به شهر عافیت، مأوی ندارم
بغیر از کوی حرمان، جا ندارم
من از پروانه دارم چشم تحسین
ز عشاق دگر، پروا ندارم
بهشتم میدهد رضوان به طاعت
سر و سامان این سودا ندارم
بهائی جوید از من زهد و تقوی
سخن کوتاه، من اینها ندارم...
#شیخ بهایی
بغیر از کوی حرمان، جا ندارم
من از پروانه دارم چشم تحسین
ز عشاق دگر، پروا ندارم
بهشتم میدهد رضوان به طاعت
سر و سامان این سودا ندارم
بهائی جوید از من زهد و تقوی
سخن کوتاه، من اینها ندارم...
#شیخ بهایی
به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی
که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش و کرسی که ز نور اولیایی
بنگر به نور دیده که زند بر آسمانها
به کسی که نور دادش بنمای آشنایی
خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری
تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی
#مولانا
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی
که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش و کرسی که ز نور اولیایی
بنگر به نور دیده که زند بر آسمانها
به کسی که نور دادش بنمای آشنایی
خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری
تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی
#مولانا
مرغ زیرک بین که یاهو می زند
روز و شب با اوست کو کو می زند
ذهن تیر انداز ما بر هر نشان
می شکافد مو بر مو می زند
در خرابات مغان سلطان عشق
خیمه دولت به هر سو می زند
باش یکرو در طریق او که او
بوسه ها بر روی یک رو می زند
شاه نعمت الله ولی
روز و شب با اوست کو کو می زند
ذهن تیر انداز ما بر هر نشان
می شکافد مو بر مو می زند
در خرابات مغان سلطان عشق
خیمه دولت به هر سو می زند
باش یکرو در طریق او که او
بوسه ها بر روی یک رو می زند
شاه نعمت الله ولی
الهی! همه از "حیرت" به فریادند، و من از حیرت شادم. به یک "لبّیک" درب همه ناکامی بر خود بگشادم، دریغا روزگاری که نمیدانستم تا لطف تو را دریازم. الهی! چون حاضری چه جویم؟ و چون ناظری، چه گویم؟
الهی! هر روز که برمیآید، ناکسترم، و چنان که پیش میروم، واپسترم!
الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو بنواز که دیگران نتوانند.
الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.
الهی! هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟!
الهی! هر که را خواهی برافتد، گویی با دوستان تو درافتد.
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
#خواجه_عبدالله_انصاری
الهی! هر روز که برمیآید، ناکسترم، و چنان که پیش میروم، واپسترم!
الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو بنواز که دیگران نتوانند.
الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد، و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتم، و بینایی ده که در چاه نیفتم.
الهی! هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟!
الهی! هر که را خواهی برافتد، گویی با دوستان تو درافتد.
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
#خواجه_عبدالله_انصاری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اسماعظم ذات و مجموع صفات
خوش ظهوری کردهاند در کاینات
لفظ اللّه اسم، اسم اعظم است
صورت این اسم اعظم آدم است
اسم اعظم جامع اسما بود
مظهر اسما همه اشیا بود
جملهٔ عالم طلسم و گنج اسم
هر چه می بینیم گنج است و طلسم
دو نماید آن یکی این یک به دو
نیک دریاب این سخن با کس مگو
#شاهنعمتاللهولی
خوش ظهوری کردهاند در کاینات
لفظ اللّه اسم، اسم اعظم است
صورت این اسم اعظم آدم است
اسم اعظم جامع اسما بود
مظهر اسما همه اشیا بود
جملهٔ عالم طلسم و گنج اسم
هر چه می بینیم گنج است و طلسم
دو نماید آن یکی این یک به دو
نیک دریاب این سخن با کس مگو
#شاهنعمتاللهولی
#یک حبه نور
الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.
شیطان شما رو از بیپولی و سختی میترسونه و میگه شرایطتت طوریه که دیگه چارهای غیر از گناه نداری اما خدا با شما از مهر و بخشش و کمک کردناش حرف میزنه. خدا درستش میکنه. خدا خودش میدونه.
#سوره_محترم_بقره۲۶۸
الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.
شیطان شما رو از بیپولی و سختی میترسونه و میگه شرایطتت طوریه که دیگه چارهای غیر از گناه نداری اما خدا با شما از مهر و بخشش و کمک کردناش حرف میزنه. خدا درستش میکنه. خدا خودش میدونه.
#سوره_محترم_بقره۲۶۸
شما چه خودتون رو باور داشته باشین چه نداشته باشین در وجودتون بمبی از انرژیه...
