معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
آرزوی روی تو جانم ببرد
کافریهای تو ایمانم ببرد

از جهان ایمان و جانی داشتم
عشق تو هم این و هم آنم ببرد

#انوری
دور از آن لب ، باده‌ی عشرت ،

لبِ ساغر ندید ،


تا ، تو رفتی ، چشمِ عشرت ،

روشنی ، دیگر ندید ،




غیرِ داغِ ناامیدی ،

بر دلِ سوزانِ من ،


آتشِ دوزخ ،

کسی ، در تَشتِ خاکستر ندید ،



#طالب_آملی
گِل مَخَر ، گِل را ، مَخور ،

گِل را ، مَجو ،


زانک ، گِل‌خوار است ،

دائم ، زَردرو ،




دل بِخَر ،

تا ، دائماً باشی جوان ،


از تجلّی ،

چهره‌ات چون ارغوان ،




یا رَب ، این بخشش ،

نه حدّ کارِ ماست ،


لطفِ تو ،

لطفِ حقی را ، خود سزاست ،




دست ، گیر ،

از دستِ ما ، ما را ، بِخَر ،


پرده را ، بردار و ،

پرده‌ی ما ، مَدَر ،




باز خَر ، ما را ،

از این نفسِ پلید ،


کاردش ،

تا استخوانِ ما ، رسید ،



#مولانا
مثنوی معنوی دفتر دوم


* مَدَر = پاره نکن ، کنار مزن
معرفی عارفان
گِل مَخَر ، گِل را ، مَخور ، گِل را ، مَجو ، زانک ، گِل‌خوار است ، دائم ، زَردرو ، دل بِخَر ، تا ، دائماً باشی جوان ، از تجلّی ، چهره‌ات چون ارغوان ، یا رَب ، این بخشش ، نه حدّ کارِ ماست ، لطفِ تو ، لطفِ حقی را ، خود سزاست ، دست ، گیر…
عهدِ ما ، بشکست صد بار و هزار ،

عهدِ تو ، چون کوهِ ثابت ، برقرار ،
( عهدِ تو ، چون کوه ، ثابت ، برقرار ، )


عهدِ ما ، کاه ،، و به هر بادی زبون ،

عهدِ تو ، کوه و ،، ز صد کُه هم ، فزون ،


حقّ آن قوّت که بر تَلوینِ ما ،

رحمتی کن ، ای امیرِ لونها ،


خویش را ، دیدیم و ، رسواییِ خویش ،

امتحانِ ما مکن ، ای شاه ، بیش ،


تا ، فضیحت‌هایِ دیگر را ، نهان ،

کرده باشی ،، ای کریمِ مستعان ،


بیحَدی تو ، در جمال و در کمال ،

در کژی ، ما بیحَدیم و در ضلال ،


بیحَدیِ خویش ، بگمار ، ای کریم ،

بر کژیِ بیحدِ مُشتی لئیم ،


این دعا ، گر ، خشم افزاید ترا ،

تو ، دعا تعلیم فرما ، مهترا ،


آنچنان ، کآدم بیفتاد از بهشت ،

رجعتش دادی ، که رَست از دیوِ زشت ،



#مولانا
مثنوی معنوی دفتر دوم



* تلوین = رنگ‌آمیزی

* لونها = رنگها


* ضلال = گمراهی



دعایی از مولانا تقدیم شما عزیزان

ان شاء الله این دعا در حقّ همه‌ی شما و این بنده‌ی ناچیز مورد اجابتِ درگاه ایزد متعال واقع گردد
ما ، اگر قَلّاش و گر دیوانه‌ایم ،

