Umrist Sare Koye Tou Mastane Neshastim
Marzieh
#مرضیه - عمریست سر کوی تو
آواز : علیرضا قربانی
" میخانه در افتاده "
روزی تو مرا بینی ..
میخانه درافتاده ...
دستار گرو کرده بیزار ز سجاده ..!
من مست و
حریفم مست ...
زلف خوش او در دست..
احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده !
این دلبر پرفتنه
با جمله دستانها
خوش خفته و جمله شب
این عشرت آماده
ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد
چون دید که بند عقل بگسست
در حال دلم
در حال دلم گریزپا شد
در خانه مجو
در خانه مجو که او هواییست
او مرغ هواست و در هوا شد
او باز سپید پادشاهست
پرید
پرید به سوی پادشا شد
" میخانه در افتاده "
روزی تو مرا بینی ..
میخانه درافتاده ...
دستار گرو کرده بیزار ز سجاده ..!
من مست و
حریفم مست ...
زلف خوش او در دست..
احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده !
این دلبر پرفتنه
با جمله دستانها
خوش خفته و جمله شب
این عشرت آماده
ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد
چون دید که بند عقل بگسست
در حال دلم
در حال دلم گریزپا شد
در خانه مجو
در خانه مجو که او هواییست
او مرغ هواست و در هوا شد
او باز سپید پادشاهست
پرید
پرید به سوی پادشا شد
کانال تلگرامیsmsu43@
علیرضا قربانی - میخانه در افتاده
آواز : علیرضا قربانی
" میخانه در افتاده "
روزی تو مرا بینی ..
میخانه درافتاده ...
دستار گرو کرده بیزار ز سجاده ..!
من مست و
حریفم مست ...
زلف خوش او در دست..
احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده !
این دلبر پرفتنه
با جمله دستانها
خوش خفته و جمله شب
این عشرت آماده
ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد
چون دید که بند عقل بگسست
در حال دلم
در حال دلم گریزپا شد
در خانه مجو
در خانه مجو که او هواییست
او مرغ هواست و در هوا شد
او باز سپید پادشاهست
پرید
پرید به سوی پادشا شد
" میخانه در افتاده "
روزی تو مرا بینی ..
میخانه درافتاده ...
دستار گرو کرده بیزار ز سجاده ..!
من مست و
حریفم مست ...
زلف خوش او در دست..
احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده !
این دلبر پرفتنه
با جمله دستانها
خوش خفته و جمله شب
این عشرت آماده
ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد
چون دید که بند عقل بگسست
در حال دلم
در حال دلم گریزپا شد
در خانه مجو
در خانه مجو که او هواییست
او مرغ هواست و در هوا شد
او باز سپید پادشاهست
پرید
پرید به سوی پادشا شد
بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام
تا کشم از دو لعل او بادهی ناب میروم
جذبهی حسن دلکشش میکشدم به سوی خود
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم
شحنهی عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش
در هوس خیال او باز به خواب میروم
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
#فخرالدین_عراقی
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام
تا کشم از دو لعل او بادهی ناب میروم
جذبهی حسن دلکشش میکشدم به سوی خود
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم
شحنهی عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش
در هوس خیال او باز به خواب میروم
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
#فخرالدین_عراقی
جماعتی گفتند همه سر بر زانو نهيد و زمانی مراقب باشيد.
بعد از آن يکی سر برآورد که: تا اوج عرش و کرسی ديدم!
و آن يکی گفت: نظرم از عرش و کرسی هم برگذشت و از فضا در عالم خلا مینگرم!
اما من چندانکه نظر می کنم جز عجز خود نمی بينم!
شمس تبريزی
بعد از آن يکی سر برآورد که: تا اوج عرش و کرسی ديدم!
و آن يکی گفت: نظرم از عرش و کرسی هم برگذشت و از فضا در عالم خلا مینگرم!
اما من چندانکه نظر می کنم جز عجز خود نمی بينم!
شمس تبريزی
گردان به هوای یار چون گردونیم
ایزد داند در این هوا ما چونیم
ما خیره که عاقلان چرا هشیارند
وانان حیران که ما چرا مجنونیم
#مولانا
صوفیانیم آمده در کوی تو
شیء لله از جمال روی تو
از عطش ابریقها آوردهایم
کب خوبی نیست جز در جوی تو
#مولانای_جان
ابریق به معنای ظرفی است که تنها لوله داشته باشد. و کلمه کأس همان کاسه فارسی است .