شما سرشار از توانایی و استعداد هستید حتی اگه خودتون حسش نکرده باشید....
شما بینظیر و منحصر به فرد هستین حتی اگه خودتون رو کوچیک بدونین...
هر دیدگاه بدی که از خودتون دارین فقط از باورهای غلط و افکار منفی خودتون ساخته شده
ولی واقعیت اینه که خداوند بزرگ در وجود ما منبع عظیمی از قدرت قرار داده
پس باورهای منفی و نادرست رو تموم کنیم
بگذاریم این انرژی و قدرت درونی وجودیمان خودش رو نشون بده
تنها راه فعالسازی این انرژی ایجاد باورهای مثبت نسبت به خودمان هستش
از همین لحظه شروع کنیم تا این قدرت عظیم خودمان رو فعال کنی تا به خارق العاده بودن خودمان پی ببري
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات شاد
🌺🌺🌺
زلال ترین شبنم شادی
را همیشه
بر چشمانت،
و شیرین ترین تبسم
خوشبختی
را همیشه بر لبانت
آرزو دارم....
امروزت سرشار از آرامش
🌺🌺🌺
شاد باشی
شما سرشار از توانایی و استعداد هستید حتی اگه خودتون حسش نکرده باشید....
شما بینظیر و منحصر به فرد هستین حتی اگه خودتون رو کوچیک بدونین...
هر دیدگاه بدی که از خودتون دارین فقط از باورهای غلط و افکار منفی خودتون ساخته شده
ولی واقعیت اینه که خداوند بزرگ در وجود ما منبع عظیمی از قدرت قرار داده
پس باورهای منفی و نادرست رو تموم کنیم
بگذاریم این انرژی و قدرت درونی وجودیمان خودش رو نشون بده
تنها راه فعالسازی این انرژی ایجاد باورهای مثبت نسبت به خودمان هستش
از همین لحظه شروع کنیم تا این قدرت عظیم خودمان رو فعال کنی تا به خارق العاده بودن خودمان پی ببري
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد دوشنبه ات شاد
🌺🌺🌺
زلال ترین شبنم شادی
را همیشه
بر چشمانت،
و شیرین ترین تبسم
خوشبختی
را همیشه بر لبانت
آرزو دارم....
امروزت سرشار از آرامش
🌺🌺🌺
شاد باشی
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰ ( #قسمت_اول ) ۱ چو برگشت سهراب ، گژدهمِ پیر ، بیاوَرد و بنشاند ، مردِ دبیر ، ۲ یکی نامه بنوشت نزدیکِ شاه ، برافکند پویندهمردی ، به راه ، ۳ نخست ، آفرین…
داستان رستم و سهراب
#نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۰
( #قسمت_دوم )
۱۴
هجیرِ دلاور ، میان را ببست ،
یکی بارهٔ تیزتگ ، برنشست ،
۱۵
بشد پیشِ سهراب ، رزمآزمای ،
بر اسبش ندیدم فزون زان ، بهپای ،
۱۶
که بر هم زَنَد مژه را ، جنگجوی ،
گرایَد ز بینی ، سویِ مغز ، بوی ،
اینجا #فردوسی بزرگ برای تفهیم حداقلِ زمان ممکن ، از عبارت " که بر هم زند مژه را جنگجوی " در مصرع اول معادل چیزی که امروزه متداول است " به اندازه چشم بر هم زدن "
و عبارت " گراید ز بینی ، سویِ مغز ، بوی " در مصرع دوم که معادل است به اندازهی زمانی که بو از بینی به مغز میرسد ،،، استفاده کرده است و در نوع خود و بکارگیری ، این عبارات بینظیرند .
