زیرکی سباحی آمد در بحار
کم رهد غرقست او پایان کار
هل سباحت را رها کن کبر و کین
نیست جیحون نیست جو دریاست این
وانگهان دریای ژرف بیپناه
در رباید هفت دریا را چو کاه
#مولانای_جان
کم رهد غرقست او پایان کار
هل سباحت را رها کن کبر و کین
نیست جیحون نیست جو دریاست این
وانگهان دریای ژرف بیپناه
در رباید هفت دریا را چو کاه
#مولانای_جان
مرا به نظر مجنون نگر.
محبوب را به نظر مُحب نگرند.
خلل از اين است كه خدا را به نظر محبت نمی نگرند، به نظر علم می نگرند، و به نظر معرفت، و نظر فلسفه!
نظر محبت كار ديگر است.
#شمس_تبريزی
محبوب را به نظر مُحب نگرند.
خلل از اين است كه خدا را به نظر محبت نمی نگرند، به نظر علم می نگرند، و به نظر معرفت، و نظر فلسفه!
نظر محبت كار ديگر است.
#شمس_تبريزی
#یک حبه نور
[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]
اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!
[سوره انفطار | ایه۶]
[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]
اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!
[سوره انفطار | ایه۶]
باید کاری که شروع کردهاید را تمام کنید.
باید آنقدر سمج باشید که سختیها در مقابل تلاش شما کم بیاورند.
شک نکنید که هر لحظه که کم بیاورید شکست خوردهاید.
فراموش نکنید که برای رسیدن به موفقیت
باید با سختیها و دشواریها مبارزه کنید و سدها را از مقابل راهتان بردارید.
باید مسیر را طی کنید و باید موفق شوید. این شما نیستید که کم میآورید، سختیها باید خسته شوند.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
پاهاتو از گلیمت،
تویِ رؤیاهات درازتر کن!
این جهان بینهایته...
فرمولها رو بهم بزن...
جهانت رو تغییر بده؛
با انرژی، لبخند و قدمی تازه...!
امروزت پر انرژی
🌺🌺🌺
شاد باشی
باید آنقدر سمج باشید که سختیها در مقابل تلاش شما کم بیاورند.
شک نکنید که هر لحظه که کم بیاورید شکست خوردهاید.
فراموش نکنید که برای رسیدن به موفقیت
باید با سختیها و دشواریها مبارزه کنید و سدها را از مقابل راهتان بردارید.
باید مسیر را طی کنید و باید موفق شوید. این شما نیستید که کم میآورید، سختیها باید خسته شوند.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
پاهاتو از گلیمت،
تویِ رؤیاهات درازتر کن!
این جهان بینهایته...
فرمولها رو بهم بزن...
جهانت رو تغییر بده؛
با انرژی، لبخند و قدمی تازه...!
امروزت پر انرژی
🌺🌺🌺
شاد باشی
Audio
هین سخن تازه بگو
تا دو جهان تازه شَوَد
وارَهَد از حَدِ جهان
بی حد و اندازه شَوَد
تا دو جهان تازه شَوَد
وارَهَد از حَدِ جهان
بی حد و اندازه شَوَد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
#حضرت_حافظ
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
#حضرت_حافظ
سوخت یکی جهان به غم آتش غم پدید نی
صورت این طلسم را هیچ کسی بدید نی
میکشدم به هر طرف قوت کهربای او
ای عجبا بدید کس آنک مرا کشید نی
هست سماع چنگ نی هست شراب رنگ نی
صد قدح است بر قدح آنک قدح چشید نی
عشق قرابه باز و من در کف او چو شیشهای
شیشه شکست زیر پا پای کسی خلید نی
در قدم روندگان شیخ و مرید بیعدد
در نفس یگانگی شیخ نه و مرید نی
آنک میان مردمان شهره شد و حدیث شد
سایه بایزید بد مایه بایزید نی
مژده دهید عاشقان عید وصال می رسد
ز آنک ندید هیچ کس خود رمضان و عید نی
دیوان شمس
صورت این طلسم را هیچ کسی بدید نی
میکشدم به هر طرف قوت کهربای او
ای عجبا بدید کس آنک مرا کشید نی
هست سماع چنگ نی هست شراب رنگ نی
صد قدح است بر قدح آنک قدح چشید نی
عشق قرابه باز و من در کف او چو شیشهای
شیشه شکست زیر پا پای کسی خلید نی
در قدم روندگان شیخ و مرید بیعدد
در نفس یگانگی شیخ نه و مرید نی
آنک میان مردمان شهره شد و حدیث شد
سایه بایزید بد مایه بایزید نی
مژده دهید عاشقان عید وصال می رسد
ز آنک ندید هیچ کس خود رمضان و عید نی
دیوان شمس
مَحمل از شهر بهدر میبرد امروز کسی
از جَرس کم نِهای ای ناله! برآور نفسی
کاروانِ غمت از کشورِ دل دور افتاد
حقّ صحبت چه شد ای سینه؟ بجنبان جَرسی
گرددم چشم تو در چنبرِ زلف از پی دل
آنچنان کز پی رِندی، شب تاری عَسسی
مردمِ دیدهی من مانده چنان محو لبش
که توگویی به عسل درشده پای مگسی
در گلستانم و دل پَر زندم، چون گذرد
سخن از خانهی صیّادی و کنج قفسی
تا تظلّم کنی از جورِ نکویان، «یغما!»