مستِ آن ساقی ، و آن پیمانه‌ایم ،


بر خط و فرمانِ او ، سَر می‌نهیم ،

جانِ شیرین را ، گروگان می‌دهیم ،


تا ، خیالِ دوست ، در اسرارِ ماست ،

چاکری ، و جان‌سپاری ، کارِ ماست ،


هر کجا ، شمعِ بلا ، افروختند ،

صد هزاران ، جانِ عاشق ، سوختند ،


عاشقانی ، کز درونِ خانه‌اند ،

شمعِ رویِ یار را ، پروانه‌اند ،


ای دل ، آنجا رو ، که با تو ، روشنند ،

وز بلاها ، مر ترا ، چون جوشنند ،


در میانِ جانِ ایشان ، خانه گیر ،

در فلک خانه کن ، ای بَدرِ مُنیر ،



#مولانا
مثنوی معنوی دفتر دوم
به رقص ، آن نازنین ،

هر گَه ، قدم از ناز ، بردارد ،




دلم در سینه ،

چون خلخالِ او ، آواز بردارد ،



#طالب_آملی
ای تنِ کژفکرتِ معکوس‌رو ،

صدهزار آزاد را ، کرده گِرو ،



مدّتی ، بگذار این حیلت‌پَزی ،

چند دَم ، پیش از اَجَل ، آزاد زی ،



ور ، در آزادیت ، چون خر ، راه نیست ،

همچو دَلوَت ، سیر ، جز درچاه نیست ،



مدّتی ، رو ، تَرکِ جانِ من ، بگو ،

رو ، حریفِ دیگری ، جزمن بجو ،



نوبتِ من شد ، مرا آزاد کن ،

دیگری را ، غیرِ من ، #داماد کن ،



ای تنِ صدکاره ، تَرکِ من بگو ،

عمرِ من بُردی ، کسی دیگر ، بجو ،



#مولانا
مثنوی معنوی دفترششم ص۱۰۷۳
Sheydaei (Tasnif)
Shajarian
تصنیف شیدایی
استاد جان شجریان
شعر حافظ

در همه دیرمغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی..


آواز استادجان شجریان💠
از آن باده ندانم چون فنایم
از آن بی‌جا نمی‌دانم کجایم

زمانی قعر دریایی درافتم
دمی دیگر چو خورشیدی برآیم



مولانای_جان
خاریدنِ روستایی به تاریکی، شیر را به ظنِّ آنکه گاوِ اوست
(مثنوی، دفتر دوم)

روستایی گاو در آخُر ببست
شیر گاوش خورد بر جایش نشست
روستایی شد در آخُر سوی گاو
گاو را می‌جُست شب آن کنجکاو
دست می‌مالید بر اعضای شیر
پشت و پهلو، گاه بالا، گاه زیر
گفت شیر: ار روشنی افزون شدی
زَهره‌اش بدریدی و دل، خون شدی
این چنین گستاخ زآن می‌خاردم
کو درین شب گاو می‌پنداردم
کودکی را بود نانی با عسل
دیگری را نانِ تنها در بغل
در عسل او را طمع آمد پدید
دست خود را سوی آن کودک کشید
کای برادر ای‌تو از نسل کِرام
نان تنها چون خورم من بر دوام
زین عسل بخشی مرا هم گر نصیب
نَبْوَد از احسان و از لطفت غریب
گفت می‌بخشم ترا گر سگ شوی
چون روم دنبال من چون سگ دوی
گفت گشتم من سگت بردار راه
تا بیایم از پِیَت ای‌نیکخواه
رشته‌ای افکند پس در گردنش
از پی خود بُرد در هر برزنش
او همی‌رفت و دویدش این ز پی
وغ‌وغی می‌کرد از دنبال وی
گشت سگ از بهر انگشتی عسل
زین عسل بهتر بود صد خَم خَل
آدمی را سگ کند بی گفتگو
ای تُفو بر این طمع باد ای تُفو
دیدهٔ طامع که یارب باد کور
پُر نمی‌گردد مگر از خاک گور

(ملّا احمد نراقی، مثنوی طاقدیس)
میل معشوقان نهان است و ستیر
میل عاشق با دو صد طبل و نفیر
(مثنوی، دفتر سوم)
جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای
زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای
(مثنوی، دفتر اول)
غمزهات از بیخ وز بارم بکند
عشوهات از خان و از مانم ببرد