۱۷
که سهرابش ، از پشتِ زین ، برگرفت ،
برش مانده آن بازو ،، اندر شگفت ،
۱۸
درست است و ،، اکنون به زنهارِ اوست ،
پُرآزار ، جان و ،،، پُر از درد ، پوست ،
۱۹
سوارانِ ترکان ، بسی دیدهام ،
عنانپیچ ، ازینگونه ، نشنیدهام ،
۲۰
نباشد به گیتی ، چو او ، رزمساز ،
مگر پیلتن ، گُردِ گردنفراز ،
۲۱
همآوردِ او ، در جهان سربسر ،
نباشد ، بجز رستمِ زالِ زر ،
۲۲
مبادا که او ، در میانِ دو صف ،
یکی مردِ جنگآوَر ،،، آرَد بکَف ،
۲۳
نخواهم که با او ، بهصحرا بُوَد ،
همآورد ،،، اگر کوهِ خارا ، بُوَد ،
۲۴
بران کوه ، بخشایش آرَد زمین ،
که او اسب رانَد بر او ، روزِ کین ،
۲۵
اگر دَم زند شهریار ، اندرین ،
نرانَد سپاه و ،، نسازد کمین ،
۲۶
از ایران ، همه فرَّهی ، رفته ،، گیر ،
جهان ، از سرِ تیغش ،، آشفته ، گیر ،
بخش ۱۱ : « چو خورشید بر زد سر از برز کوه »
بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »
ادامه دارد 👇👇👇
#نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۰
( #قسمت_دوم )
۱۴
هجیرِ دلاور ، میان را ببست ،
یکی بارهٔ تیزتگ ، برنشست ،
۱۵
بشد پیشِ سهراب ، رزمآزمای ،
بر اسبش ندیدم فزون زان ، بهپای ،
۱۶
که بر هم زَنَد مژه را ، جنگجوی ،
گرایَد ز بینی ، سویِ مغز ، بوی ،
اینجا #فردوسی بزرگ برای تفهیم حداقلِ زمان ممکن ، از عبارت " که بر هم زند مژه را جنگجوی " در مصرع اول معادل چیزی که امروزه متداول است " به اندازه چشم بر هم زدن "
و عبارت " گراید ز بینی ، سویِ مغز ، بوی " در مصرع دوم که معادل است به اندازهی زمانی که بو از بینی به مغز میرسد ،،، استفاده کرده است و در نوع خود و بکارگیری ، این عبارات بینظیرند .
۱۷
که سهرابش ، از پشتِ زین ، برگرفت ،
برش مانده آن بازو ،، اندر شگفت ،
۱۸
درست است و ،، اکنون به زنهارِ اوست ،
پُرآزار ، جان و ،،، پُر از درد ، پوست ،
۱۹
سوارانِ ترکان ، بسی دیدهام ،
عنانپیچ ، ازینگونه ، نشنیدهام ،
۲۰
نباشد به گیتی ، چو او ، رزمساز ،
مگر پیلتن ، گُردِ گردنفراز ،
۲۱
همآوردِ او ، در جهان سربسر ،
نباشد ، بجز رستمِ زالِ زر ،
۲۲
مبادا که او ، در میانِ دو صف ،
یکی مردِ جنگآوَر ،،، آرَد بکَف ،
۲۳
نخواهم که با او ، بهصحرا بُوَد ،
همآورد ،،، اگر کوهِ خارا ، بُوَد ،
۲۴
بران کوه ، بخشایش آرَد زمین ،
که او اسب رانَد بر او ، روزِ کین ،
۲۵
اگر دَم زند شهریار ، اندرین ،
نرانَد سپاه و ،، نسازد کمین ،
۲۶
از ایران ، همه فرَّهی ، رفته ،، گیر ،
جهان ، از سرِ تیغش ،، آشفته ، گیر ،
بخش ۱۱ : « چو خورشید بر زد سر از برز کوه »
بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »
ادامه دارد 👇👇👇
الهی ، بر همه ، دانایِ رازی ،
به فضلِ خود ، ز جمله ، بی نیازی ،
الهی ، من کیاَم اینجا؟ ،، گدایی ،
میانِ دوستانت ، آشنایی ،
الهی ، این گدا ، بس ناتوان است ،
به درکاهِ تو ،،، مشتی استخوان است ،
تو میدانی ، که جز تو ، کس ندارم ،
بجز ذاتِ تو ، ای جان ،،، بس ندارم ،
توئی بس ،،، زین جهان و آن جهانم ،
توئی مقصودِ کلّی ، زین و آنم ،
#عطار
به فضلِ خود ، ز جمله ، بی نیازی ،
الهی ، من کیاَم اینجا؟ ،، گدایی ،
میانِ دوستانت ، آشنایی ،
الهی ، این گدا ، بس ناتوان است ،
به درکاهِ تو ،،، مشتی استخوان است ،
تو میدانی ، که جز تو ، کس ندارم ،
بجز ذاتِ تو ، ای جان ،،، بس ندارم ،
توئی بس ،،، زین جهان و آن جهانم ،
توئی مقصودِ کلّی ، زین و آنم ،
#عطار
مردم رغم عشق دمی در من دم
تا زندهٔ جاوید شوم زان یکدم
گفتی که به وصل با تو همدم باشم
گو با که کجا شرم نداری همدم
#حضرت_مولانــــا
تا زندهٔ جاوید شوم زان یکدم
