسی نیست که به همه آرزوهاش رسیده و رضایت کامل داره بلکه کسی هس که یاد گرفته با وجود مشکلات
به خودش و زندگیش عشق بورزه!
یونگ تعریف جالبی داره که میگه:
خوشحالی یعنی به خودم ایمان داشته باشم که میتونم از پس مشکلات بربیام
خوشحالی یعنی من بپذیرم درد ، رنج و بیماری جزیی از زندگی هستن ولی اونا نمیتونن منو از پا در بیارن
خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن بتونم بلند شم و بعد از هر گریه بتونم بخندم و لبخند به لب بقیه بیارم
ودر آخر یونگ میگه:
خوشحالی یعنی حضور کامل ما در هستی..
خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت بودن، عبور کردن و به عظمتی بیپایان چشم دوختن!
خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتنِ یک آری بزرگ به زندگی.
پس اگه تعریفمون رو از خوشحال بودن عوض کنیم، میتونیم نتیجه بگیریم که سخت نیست که تبدیل به فرد خوشحالی بشیم و خودمون رو دوست داشته باشیم..
- یادمون باشه یک فرد خوشحال کسی نیست که به همه آرزوهاش رسیده و رضایت کامل داره بلکه کسی هس که یاد گرفته با وجود مشکلات
به خودش و زندگیش عشق بورزه!
عزیز ....!
ببین که آن بزرگ نعتِ صوفی و زاهد چگونه کرده است.
گفت:زاهد در آن کوشد که نخورد و مرید کوشد تا چه خورد و صوفی کوشد که با که خورد و محبّان حق کوشند که از او خورند بلکه با او خورند
تمهیدات عین القضات
ببین که آن بزرگ نعتِ صوفی و زاهد چگونه کرده است.
گفت:زاهد در آن کوشد که نخورد و مرید کوشد تا چه خورد و صوفی کوشد که با که خورد و محبّان حق کوشند که از او خورند بلکه با او خورند
تمهیدات عین القضات
کانال تلگرامیsmsu43@
حسام الدین سراج - دل آرا
"شکر"
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده....
حسام الدین سراج
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده
ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو
وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده
ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو
گردون به زیر پای تو چون خاک ره خوار آمده
جان بنده شد رای تورا روی دلآرای تو را
خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده....
حسام الدین سراج
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده
ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو
وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده
ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو
گردون به زیر پای تو چون خاک ره خوار آمده
جان بنده شد رای تورا روی دلآرای تو را
خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست انجام نیست
کام هر جویندهای را آخریست
عارفان را منتهای کام نیست
از هزاران در یکی گیرد سماع
زانکه هر کس محرم پیغام نیست
آشنایان ره بدین معنی برند
در سرای خاص، بار عام نیست
تا نسوزد برنیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست
هر کسی را نام معشوقی که هست
میبرد، معشوق ما را نام نیست
مستی از من پرس و شور عاشقی
و آن کجا داند که درد آشام نیست
باد صبح و خاک شیراز آتشیست
هر که را در وی گرفت آرام نیست
خواب بیهنگامت از ره میبرد
ورنه بانگ صبح بی هنگام نیست
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست
حضرت سعدی
بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست انجام نیست
کام هر جویندهای را آخریست
عارفان را منتهای کام نیست
از هزاران در یکی گیرد سماع
زانکه هر کس محرم پیغام نیست
آشنایان ره بدین معنی برند
در سرای خاص، بار عام نیست
تا نسوزد برنیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست
هر کسی را نام معشوقی که هست
میبرد، معشوق ما را نام نیست
مستی از من پرس و شور عاشقی
و آن کجا داند که درد آشام نیست
باد صبح و خاک شیراز آتشیست
هر که را در وی گرفت آرام نیست
خواب بیهنگامت از ره میبرد
ورنه بانگ صبح بی هنگام نیست
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست
حضرت سعدی
خیالها کم نیست،
ازخودخیالی برمی انگیزی وباآن تفریح میکنی،!
بعضی خیال خودرا به خدایی گرفته اند.
مقالات شمس تبریزی
ازخودخیالی برمی انگیزی وباآن تفریح میکنی،!
بعضی خیال خودرا به خدایی گرفته اند.
مقالات شمس تبریزی
آن زمان که در خلوت دل نشینید و جان به کار عبادت کنید، در فراز آیید و به افلاک برشوید و جمله آنان ببینید که همان ساعت به دعا و نیایشند و در آنجا دیگران، هیچ نبینند.
پس زیارت باشکوه خود را از این معبدِ نا پیدا چنان کنید که خلاصی خلسه باشد و معراج همدلی..
جبران_خلیل_جبران
پس زیارت باشکوه خود را از این معبدِ نا پیدا چنان کنید که خلاصی خلسه باشد و معراج همدلی..
جبران_خلیل_جبران
مجنون را می گفتند که " از لیلی خوب ترانند، بر تو بیاوریم؟ "
او می گفت: " که آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم، و لیلی صورت نیست.
لیلی به دست من همچون جامی ست. من از آن جام، شراب مینوشم.
پس من عاشق شرابم که از او مینوشم،
و شما را نظر بر قدح است؛ از شراب آگاه نیستید.
فیه ما فیه
او می گفت: " که آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم، و لیلی صورت نیست.
لیلی به دست من همچون جامی ست. من از آن جام، شراب مینوشم.
پس من عاشق شرابم که از او مینوشم،
و شما را نظر بر قدح است؛ از شراب آگاه نیستید.
فیه ما فیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سه چیز موجب کمال آدمی است:
عشق عفیف،
آواز لطیف،
عبادت با فکر
ابوعلی سینا
مقامات العارفین
عشق عفیف،
آواز لطیف،
عبادت با فکر
ابوعلی سینا
مقامات العارفین