معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
روزی چارلی چاپلین جوکی را برای تماشگران تعریف کرد.
همه خندیدند ،سپس برای بار دوم ان جوک را تعریف کرد ،این بار فقط تعدادی خندیدند

وقتی برای بار سوم آن جوک را تعریف کرد ،هیچکس نخندید .

سپس چارلی چاپلین جملات زیبایی گفت؛
اگر یک جوک نمی تواند چند بار تو را بخنداند ،چرا یک غم باید چند بار تو را بگریاند
مفهوم تصورات باطل چیست  ؟

یعنی همه باید مثل ما فکر کنند! و یا این که هیچ عیب و نقصی در کارشان نباشد! با داشتن این تصورات اجازه اشتباه و خطا را به خودمان و دیگران نمیدهیم! نمیخواهیم بپذیریم که انسانها جایز الخطا هستند و هر کسی ممکن است اشتباه کند!
علت بیشتر ترسهای ما داشتن تصورات باطل است! این نقص از دوران کودکی در ما رشد میکند و عدم پذیرش اشتباهات ما ، توسط والدین و اجتماع مسبب آن است. گویا ما متقاعد میشویم که نباید هیچ اشتباهی را مرتکب شویم و نباید به دیگران هم اجازه بدهیم اشتباه کنند! ( یکی از بدترین تصورات باطل ما ، اصرار به کنترل کردن خودمان و دیگران است! زیرا ما فکر میکنیم موفق به این کار میشویم ، در حالی که این تصوری خیالی و باطل  است
دلا، صبری کن و زین سان مرو هر دم بکوی او

کزین بی طاقتی آخر تو رسوا می شوی، من هم

#هلالی_جغتایی
ذاکران چهار مرتبه دارند:
بعضی در مرتبۀ مِیل اند
و بعضی در مرتبۀ ارادت اند
و بعضی در مرتبۀ محبّت اند
و بعضی در مرتبۀ عشق اند.
و از اهل تصوّف هر که را عروج افتاد، در مرتبه چهارم افتاد و تا ذاکر بمرتبۀ چهارم نرسید، روح او را عروج میسّر نشود.

عزیزالدین نسفی
انسان کامل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیباترین مجسمه‌های جهان👌

این کلیپ زیبا تقدیم شما عزیزان
.

  برای نفرت وقت نداشتم!
  چرا که اَجَل مانعم می‌شد
  و عمر چنان دراز نبود
  که بتوانم کینه را به پایان بَرَم.

  برای عشــــق نیز فرصت نبود؛
  اما از آنجا که باید کاری کرد،
  پنداشتم
  زحمتِ کوچکِ عشــــق، ما را بس ...


#امیلی دیکنسون
.
          بپرسید از او نامْوَر شهریار
     که:«از مردمان کیست امّیدوار؟»

   بدو گفت:«آن‌کس که کوشاتر است
  دو گوشش به دانش نیوشاتر است»

          بپرسید از او شهرْیار جَهان
         از آگاهیِ نیک و بد در نَهان

          چنین داد پاسخ که:«از آگَهی
        فراوان بُوَد کژ ّو مغزش تَهی»

                   #فردوسی

                 
.
     چون سیاهی شد ز مو، هشیار می باید شدن
    صبح چون روشن شود، بیدار می باید شدن

         عمرها کار تو با گفتار بی کردار بود
       بعد ازین کردار بی گفتار می باید شدن

                #صائب تبریزی ۶۰۴۲

                     
شاد زی با سیاه‌چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
‌‌

ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد


من و آن جعدموی غالیه‌بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
‌‌

نیک‌بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نه خورد و نه داد
‌‌

باد و ابر است این جهانِ فسوس
باده پیش آر هرچه باداباد


شاد بوده‌ست از این جهان هرگز
هیچ‌کس، تا از او تو باشی شاد؟


داد دیده‌ست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه، تا تو بینی داد؟

“رودکی”
از پرتو دل جهان پرگل
زیبا و خوش و مؤدب آمد




اگر به عرش روی،
هیچ سود نباشد و اگر بالایِ عرش روی
و اگر زیرِ هفت طبقه‌ی زمین،
هیچ سود نباشد.

درِ دل می‌باید که باز شود.
جان‌کندنِ همه‌ی انبیا و اولیا
و اَصفیا برای این بود، این می‌جُستند.


#شمس_تبریزی
انسان به شدت تلاش می كند تا همچنان بدبخت باقی بماند اما اين را نمی‌داند. آنگاه كه بداند، از مضحک بون آنچه با خود می‌كند خنده اش خواهد گرفت. انسان با آفريدن بدبختی به تمام شيوه‌های ممكن، ‌به راستی شاهكار می‌كند. كوچكترين فرصت را از دست نمی دهد. هرچيزی را كه می تواند بدبختش سازد در هوا می‌قاپد! اين رويه را بايد تغيير داد. #زندگی هر دو فرصت را در اختيار تو قرار می دهد. هم روز را، هم شب را. هم #گل را، هم خار را. همواره بين اين دو تعادل برقرار است، نصف به نصف.
بستگی به تو دارد كه كدام را برگزينی. معجزه اينجاست كه اگر تو خار را برگزينی دير يا زود هيچ گلی را نخواهی ديد، زيرا ذهنت به خار انس خواهد گرفت. فقط قادر خواهی بود خار را ببينی، گل را از كف خواهی داد. كوچكترين توجهی به آن نخواهی داشت. عين همين اتفاق در مورد كسی كه گل را بر می‌گزيند می افتد: او شروع به فراموش كردن خار می‌كند و توجه اش به خار جلب نمی‌شود.

