تو هنوز ناپدیدی
ز جمال خود چه دیدی؟
سحری چو آفتابی
ز درون خود برآیی
مولانا
ز جمال خود چه دیدی؟
سحری چو آفتابی
ز درون خود برآیی
مولانا
عاشقان
علیرضا قربانی
ای عاشقان ای عاشقان
انکس که بیند روی او
دیوانه گردد عقل او
اشفته گردد خوی او
انکس که بیند روی او
دیوانه گردد عقل او
اشفته گردد خوی او
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #پرسیدن_سهراب_نام_سرداران_ایران_را_از_هجیر فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶ ( #قسمت_اول ) ۱ چو ، خورشید برداشت زرّینسِپَر ، زمانه برآورد از چرخ ، سر ، ۲ بپوشید سهراب ، خفتانِ جنگ ، نشست از بَرِ چرمهٔ نیلرنگ ، ۳ یکی تیغِ هندی…
داستان رستم و سهراب
#پرسیدن_سهراب_نام_سرداران_ایران_را_از_هجیر
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۶
( #قسمت_دوم )
۱۷
نبینی جز از راستی ، پیشهام ،
به کژی نیاید ، خود اندیشهام ،
۱۸
به گیتی ، بِه از راستی ، پیشه نیست ،
ز کژی بَتَر ، هیچ اندیشه نیست ،
۱۹
بِدو گفت : ، کز تو بپرسم همه ،
ز شاه و ز گردنکشان و رَمِه ،
۲۰
همه نامدارانِ آن مرز را ،
چو طوس و ، چو کاوس و ، گودرز را ،
۲۱
دلیران و گُردانِ ایرانزمین ،
چو گستهم و چون گیوِِ باآفرین ،
۲۲
ز بهرام و ، از رستمِ نامدار ،
ز هر چت ( کت ) بپرسم ، به من برشمار ،
۲۳
یکایک ، نشانی بهمن برنما ،
اگر ، سر ، بهتن خواهی و ،،، جان ، بجا ،
۲۴
سراپردهٔ دیبهٔ رنگرنگ ،
بِدو اندرون ، خیمههای پلنگ ،
۲۵
به پیشاندرون ، بسته صد ژندهپیل ،
بر آن تختِ پیروزه ، بر سانِ نیل ،
۲۶
یکی زرد خورشیدپیکر ، درفش ،
سرش ماهِ زرّین ، غلافش ، بنفش ،
۲۷
به قلبِ سپاهاندرون ، جایِ کیست؟ ،
ز گُردانِ ایران ، وِرا نام چیست؟ ،
۲۸
بِدو گفت : ، کآن ، شاهِ ایران بُوَد ،
که بر درگَهَش ، پیل و شیران بُوَد ،
۲۹
وزانپس بدو گفت : ، کز میمنه ،
سوارانِ بسیار و ، پیل و بُنِه ،
۳۰
سراپردهای بر کشیده سیاه ،
رده گِردشاندر ، ز هر سو ، سپاه ،
۳۱
به گِرد اندرش ،،، خیمه ، زَاندازه ، بیش ،
پسِ پشت ، شیران و ، پیلان ، بهپیش ،
۳۲
زده پیشِ او ، پیلپیکر درفش ،
به نزدش ، سوارانِ زرّینهکفش ،
بخش ۱۷ : « چو بشنید گفتارهای درشت »
بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »
ادامه دارد 👇👇👇
#پرسیدن_سهراب_نام_سرداران_ایران_را_از_هجیر
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۶
( #قسمت_دوم )
۱۷
نبینی جز از راستی ، پیشهام ،
به کژی نیاید ، خود اندیشهام ،
۱۸
به گیتی ، بِه از راستی ، پیشه نیست ،
ز کژی بَتَر ، هیچ اندیشه نیست ،
۱۹
بِدو گفت : ، کز تو بپرسم همه ،
ز شاه و ز گردنکشان و رَمِه ،
۲۰
همه نامدارانِ آن مرز را ،
چو طوس و ، چو کاوس و ، گودرز را ،
۲۱
دلیران و گُردانِ ایرانزمین ،
چو گستهم و چون گیوِِ باآفرین ،
۲۲
ز بهرام و ، از رستمِ نامدار ،
ز هر چت ( کت ) بپرسم ، به من برشمار ،
۲۳
یکایک ، نشانی بهمن برنما ،
اگر ، سر ، بهتن خواهی و ،،، جان ، بجا ،
۲۴
سراپردهٔ دیبهٔ رنگرنگ ،
بِدو اندرون ، خیمههای پلنگ ،
۲۵
به پیشاندرون ، بسته صد ژندهپیل ،
بر آن تختِ پیروزه ، بر سانِ نیل ،
۲۶
یکی زرد خورشیدپیکر ، درفش ،
سرش ماهِ زرّین ، غلافش ، بنفش ،
۲۷
به قلبِ سپاهاندرون ، جایِ کیست؟ ،
ز گُردانِ ایران ، وِرا نام چیست؟ ،
۲۸
بِدو گفت : ، کآن ، شاهِ ایران بُوَد ،
که بر درگَهَش ، پیل و شیران بُوَد ،
۲۹
وزانپس بدو گفت : ، کز میمنه ،
سوارانِ بسیار و ، پیل و بُنِه ،
۳۰
سراپردهای بر کشیده سیاه ،
رده گِردشاندر ، ز هر سو ، سپاه ،
۳۱
به گِرد اندرش ،،، خیمه ، زَاندازه ، بیش ،
پسِ پشت ، شیران و ، پیلان ، بهپیش ،
۳۲
زده پیشِ او ، پیلپیکر درفش ،
به نزدش ، سوارانِ زرّینهکفش ،
بخش ۱۷ : « چو بشنید گفتارهای درشت »
بخش ۱۵ : « چو خورشید گشت از جهان ناپدید »
ادامه دارد 👇👇👇
:
یار! هی یار!