خمر معین
و مراد از معین خمر معین است، یعنی شرابی که پیش روی آدمی جریان داشته باشد.مقربین از نوشیدن آن کاسه ها دچار صداع و خماری که دنبال خمر هست نمی شوند، و شراب بهشت مانند شراب دنیا خمارآور نیست، و عقل آنان به خاطر سکری که از نوشیدن شراب حاصل می شود زایل نمی گردد، در عین این که مست می شوند عقلشان را هم از دست نمی دهند
شیء لله از جمال روی تو
از عطش ابریقها آوردهایم
کب خوبی نیست جز در جوی تو
#مولانای_جان
ابریق به معنای ظرفی است که تنها لوله داشته باشد. و کلمه کأس همان کاسه فارسی است .
خمر معین
و مراد از معین خمر معین است، یعنی شرابی که پیش روی آدمی جریان داشته باشد.مقربین از نوشیدن آن کاسه ها دچار صداع و خماری که دنبال خمر هست نمی شوند، و شراب بهشت مانند شراب دنیا خمارآور نیست، و عقل آنان به خاطر سکری که از نوشیدن شراب حاصل می شود زایل نمی گردد، در عین این که مست می شوند عقلشان را هم از دست نمی دهند
پوستین و چارق آمد از نیاز
در طریق عشق محراب ایاز
گرچه او خود شاه را محبوب بود
ظاهر و باطن لطیف و خوب بود
#مولانای_جان
در طریق عشق محراب ایاز
گرچه او خود شاه را محبوب بود
ظاهر و باطن لطیف و خوب بود
#مولانای_جان
گشته بیکبر و ریا و کینهای
حسن سلطان را رخش آیینهای
چونک از هستی خود او دور شد
منتهای کار او محمود بد
#مولانای_جان
حسن سلطان را رخش آیینهای
چونک از هستی خود او دور شد
منتهای کار او محمود بد
#مولانای_جان
هست معذوریش، معذوریِ من
هست رنجوریش، رنجوریِ من
معذور بودن او، در واقع، معذور بودن من است و بیماری او نیز بیماری من.
هرکه خواهد همنشینیِ خدا
تا نشیند در حضورِ اولیا
هر کس می خواهد با خدا همنشینی کند. باید با اولیاءالله همنشینی کند.
از حضورِ اولیا گر بِشکُلی
تو هلاکی ز آنکه جزوِ بی کُلی
اگر تو از محضر اولياء الله، جدا شوی و از مصاحبت ایشان، بِبُری، قطعا هلاک
خواهی شد. زیرا که تو جزوِ فاقدِ کُلّی.
هرکه را دیو از کریمان را بَرَد
بی کسش یابد، سرش را او خَورَد
هر کس را که شیطان از محضر بزرگان حق دور سازد، او را تنها گیر می آورد و سرش را می خورد.
یک بَدَست از جمع رفتن یک زمان
مکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان
اگر در یک آن به اندازه یک وجب از اولياء الله دور شوی، نیک بدان که این امر، از نیرنگ شیطان سرچشمه گرفته است. در چند بیت انتهایی مولانا بر لزوم داشتن پیر راهنما صحبت می کند.
شرح مثنوی
هست رنجوریش، رنجوریِ من
معذور بودن او، در واقع، معذور بودن من است و بیماری او نیز بیماری من.
هرکه خواهد همنشینیِ خدا
تا نشیند در حضورِ اولیا
هر کس می خواهد با خدا همنشینی کند. باید با اولیاءالله همنشینی کند.
از حضورِ اولیا گر بِشکُلی
تو هلاکی ز آنکه جزوِ بی کُلی
اگر تو از محضر اولياء الله، جدا شوی و از مصاحبت ایشان، بِبُری، قطعا هلاک
خواهی شد. زیرا که تو جزوِ فاقدِ کُلّی.
هرکه را دیو از کریمان را بَرَد
بی کسش یابد، سرش را او خَورَد
هر کس را که شیطان از محضر بزرگان حق دور سازد، او را تنها گیر می آورد و سرش را می خورد.
یک بَدَست از جمع رفتن یک زمان
مکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان
اگر در یک آن به اندازه یک وجب از اولياء الله دور شوی، نیک بدان که این امر، از نیرنگ شیطان سرچشمه گرفته است. در چند بیت انتهایی مولانا بر لزوم داشتن پیر راهنما صحبت می کند.
شرح مثنوی
در زندگی وقتی کاری برای انجام دادن
چیزی برای عشق ورزیدن يا انگیزهای برای امیدوار بودن داشتی ؛ بدان که فرد خوشبختی خواهی بود...
#ارسطو
چیزی برای عشق ورزیدن يا انگیزهای برای امیدوار بودن داشتی ؛ بدان که فرد خوشبختی خواهی بود...
#ارسطو