ندهد گوش به فریاد تو فریادرسی
#یغمای_جندقی
از جَرس کم نِهای ای ناله! برآور نفسی
کاروانِ غمت از کشورِ دل دور افتاد
حقّ صحبت چه شد ای سینه؟ بجنبان جَرسی
گرددم چشم تو در چنبرِ زلف از پی دل
آنچنان کز پی رِندی، شب تاری عَسسی
مردمِ دیدهی من مانده چنان محو لبش
که توگویی به عسل درشده پای مگسی
در گلستانم و دل پَر زندم، چون گذرد
سخن از خانهی صیّادی و کنج قفسی
تا تظلّم کنی از جورِ نکویان، «یغما!»
ندهد گوش به فریاد تو فریادرسی
#یغمای_جندقی
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشتن_رستم_ژندهرزم_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵ ( #قسمت_دوم ) ۱۷ همه ، یک به یک ،،، خواندند آفرین ، بِدان بُرز و بالا و تیغ و نگین ، ۱۸ همی بود رستم بدانجا ، ز دور ، نشسته ،،، نگه کرد مردانِ تور ، ۱۹ به شایستهکاری ،…
داستان رستم و سهراب
#کشتن_رستم_ژندهرزم_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۵
( #قسمت_سوم )
۳۳
برفتند و ، دیدنش افگنده ، خوار ،
برآسوده از بزم و ، از کارزار ،
۳۴
خروشان ، پُر از درد ، بازآمدند ،
ز دردِ دل ، اندر گداز آمدند ،
۳۵
ز کارش ، بگفتند سهراب را ،
بهخود تلخ کردش ، خور و خواب را ،
۳۶
به سهراب گفتند : شد ژندهرزم ،
سرآمد بَر او ، روزِ پیکار و بزم ،
۳۷
چو بشنید سهراب ، برجَست زود ،
بیامد بَرِ ژنده ، بر سانِ دود ،
۳۸
اباچاکر و ، شمع و ، خنیاگران ،
بیامد ، ورا دید مُرده ، چنان ،
۳۹
شگفت آمدش سخت و ، خیره بماند ،
دلیران و گردنکشان را ، بخواند ،
۴۰
چنین گفت : کامشب نباید غُنود ،
همهشب ، همی نیزه باید بسود ،
۴۱
که ، گرگ اندر آمد میانِ رَمِه ،
سگ و مرد را ، آزمودش همه ( دید ، در دمدمه ) ،
۴۲
ربود از دلیران ، یکی گوسفند ،
بهزاری و خواریش ، چونین فکند ،
۴۳
اگر یار باشد ، جهانآفرین ،
چو ، نعلِ سمندم ، بسایَد زمین ،
۴۴
ز فِتراکِ زین ، برگشایم کمند ،
بخواهم ز ایرانیان ، کینِ ژند ،
۴۵
بیامد ، نشست از برِ گاهِ خویش ،
گرانمایگان را ، همه خوانْد پیش ،
۴۶
بدیشان چنین گفت سهرابِ شیر : ،
که ای بِخرَدان و ، یلانِ دلیر ،
۴۷
اگر گُم ( کَم ) شد از بزمِ من ، ژندهرزم ،
نیاید ( نیامد ) همی سیر ، جانم ز بزم ،
۴۸
به هومان بفرمود : تا می ، خوریم ،
همه لشکرِ غم ،، ز می ، بشکریم ،
بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّینسپر »
بخش ۱۴ : « چو خورشید ، آن چادرِ قیرگون »
ادامه دارد 👇👇👇
#کشتن_رستم_ژندهرزم_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۵
( #قسمت_سوم )
۳۳
برفتند و ، دیدنش افگنده ، خوار ،
برآسوده از بزم و ، از کارزار ،
۳۴
خروشان ، پُر از درد ، بازآمدند ،
ز دردِ دل ، اندر گداز آمدند ،
۳۵
ز کارش ، بگفتند سهراب را ،
بهخود تلخ کردش ، خور و خواب را ،
۳۶
به سهراب گفتند : شد ژندهرزم ،
سرآمد بَر او ، روزِ پیکار و بزم ،
۳۷
چو بشنید سهراب ، برجَست زود ،
بیامد بَرِ ژنده ، بر سانِ دود ،
۳۸
اباچاکر و ، شمع و ، خنیاگران ،
بیامد ، ورا دید مُرده ، چنان ،
۳۹
شگفت آمدش سخت و ، خیره بماند ،
دلیران و گردنکشان را ، بخواند ،
۴۰
چنین گفت : کامشب نباید غُنود ،
همهشب ، همی نیزه باید بسود ،
۴۱
که ، گرگ اندر آمد میانِ رَمِه ،
سگ و مرد را ، آزمودش همه ( دید ، در دمدمه ) ،
۴۲
ربود از دلیران ، یکی گوسفند ،
بهزاری و خواریش ، چونین فکند ،
۴۳
اگر یار باشد ، جهانآفرین ،
