چون در دریا افتاد اگر دست و پا زند، دریا
فرو برد و در هم شکند. حتی اگر شیر باشد؛
الا اینکه خود را مرده سازد.عادت دریا همین
است که تا زنده است فرو میبرد تا جایی که
غرق شود و بمیرد؛ چون غرقه شود و بمیرد،
برگیردش و حمّال او شود.اکنون از اول در
پیشگاه دریا مرده شو و خوش بر روی آب
برو.
#شمس_تبریزی
فرو برد و در هم شکند. حتی اگر شیر باشد؛
الا اینکه خود را مرده سازد.عادت دریا همین
است که تا زنده است فرو میبرد تا جایی که
غرق شود و بمیرد؛ چون غرقه شود و بمیرد،
برگیردش و حمّال او شود.اکنون از اول در
پیشگاه دریا مرده شو و خوش بر روی آب
برو.
#شمس_تبریزی
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
برفت رونق بازار آفتاب و قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت
همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من
وجود من ز میان تو لاغری آموخت
بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت
من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش
ندیدهام مگر این شیوه از پری آموخت
به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت
چنین بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیده سعدی شناوری آموخت
#حضرت_سعدی
جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
برفت رونق بازار آفتاب و قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت
همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من
وجود من ز میان تو لاغری آموخت
بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت
من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش
ندیدهام مگر این شیوه از پری آموخت
به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت
چنین بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیده سعدی شناوری آموخت
#حضرت_سعدی
هرعلمی که آن به تحصیل و کسب در دنیا حاصل شود، آن علم ابدان است. و آن علم که بعد از مرگ حاصل شود، آن علم ادیان است. البته انسانهایی هستند که این علم را قبل از مرگ در می یابند .
دانستن علم، انالحق علم ابدانست، انالحق شدن، علم ادیانست. نور و چراغ و آتش را دیدن علم ابدان است، سوختن در آتش یا در نور چراغ علم ادیان است. هرچه آن دید است علم ادیان است، هرچه دانش است علم ابدان است. می گویی محقق دید است و دیدن است، باقی علم ها علم خیال است.؛
هرچه عالم خیال است، پردۀ ظلمت است و هرچه عالم حقایق است پرده های نور است. اما میان پرده های ظلمت که خیال است، هیچ فرق نتوان کردن و در نظر آوردن از غایت لطف، با وجود چنین فرق شگرف و ژرف در حقایق نیز نتوان آن فرق فهم کردن.
فیه ما فیه
دانستن علم، انالحق علم ابدانست، انالحق شدن، علم ادیانست. نور و چراغ و آتش را دیدن علم ابدان است، سوختن در آتش یا در نور چراغ علم ادیان است. هرچه آن دید است علم ادیان است، هرچه دانش است علم ابدان است. می گویی محقق دید است و دیدن است، باقی علم ها علم خیال است.؛
هرچه عالم خیال است، پردۀ ظلمت است و هرچه عالم حقایق است پرده های نور است. اما میان پرده های ظلمت که خیال است، هیچ فرق نتوان کردن و در نظر آوردن از غایت لطف، با وجود چنین فرق شگرف و ژرف در حقایق نیز نتوان آن فرق فهم کردن.
فیه ما فیه
دریغا کمال عشق را مقامی باشد از مقامات عشق که اگر دشنام معشوق شنود ، او را خوشتر از لطف دیگران آید ؛
دشنام معشوق به از لطف دیگران داند ؛ و هر که نداند ، او در راه عشق بیخبر باشد .
مگر این بیت نشنیده ای ؟
هجران تو خوشتر از وصال دیگران
منکر شدنت به از رضای دیگران
عین_القضات_همدانی
دشنام معشوق به از لطف دیگران داند ؛ و هر که نداند ، او در راه عشق بیخبر باشد .
مگر این بیت نشنیده ای ؟
هجران تو خوشتر از وصال دیگران
منکر شدنت به از رضای دیگران
عین_القضات_همدانی
بسم الله نام آن ملکی است که رستگاری بندگان در رضای اوست.
هر که را عزی است، از فیض فضل اوست
هر که را ذلّی است، از کمال عدل اوست
بقای عالمیان به مشیت اوست.
فنای آدمیان به ارادت اوست.