#اشو
تا کی؟ ،

از دستِ فراقِ تو ؛

ستم‌ها بینیم؟ ،



هیچ ، باشد که تو را؟ ،

بارِ دگر ،

وا بینیم؟ ،







دل دهیم ،

از سرِ زلفِ تو ،

چو ، بویی یابیم ،



جان ، فشانیم ،

اگر آن رخِ زیبا ، بینیم ،




#عراقی
نمی‌یابم تو را در دل ،

نه در عالَم ، نه در گیتی ،




کجا جویَم تو را؟ ، آخر؟ ،

منِ حیران؟ ،، نمی‌دانم ،



#عراقی
شکل اسطرلاب
شکلی دیگر از اسطرلاب
یک نمونه ی دیگر از اسطرلاب
بیونانی اسطر ترازو بود
که در سکه ٔ عدل ساز او بود
وگر معنیم بازپرسی ز لاب
بود هم بگفتار روم آفتاب
پس آنکو مراد از سطرلاب جست
ترازوی خورشید باشد درست .

امیر خسرو دهلوی

اُسطُرلاب یا استریاب(StarYab) (به یونانی: اَسْترُلابُن (ἁστρολάβον)؛ اَسْترُن (ἄστρον)، ستاره + لامبانِئین (λαμβάνω)، گرفتن)، (گونه‌های دیگر: اُسترلاب، اُصطرلاب، سُتُرلاب، سُطُرلاب، صُلاّب)، از ابزارهای قدیم نجوم و طالع‌بینی است. اسطرلاب وسیله ای در نجوم رصدی بوده و اکنون بیشتر برای کاربردهای آموزشی بکار می‌رود.

اسطرلاب رایج و معمولی دستگاه و صفحه مدور فلزی است که از جنس برنز یا برنج و یا از آهن وفولاد و یا تخته به طرز بسیار دقیق و ظریف و مستحکمی ساخته شده و برای مطالعات ومحاسبات کارهای نجومی از قبیل پیدا کردن ارتفاع و زاویه آفتاب ، محل ستارگان و سیارات و منطقه البروج و به دست آوردن طول و عرض جغرافیایی محل در تمام مدت شبانه روز و فصول مختلف سال بکار برذه می شود. همچنین برای بدست آوردن ارتفاع کوهها و پهنای رودخانه ها و سایر عوارض طبیعی زمین و تعیین ساعات طلوع و غروب یکایک ستارگان ثابت و سیاراتی که نام آنها بر شبکه اسطرلاب نقش بسته نیز مورد استفاده قرار می گیرد .همچنین این دستگاه برای محاسبه ساعات طلوع و غروب آفتاب هر محل(علی الخصوص در دوره اسلام که تعیین ساعات نماز هم برآن اضافه شد) ساخته شده است. با توجه به این حقیقت که در هنگام استفاده از دستگاه مذکور هیچ احتیاجی جهت به کاربردن و دانستن فرمولهای ریاضی نیست.(مانند خط کش محاسبه ای که به وسیله مهندسین به کار برده میشود.)

در کل از این ابزار برای سنجش ارتفاع، سمت، بعد و میل خورشید و ستارگان، تعیین وقت در ساعات روز و شب، قبله و زمان طلوع و غروب آفتاب استفاده می شده و ابزاری در مبحث تاریخ ابزارهای زمان بوده است که برای کاربردهای دیگر نیز به‌کار می‌رفته.
ای در میانِ جانم ،، وز جانِ من ، نهانی ،

از جان ، نهان چرایی؟ ،، چون در میانِ جانی ،



هرگز دلم نیارد ، یاد از جهان و از جان ،

زیرا که تو دلم را ،، هم جان و ، هم جهانی ،



عطار را ، ز عالَم ،، گم شد نشان ، به کلّی ،

تا چند جویَم آخر؟ ، از بی نشان ، نشانی؟ ،




#عطار
پای آبله و دست تهی ، سینه کباب
جان پرغم و دل پر آتش و دیده پر آب
سر پر هوس و صبر نه و عمر خراب
یارب تو بفضل خویش مارا دریاب

شیخ اوحدالدین کرمانی /دیوان صفحه 103
این لغز را به اسم کلنگ و شانه سر خوب ساخته

دومرغ از مرغزاری کرد پرواز
به قصد هردوشان آهنگ کردم
یکی راپا بریدم گشت بی سر
یکی را سر بریدم لنگ کردم

کشکول محتشمی /487/جلد دوم
دلربایی ،


دل ز من ، ناگه ربودی کاشکی ،






آشنایی ،


قصهٔ دردم شنودی ، کاشکی ،




#عراقی