شحنهٔ عشقت دلم را چون بخواند
از حساب جعل خود جانم ببرد


#انوری
عقل را گفتم که پنهان شو برو
کین همه پیدا و پنهانم ببرد

گفت اگر این بار دست از من بداشت
باز باز آمد به دستانم ببرد

#انوری
انوری چند از شکایتهای عشق
کو فلان بگذاشت و بهمانم ببرد

این همه بگذار و می‌گوی انوری
آرزوی روی تو جانم ببرد

#انوری
شکوهِ تاجِ سلطانی که بیمِ جان در او دَرج است
کلاهی دلکش است اما به تَرکِ سر نمی‌ارزد

چه آسان می‌نمود اول غمِ دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد


#حافظ_شیرازی
تو را آن بِهْ که رویِ خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادیِّ جهانگیری، غمِ لشکر نمی‌ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیایِ دون بگذر
که یک جو مِنَّتِ دونان دو صد من زر نمی‌ارزد


#حضرت_حافظ
عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات

عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند

می‌شوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود

عشق رامِ مردم اوباش نیست
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست

در خور مردان بود این خوان غیب
نیست هر دل، لایق احسان غیب

عشق کِی همگام باشد با هوس
پخته کِی با خام گردد همنفس

عشق را با کفر و با ایمان چه کار
عشق را با دوزخ و رضوان چه کار

عشق سازد پاکبازان را شکار
کِی به دام آرد پلید و نابکار

زنده دل‌ها می‌شوند از عشق، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست

عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق کی پیدا بود

عشق می‌جوید حریفی سینه چاک
کو ندارد از فنای خویش باک

عشق در بند آورد عقل تو را
تا نماند در دلت چون و چرا

عشق اگر در سینه داری الصلا
پای نِه در وادی فقر و فنا

عاشق و دیوانه و بی خویش باش
در صف آزادگان درویش باش

#دکتر_جواد_نوربخش

#از_مولانا_نیست
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_اسم_مولانا_منتشر_شده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مستان سلامت می‌کنند

همخوانان :
بیژن کامکار ؛ نجمه تجدد ؛ مریم ابراهیم‌پور
آهنگسازان : کیخسرو و تهمورس پورناظری

                                          ┄❅✾❅┄

     ای جانِ جان، ای جانِ جان،
                     مستان سلامت می‌کنند
       
    ای تو چنین و صد چنان،
                     مستان سلامت می‌کنند

#مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
استاد محمدرضا لطفی...بیا بیا دلدار من


بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
 
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
 
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
 
تویی تویی هم کیش من هم کیش من
تویی تویی هم خویش من هم خویش من
 
به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان را
که تا هستیم بشناسیم از کافر مسلمان را

به کوی می‌فروشان با هزاران عیب خوشنودم
که پوشیده‌ست خاکش عیب هر آلوده دامان را

تکبر با گدایان در میخانه کمتر کن
که اینجا مور بر هم می‌زند تخت سلیمان را

تو هم خواهی گریبان چاک زد تا دامن محشر
اگر چون صبح صادق بینی آن چاک گریبان را

نخواهد جمع شد هرگز پریشان حال مشتاقان
مگر وقتی که سازد جمع آن زلف پریشان را

دل و جان نظر بازان همه بر یکدیگر دوزد
نهد چون در کمان ابروی جانان تیر مژگان را

کجا خواهد نهادن پای رحمت بر سر خاکم
کسی کز سرکشی برخاک ریزد خون پاکان را

گر آن شاهد که دیدم من ببیند دیدهٔ زاهد
نخست از سرگذارد مایهٔ سودای رضوان را

من ار محبوب خود را می‌پرستم، دم مزن واعظ
که از کفر محبت اولیا جستند ایمان را

دمی ای کاش ساقی، لعل آن زیبا جوان گردد
که خضر از بی‌خودی بر خاک ریزد آب حیوان را

فروغی، زان دلم در تنگنای سینه تنگ آید
که نتوان داشت در کنج قفس مرغ گلستان را


فروغی بسطامی