هر کجا عزیزی است، آراستۀ خلعت کرم اوست
هر کجا ذلیلی است، خستۀ قهر اوست
از زیر زنّار باریک که برمیان بیگانگان بسته است، این آواز میآید که:
«و هو العزیز القدیر»
از ریشۀ طیلسان که بر کتـف عارفان افکنده است این آواز میآید که:
«و هو اللطیف الخبير»
مجالس سبعه
هر که را عزی است، از فیض فضل اوست
هر که را ذلّی است، از کمال عدل اوست
بقای عالمیان به مشیت اوست.
فنای آدمیان به ارادت اوست.
هر کجا عزیزی است، آراستۀ خلعت کرم اوست
هر کجا ذلیلی است، خستۀ قهر اوست
از زیر زنّار باریک که برمیان بیگانگان بسته است، این آواز میآید که:
«و هو العزیز القدیر»
از ریشۀ طیلسان که بر کتـف عارفان افکنده است این آواز میآید که:
«و هو اللطیف الخبير»
مجالس سبعه
به گوش جان رهی منهی ای ندا در داد
ز حضرت احدی لا اله الا الله
که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب
حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
#حافظ
- قطعه شمارهٔ ۲۷
ز حضرت احدی لا اله الا الله
که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب
حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
#حافظ
- قطعه شمارهٔ ۲۷
گوش من از گفت غیر او کرست
او مرا از جان شیرین جانترست
جان ازو آمد ،نیامد او ز جان
صدهزاران جان دهم او رایگان
#مثنوی_مولانا
_دفتر_پنجم
او مرا از جان شیرین جانترست
جان ازو آمد ،نیامد او ز جان
صدهزاران جان دهم او رایگان
#مثنوی_مولانا
_دفتر_پنجم
تا دست امید ما شکستیم ز دوست
زیر لگد فراق پستیم ز دوست
دشمن به دعای شب چرا برخیزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست
#انوری
- رباعی شمارهٔ ۶۲
زیر لگد فراق پستیم ز دوست
دشمن به دعای شب چرا برخیزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست
#انوری
- رباعی شمارهٔ ۶۲
تا دست امید ما شکستیم ز دوست
زیر لگد فراق پستیم ز دوست
دشمن به دعای شب چرا برخیزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست
#انوری
- رباعی شمارهٔ ۶۲
زیر لگد فراق پستیم ز دوست
دشمن به دعای شب چرا برخیزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست
#انوری
- رباعی شمارهٔ ۶۲
امروز حسن خط به رخ او مسلم است
یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است
در چشم داغ من که به ماتم نشسته است
هر ناخنی اشاره به ماه محرم است
#صائب_تبريزی
- متفرقات
- شمارهٔ ۱۵۷
یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است
در چشم داغ من که به ماتم نشسته است
هر ناخنی اشاره به ماه محرم است
#صائب_تبريزی
- متفرقات
- شمارهٔ ۱۵۷
عشق تو چنین حکیم و استاد چراست
مهر تو چنین لطیف بنیاد چراست
بر عشق چرا لرزم اگر او خوش نیست
ور عشق خوش است این همه فریاد چراست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۶۲
مهر تو چنین لطیف بنیاد چراست
بر عشق چرا لرزم اگر او خوش نیست
ور عشق خوش است این همه فریاد چراست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۶۲
روزی چارلی چاپلین جوکی را برای تماشگران تعریف کرد.
همه خندیدند ،سپس برای بار دوم ان جوک را تعریف کرد ،این بار فقط تعدادی خندیدند
وقتی برای بار سوم آن جوک را تعریف کرد ،هیچکس نخندید .
سپس چارلی چاپلین جملات زیبایی گفت؛
اگر یک جوک نمی تواند چند بار تو را بخنداند ،چرا یک غم باید چند بار تو را بگریاند
همه خندیدند ،سپس برای بار دوم ان جوک را تعریف کرد ،این بار فقط تعدادی خندیدند
وقتی برای بار سوم آن جوک را تعریف کرد ،هیچکس نخندید .
سپس چارلی چاپلین جملات زیبایی گفت؛
اگر یک جوک نمی تواند چند بار تو را بخنداند ،چرا یک غم باید چند بار تو را بگریاند
مفهوم تصورات باطل چیست ؟
یعنی همه باید مثل ما فکر کنند! و یا این که هیچ عیب و نقصی در کارشان نباشد! با داشتن این تصورات اجازه اشتباه و خطا را به خودمان و دیگران نمیدهیم! نمیخواهیم بپذیریم که انسانها جایز الخطا هستند و هر کسی ممکن است اشتباه کند!