اینجا اگرچه گاه
گل به زمستان خسته، خار میشود؛
اینجا اگرچه روز، گاه
چون شب تار میشود...
اما بهار میشود
من دیدهام که میگویم!
#سیدعلی_صالحی
یار! هی یار!
اینجا اگرچه گاه
گل به زمستان خسته، خار میشود؛
اینجا اگرچه روز، گاه
چون شب تار میشود...
اما بهار میشود
من دیدهام که میگویم!
#سیدعلی_صالحی
.
کارهای عالَم بدین سان میرود :
نبینی صلح و دوستیِ بهار
در آغاز اندک اندک گرمیای مینماید
و آن گه بیشتر؟
و درختان نگر
که چون اندک اندک پیش میآیند:
اول تبسّمى،
آن گه اندک اندک رختها را
از برگ و میوه پیدا میکند
و درویشانه و صوفیانه،
همه را در میان مینهد
و هرچه دارد جمله درمیبازد؛
پس کارهای عالم را
هر که اشتاب کرد و در اولِ کار مبالغه نمود،
آن کار میسّرِ او نشد!
فيه ما فيه: مولانا
کارهای عالَم بدین سان میرود :
نبینی صلح و دوستیِ بهار
در آغاز اندک اندک گرمیای مینماید
و آن گه بیشتر؟
و درختان نگر
که چون اندک اندک پیش میآیند:
اول تبسّمى،
آن گه اندک اندک رختها را
از برگ و میوه پیدا میکند
و درویشانه و صوفیانه،
همه را در میان مینهد
و هرچه دارد جمله درمیبازد؛
پس کارهای عالم را
هر که اشتاب کرد و در اولِ کار مبالغه نمود،
آن کار میسّرِ او نشد!
فيه ما فيه: مولانا
معرفی عارفان
آبِ حیات ، آمدهست ، روزِ نجات ، آمدهست ، قند و نبات ، آمدهست ، ای صنمِ قندبار ، #مولانا
معرفی عارفان
عشق ، چو بگشاد رَخت ، سبز شود هر درخت ، برگِ جوان بردَمَد ، هر نفس ، از شاخِ پیر ، #بردَمَد = بِرُویَد #مولانا
ای خِرَدِ دوربین ،
ساقیِ چور ، بین ،
بادهی منصور ، بین ،
جان و دلی ، بی قرار ،
#مولانا
بدرود تا دیداری دیگر
امیدوارم که سالی که پیش رو داریم ، سالی سرشار از نشاط و موققیت برای فردفرد شما و همهی هموطنان عزیز و گرامی و بهتر از جان ، باشد .
شاد - سلامت وپیروز باشید .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ساقیِ چور ، بین ،
بادهی منصور ، بین ،
جان و دلی ، بی قرار ،
#مولانا
بدرود تا دیداری دیگر
امیدوارم که سالی که پیش رو داریم ، سالی سرشار از نشاط و موققیت برای فردفرد شما و همهی هموطنان عزیز و گرامی و بهتر از جان ، باشد .
شاد - سلامت وپیروز باشید .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست
ساقي کجاست گو سبب انتظار چيست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نيست که انجام کار چيست
پيوند عمر بسته به موييست هوش دار
غمخوار خويش باش غم روزگار چيست
معني آب زندگي و روضه ارم
جز طرف جويبار و مي خوشگوار چيست
مستور و مست هر دو چو از يک قبيله اند
ما دل به عشوه که دهيم اختيار چيست
راز درون پرده چه داند فلک خموش
اي مدعي نزاع تو با پرده دار چيست
سهو و خطاي بنده گرش اعتبار نيست
معني عفو و رحمت آمرزگار چيست
زاهد شراب کوثر و حافظ پياله خواست
تا در ميانه خواسته کردگار چيست
#حافظ
ساقي کجاست گو سبب انتظار چيست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نيست که انجام کار چيست
پيوند عمر بسته به موييست هوش دار
غمخوار خويش باش غم روزگار چيست
معني آب زندگي و روضه ارم
جز طرف جويبار و مي خوشگوار چيست
مستور و مست هر دو چو از يک قبيله اند
ما دل به عشوه که دهيم اختيار چيست
راز درون پرده چه داند فلک خموش
اي مدعي نزاع تو با پرده دار چيست
سهو و خطاي بنده گرش اعتبار نيست
معني عفو و رحمت آمرزگار چيست
زاهد شراب کوثر و حافظ پياله خواست
تا در ميانه خواسته کردگار چيست
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امّا همیشه در پیِ اسفند
هنگامهیِ طلوعِ بهار است و ایمنی،
شب هر چه تیرهتر شود
آخر سحر شود...
#فریدون_مشیری
واپسین روزِ سال، نویدبخشِ بهارانِ سبز، بر نیکاندیشانِ خردورز و مهرمند، خجسته و فرخندهباد.
با آرزویِ سالی سراسر آرامش، شادمانی، فراوانی، نیکبختی و بهروزی برای جهان و جهانیان.
هنگامهیِ طلوعِ بهار است و ایمنی،
شب هر چه تیرهتر شود
آخر سحر شود...
#فریدون_مشیری
واپسین روزِ سال، نویدبخشِ بهارانِ سبز، بر نیکاندیشانِ خردورز و مهرمند، خجسته و فرخندهباد.
با آرزویِ سالی سراسر آرامش، شادمانی، فراوانی، نیکبختی و بهروزی برای جهان و جهانیان.