چو ، نعلِ سمندم ، بسایَد زمین ،
۴۴
ز فِتراکِ زین ، برگشایم کمند ،
بخواهم ز ایرانیان ، کینِ ژند ،
۴۵
بیامد ، نشست از برِ گاهِ خویش ،
گرانمایگان را ، همه خوانْد پیش ،
۴۶
بدیشان چنین گفت سهرابِ شیر : ،
که ای بِخرَدان و ، یلانِ دلیر ،
۴۷
اگر گُم ( کَم ) شد از بزمِ من ، ژندهرزم ،
نیاید ( نیامد ) همی سیر ، جانم ز بزم ،
۴۸
به هومان بفرمود : تا می ، خوریم ،
همه لشکرِ غم ،، ز می ، بشکریم ،
بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّینسپر »
بخش ۱۴ : « چو خورشید ، آن چادرِ قیرگون »
ادامه دارد 👇👇👇
ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش
گر وصال است از تو قِسمَم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
#حضرت_عطار
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش
گر وصال است از تو قِسمَم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش
#حضرت_عطار
بشناس فرق دوست ز دشمن به چشم عقل
مفتون مشو که در پس هر چهره، چهرههاست
جان را بلند دار که این است برتری!
پستی نه از زمین و بلندی نه از سماست
#پروین_اعتصامی
مفتون مشو که در پس هر چهره، چهرههاست
جان را بلند دار که این است برتری!
پستی نه از زمین و بلندی نه از سماست
#پروین_اعتصامی
هر سری لایق سودای تو نبود لیکن
از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست
جای آن هست که بنوازی و دستم گیری
که به جز سایهٔ لطف تو مرا جائی نیست
#خواجوی_کرمانی
از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست
جای آن هست که بنوازی و دستم گیری
که به جز سایهٔ لطف تو مرا جائی نیست
#خواجوی_کرمانی
آن که مرادش تویی از همه جویاتر است
وان که در این جستجو است از همه پویاتر است
گر همه صورتگران صورت زیبا کشند
صورت زیبای تو از همه زیباتر است
#فروغی_بسطامی
وان که در این جستجو است از همه پویاتر است
گر همه صورتگران صورت زیبا کشند
صورت زیبای تو از همه زیباتر است
#فروغی_بسطامی
بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خویش
منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خویش
به هجرت مبتلا گشتم به وصلت آرزومندم
چه باشد ار به دست آری رضای مبتلای خویش
به غیر از ساقی رندان ندارم آشنا دیگر
شدم از عقل بیگانه به عشق آشنای خویش
بیا ای مطرب عشاق و ساز بینوا بنواز
دم ما یک دمی خوش کن به آواز نوای خویش
دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان
که دارد در همه عالم ازین خوشتر دوای خویش
تو سلطانی به حسن امروز و سید بندهٔ جانی
کرم فرما به لطف امروز بنواز این گدای خویش
حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خویش
به هجرت مبتلا گشتم به وصلت آرزومندم
چه باشد ار به دست آری رضای مبتلای خویش
به غیر از ساقی رندان ندارم آشنا دیگر
شدم از عقل بیگانه به عشق آشنای خویش
بیا ای مطرب عشاق و ساز بینوا بنواز
دم ما یک دمی خوش کن به آواز نوای خویش
دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان
که دارد در همه عالم ازین خوشتر دوای خویش
تو سلطانی به حسن امروز و سید بندهٔ جانی
کرم فرما به لطف امروز بنواز این گدای خویش
حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
راست نتوانم گفتن؛ كه من راستى آغاز كردم مرا بيرون مى كردند، اگر تمام راست گفتمى يه يك بار همه شهر مرا بيرون كردندى.
#شمس_تبریزی
#شمس_تبریزی