علت بیشتر ترسهای ما داشتن تصورات باطل است! این نقص از دوران کودکی در ما رشد میکند و عدم پذیرش اشتباهات ما ، توسط والدین و اجتماع مسبب آن است. گویا ما متقاعد میشویم که نباید هیچ اشتباهی را مرتکب شویم و نباید به دیگران هم اجازه بدهیم اشتباه کنند! ( یکی از بدترین تصورات باطل ما ، اصرار به کنترل کردن خودمان و دیگران است! زیرا ما فکر میکنیم موفق به این کار میشویم ، در حالی که این تصوری خیالی و باطل است
یعنی همه باید مثل ما فکر کنند! و یا این که هیچ عیب و نقصی در کارشان نباشد! با داشتن این تصورات اجازه اشتباه و خطا را به خودمان و دیگران نمیدهیم! نمیخواهیم بپذیریم که انسانها جایز الخطا هستند و هر کسی ممکن است اشتباه کند!
علت بیشتر ترسهای ما داشتن تصورات باطل است! این نقص از دوران کودکی در ما رشد میکند و عدم پذیرش اشتباهات ما ، توسط والدین و اجتماع مسبب آن است. گویا ما متقاعد میشویم که نباید هیچ اشتباهی را مرتکب شویم و نباید به دیگران هم اجازه بدهیم اشتباه کنند! ( یکی از بدترین تصورات باطل ما ، اصرار به کنترل کردن خودمان و دیگران است! زیرا ما فکر میکنیم موفق به این کار میشویم ، در حالی که این تصوری خیالی و باطل است
ذاکران چهار مرتبه دارند:
بعضی در مرتبۀ مِیل اند
و بعضی در مرتبۀ ارادت اند
و بعضی در مرتبۀ محبّت اند
و بعضی در مرتبۀ عشق اند.
و از اهل تصوّف هر که را عروج افتاد، در مرتبه چهارم افتاد و تا ذاکر بمرتبۀ چهارم نرسید، روح او را عروج میسّر نشود.
عزیزالدین نسفی
انسان کامل
بعضی در مرتبۀ مِیل اند
و بعضی در مرتبۀ ارادت اند
و بعضی در مرتبۀ محبّت اند
و بعضی در مرتبۀ عشق اند.
و از اهل تصوّف هر که را عروج افتاد، در مرتبه چهارم افتاد و تا ذاکر بمرتبۀ چهارم نرسید، روح او را عروج میسّر نشود.
عزیزالدین نسفی
انسان کامل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیباترین مجسمههای جهان👌
این کلیپ زیبا تقدیم شما عزیزان
این کلیپ زیبا تقدیم شما عزیزان
.
برای نفرت وقت نداشتم!
چرا که اَجَل مانعم میشد
و عمر چنان دراز نبود
که بتوانم کینه را به پایان بَرَم.
برای عشــــق نیز فرصت نبود؛
اما از آنجا که باید کاری کرد،
پنداشتم
زحمتِ کوچکِ عشــــق، ما را بس ...
#امیلی دیکنسون
برای نفرت وقت نداشتم!
چرا که اَجَل مانعم میشد
و عمر چنان دراز نبود
که بتوانم کینه را به پایان بَرَم.
برای عشــــق نیز فرصت نبود؛
اما از آنجا که باید کاری کرد،
پنداشتم
زحمتِ کوچکِ عشــــق، ما را بس ...
#امیلی دیکنسون
.
بپرسید از او نامْوَر شهریار
که:«از مردمان کیست امّیدوار؟»
بدو گفت:«آنکس که کوشاتر است
دو گوشش به دانش نیوشاتر است»
بپرسید از او شهرْیار جَهان
از آگاهیِ نیک و بد در نَهان
چنین داد پاسخ که:«از آگَهی
فراوان بُوَد کژ ّو مغزش تَهی»
#فردوسی
بپرسید از او نامْوَر شهریار
که:«از مردمان کیست امّیدوار؟»
بدو گفت:«آنکس که کوشاتر است
دو گوشش به دانش نیوشاتر است»
بپرسید از او شهرْیار جَهان
از آگاهیِ نیک و بد در نَهان
چنین داد پاسخ که:«از آگَهی
فراوان بُوَد کژ ّو مغزش تَهی»
#فردوسی