گفتی که به وصل با تو همدم باشم
گو با که کجا شرم نداری همدم
#حضرت_مولانــــا
با ما ز ازل رفته قراری دگر است
این عالم اجساد دیاری دگر است
ای زاهد شبخیز تو مغرور نماز
بیرون ز نماز روزگاری دگر است
#حضرت_مولانــــا
این عالم اجساد دیاری دگر است
ای زاهد شبخیز تو مغرور نماز
بیرون ز نماز روزگاری دگر است
#حضرت_مولانــــا
جُز لُطف و جُز حَلاوَت
خود از شِکَر چه آید؟
جُز نور بَخش کردن
خود از قَمَر چه آید؟
جُز رَنگهایِ دِلْکَش
از گُلْسِتان چه خیزد؟
جُز برگ و جُز شِکوفه
از شاخِ تَر چه آید؟
#حضرت_مولانــــاغزل
خود از شِکَر چه آید؟
جُز نور بَخش کردن
خود از قَمَر چه آید؟
جُز رَنگهایِ دِلْکَش
از گُلْسِتان چه خیزد؟
جُز برگ و جُز شِکوفه
از شاخِ تَر چه آید؟
#حضرت_مولانــــاغزل
هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش
کی بدی فارغ وی از اصلاح خویش
غافلاند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر
#حضرت_مولانــــا
کی بدی فارغ وی از اصلاح خویش
غافلاند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر
#حضرت_مولانــــا
روزی که گذر کنی به گورم
یاد آور از این نفیر و شورم
پرنور کن آن تک لحد را
ای دیده و ای چراغ نورم
تا از تو سجود شکر آرد
اندر لحد این تن صبورم...!
#حضرت_مولانــــا
یاد آور از این نفیر و شورم
پرنور کن آن تک لحد را
ای دیده و ای چراغ نورم
تا از تو سجود شکر آرد
اندر لحد این تن صبورم...!
#حضرت_مولانــــا
ز مهجوران نمیجویی نشانی
کجا رفت آن وفا و مهربانی؟
در این خشکی هجران ماهیانند
بیا ای آب بحر زندگانی
برون آب ماهی چند مانَد؟
چه گویم من نمیدانم تو دانی
که باشم من که مانم یا نمانم؟
تو را خواهم که در عالم بمانی
هزاران جان ما و بهتر از ما
فدای تو که جانِ جانِ جانی
به خاک پای تو باخود نبودم
ز مستی و شراب و سرگرانی
شراب عشق, جوشانتر شرابی است
که آن یک دم بُود این جاودانی
رخ چون ارغوانش آن کند آن
که صد خمِّ شراب ارغوانی
دگر وصف لبش دارم ولیکن
دهان تو بسوزد گر بخوانی
#دیوان شمس
#مولانا
کجا رفت آن وفا و مهربانی؟
در این خشکی هجران ماهیانند
بیا ای آب بحر زندگانی
برون آب ماهی چند مانَد؟
چه گویم من نمیدانم تو دانی
که باشم من که مانم یا نمانم؟
تو را خواهم که در عالم بمانی
هزاران جان ما و بهتر از ما
فدای تو که جانِ جانِ جانی
به خاک پای تو باخود نبودم
ز مستی و شراب و سرگرانی
شراب عشق, جوشانتر شرابی است
که آن یک دم بُود این جاودانی
رخ چون ارغوانش آن کند آن
که صد خمِّ شراب ارغوانی
دگر وصف لبش دارم ولیکن
دهان تو بسوزد گر بخوانی
#دیوان شمس
#مولانا
روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟
خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟
هر که او سجده کند پیش بتان در خلوت
لاف ایمان زدنش بر سر بازار چه سود؟
دل اگر پاک بود خانهٔ ناپاک چه باک
سر چو بیمغز بود نغزی دستار چه سود؟
چون طبیعت نبود قابل تدبیر حکیم
قوت ادویه و ناله بیمار چه سود؟
قوت حافظه گر راست نیاید در فکر
عمر اگر صرف شود در سر تکرار چه سود؟
عاشقی راست نیاید به تکبر سعدی
چون سعادت نبود کوشش بسیار چه
سود؟
#سعدی
خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟
هر که او سجده کند پیش بتان در خلوت
لاف ایمان زدنش بر سر بازار چه سود؟
دل اگر پاک بود خانهٔ ناپاک چه باک
سر چو بیمغز بود نغزی دستار چه سود؟
چون طبیعت نبود قابل تدبیر حکیم
قوت ادویه و ناله بیمار چه سود؟
قوت حافظه گر راست نیاید در فکر
عمر اگر صرف شود در سر تکرار چه سود؟
عاشقی راست نیاید به تکبر سعدی
چون سعادت نبود کوشش بسیار چه
سود؟
#سعدی