معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سفر کن از هوای خویش و در ملک رضا بنشین

که در سیر سلوک اینجاست، ما را آخرین منزل


وصال او چه می خواهی،رضای او تمنّا کن

که ما از ترک وصل او شدیم،آخر به او واصل


فواد از هر چه هستی، نیست شو گر رستگی خواهی

نه عاشق باش و نه عارف،نه مجنون باش و نه عاقل





فوادکرمانی
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم



#حضرت_حافظ
کس از خم چوگان تو گوئی نبرد
وز وصل تو ره به جستجوئی نبرد

گر یوسف دیده همچو یعقوب کند
از پیرهن حسن تو بوئی نبرد

#مولانای_جان
کس واقف آن حضرت شاهانه نشد
تا بی‌دل و بی‌عقل سوی خانه نشد

دیوانه کسی بود که آن روی تو دید
وانگه ز تو دور ماند و دیوانه نشد

#مولانای_جان
دیده شدن همای سعادت در جاجرم کلاته نخودی

امیدوارم سایه اش بر تک درخت مورد نظرم افتاده باشد

همای بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد

سعدی علیه الرحمه
هفت سین

۱- نام آنها پارسی باشد.
۲- با بندواژه (حرف) سین آغاز شود.
۳- دارای ریشه گیاهی باشند.
۴- خوردنی باشند
سیب. سیر. سماغ. سرکه. سمنو. سبزی( یا سبزه ) و سنجد.

بر این پایه : ُسنبل ( نه خوراکی است نه پارسی ) تازی است.

سکه ( نه خوراکی است نه پارسی ) تازی است.

سماور ( نه خوراکی است نه پارسی ) روسی است.

در بیست میلیون واژه های پارسی، نمی توان هشتمی را برای هفت سین های نوروزی پیدا کرد که دارای این ویژگی ها باشند.

هر یک از سین های هفت سین، نماد یکی از سپنتاهای ( هفت ابر فرشته ) کیش زرتشت است.

سیر نماد اهورا مزدا.
سبزه فرشته اردیبهشت نماد آبهای پاک است.
سیب فرشته سپندارمذ، فرشته زن ، نماد بارداری و پرستاری است.
سنجد فرشته خورداد نماد دلبستگی.
سرکه فرشته امرداد نماد جاودانگی.
سمنو فرشته شهریور نماد خواربار.
سماغ فرشته بهمن نماد باران.

سماغ واژه پارسی است و نباید با بندواژه " ق " نوشته شود.




دکتر #ناصر_انقطاع
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اتفاقات خوب در زندگی….




#جردن_پیترسون
.
فانوس های ده می‌دانند

که بیهوده روشن اند.
و سگان ده نیز می‌دانند
که بیهوده بیداراند.

وقتی در روشنی روز،
دزدها به مهمانی کدخدا می روند.

#حسین_پناهی
متن سنگ قبر
#حافظ

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

متن سنگ قبر
#سهراب_سپهری

به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

متن سنگ قبر
#کوروش

ای انسان هر که باشی و از هر جا که بیایی میدانم خواهی آمد من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر

متن سنگ قبر
#پروین_اعتصامی

آنکه خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است

متن سنگ قبر
#علی_شریعتی

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند هر دم سکوت مرگبارم را

متن سنگ قبر
#نیوتن

طبیعت و قوانین طبیعت در تاریکی نهان بود خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید... و همه روشن شد

متن سنگ قبر
#خسروشکیبایی

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شدوآتش به همه عالم زد

متن سنگ قبر
#وینستون_چرچیل

من برای ملاقات با خالقم آماده ام اما اینکه خالقم برای عذاب دردناک ملاقات با من آماده باشد چیز دیگریست

متن سنگ قبر
#اسکندرمقدونی

اکنون گور او را بس است
آنکه جهان او را کافی نبود.
از عشق خدا گر به سرت شور و نواست
از حق بنما طلب دلت هرچه که خواست

با دیده حق‌بین بنگر خوبان را
رخسار نکو آینه صنع خداست

#وحدت_کرمانشاهی
- رباعی شماره 1
هر جان عزیز کو شناسای رهست
داند که هر آنچه آید از کارگه است

بر زادهٔ چرخ و چرخ چون جرم نهی
کاین چرخ ز گردیدن خود بی‌گنه است

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۳۳
Safar
Moein
#معین - سفر
Niyayesh
Dariush
#داریوش - نیایش
Roozaye Roshan
Hayedeh
#هایده - روزای روشن
Esfahan
Moein
#معین - اصفهان
ما ،، ذرّه‌ی آفتابِ عشقیم ،

ای عشق ،، بر آی ، تا برآییم ،






ما را ،، به‌میانِ ذرّه‌ها ، جوی ،

ما ،، خُردترینِ ذرّه‌هاییم ،





#مولانا
قصه‌ای یاد دارم از پدران
زان جهان‌دیدگان پرهنران
داشت زالی به روستای تگاو
مهستی‌نام‌دختری و سه گاو
نوعروسی چو سرو نو بالان
گشت روزی ز چشم بد نالان
گشت بدرش چو ماه نو باریک
شد جهان پیش پیرزن تاریک
دلش آتش گرفت و سوخت جگر
که نیازی جز او نداشت دگر
زال گفتی همیشه با دختر
پیش تو باد مردن مادر
از قضا گاو زالک از پی خورد
پوز روزی به دیگش اندر کرد
ماند چون پای مقعد اندر ریگ
آن سر مرده‌ریگش اندر دیگ
گاو مانند دیوی از دوزخ
سوی آن زال تاخت از مطبخ
زال پنداشت هست عزرائیل
بانگ برداشت از پی تهویل
که ای مقلموت من نه مهستیم
من یکی پیر زال محنتیم
تندرستم من و نیم بیمار
از خدا را مرا بدو مشمار
گر ترا مهستی همی باید
آنک او را ببر مرا شاید
دخترم اوست من نه بیمارم
تو و او منت رخت بردارم
من برفتم تو دانی و دختر
سوی او رو ز کار من بگذر
کشتی چو به دریای روان می‌گذرد
می‌پندارد که نیستان می‌گذرد

ما می‌گذریم ز این جهان در همه حال
می‌پندارم کاین جهان می‌گذرد

#مولانای_جان
صاف دل محرم و بیگانه نمی داند چیست
که به روی همه کس ، آینه در باز کند ,,,,,,,,,

[[جناب صائب تبریزی]]