گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟
پیش پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟
یا رب اندر کَنَفِ سایهٔ آن سروِ بلند
گر منِ سوخته یک دَم بنشینم چه شود؟
#حضرت_حافظ
پیش پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟
یا رب اندر کَنَفِ سایهٔ آن سروِ بلند
گر منِ سوخته یک دَم بنشینم چه شود؟
#حضرت_حافظ
زمانی که شما از نظر درونی پیشرفت میکنید تبدیل به انسانی شیرین میشوید. منظورم از شیرین این است که شما تمام خشمها، بیزاریها و سوءظنها را رها میکنید؛ از نگران بودن دست میکشید و شروع به شکوفا شدن مانند گل به سمت خورشید میکنید. شما بدون هیچ دلیلی احساس خوبی دارید و متوجه میشوید که دیگر هیچ چیز شما را آزار نمیدهد.
شما دیگر نگران چیزی نیستید، منظورم این نیست که به چیزی اهمیت نمیدهید بلکه بسیار با توجه و با شفقت هم میشوید؛ منظورم این است که ماهیت این جهان را که مایا (توهم) است و همچنین گذرا بودن آن را عمیقا درک میکنید. بنابراین دنیا دیگر شما را غافلگیر نمیکند. زیرا شما از نظر ذهنی در بهشت هستید.
#رابرت_آدامز
شما دیگر نگران چیزی نیستید، منظورم این نیست که به چیزی اهمیت نمیدهید بلکه بسیار با توجه و با شفقت هم میشوید؛ منظورم این است که ماهیت این جهان را که مایا (توهم) است و همچنین گذرا بودن آن را عمیقا درک میکنید. بنابراین دنیا دیگر شما را غافلگیر نمیکند. زیرا شما از نظر ذهنی در بهشت هستید.
#رابرت_آدامز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گاهی وقتها ...
بايد رفت.. رفت... رفت...
يک خيابان دراز را گرفت ...
تا آخرين نفس رفت ..!
پيچيد به يک كوچهی باريک ...
و ناپديد شد...!
#عباس_معروفی
#موسیقی_سنتی
#کمانچه_نوازی
#استاد_کیهان_کلهر
بايد رفت.. رفت... رفت...
يک خيابان دراز را گرفت ...
تا آخرين نفس رفت ..!
پيچيد به يک كوچهی باريک ...
و ناپديد شد...!
#عباس_معروفی
#موسیقی_سنتی
#کمانچه_نوازی
#استاد_کیهان_کلهر
هرچند که میکوشم که از عشق درگذرم،
عشق مرا شیفته و سرگردان میدارد؛ و
با این همه او غالب میشود و من مغلوب.
با عشق کی توانم کوشید؟!
تمهیدات
#عینالقضات_همدانی
عشق مرا شیفته و سرگردان میدارد؛ و
با این همه او غالب میشود و من مغلوب.
با عشق کی توانم کوشید؟!
تمهیدات
#عینالقضات_همدانی
سفر كن و به هيچ كس نگو
رابطه ى عاشقانه داشته باش
و به هيچ كس نگو
شاد باش و به كسى نگو
مردم چيزهاى قشنگ را خراب ميكنند.
#جبران_خلیل_جبران
رابطه ى عاشقانه داشته باش
و به هيچ كس نگو
شاد باش و به كسى نگو
مردم چيزهاى قشنگ را خراب ميكنند.
#جبران_خلیل_جبران
پروفسور محمود ﺣﺴﺎﺑﯽ :
من از این دنیا فقط اینو دریافتم که
اونی كه بیشتر می گفت :
"نمیدونم"، بیشتر میدونست!
اونی كه "قویتر" بود، كمتر زور میگفت!
اونی كه راحت تر میگفت "اشتباه كردم"،
اعتماد به نفسش بالاتر بود!...
اونی که صداش آرومتر بود،
حرفاش با نفوذتر بود!
اونی كه خودشو واقعا دوست داشت،
بقیه رو واقعی تر دوست داشت!
اونی كه بیشتر "طنز" میگفت،
به زندگی جدی تر نگاه میكرد!
من از این دنیا فقط اینو دریافتم که
اونی كه بیشتر می گفت :
"نمیدونم"، بیشتر میدونست!
اونی كه "قویتر" بود، كمتر زور میگفت!
اونی كه راحت تر میگفت "اشتباه كردم"،
اعتماد به نفسش بالاتر بود!...
اونی که صداش آرومتر بود،
حرفاش با نفوذتر بود!
اونی كه خودشو واقعا دوست داشت،
بقیه رو واقعی تر دوست داشت!
اونی كه بیشتر "طنز" میگفت،
به زندگی جدی تر نگاه میكرد!
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - از کفم رها
* از کفم رها *
با صدای :محمدرضا شجریان
شاعر:عارف قزوینی
آهنگساز:
آلبوم:انتظار دل
از کفم رها (جانم)
شد قرار دلنیست (و)
دست من (خدا)
اختیار دلدل به هر کجا (دل به هر کجا)(جانم) رفت و برنگشت
دیده شد سفید (خدا)
ز انتظار دل (جانم ز انتظار دل)
خون دل بریخت (جانم)
از دو چشم من خوشدلم از این (خدا)
انتحار دل (جانم انتحار دل)
بعد از این ضرر (جانم)
ابلهم مگر خم کنم کمر (خدا)
زیر بار دل(جانم زیر بار دل)
از صدای تو لبخند خداوند احساس میشود
استاد شجریان
با صدای :محمدرضا شجریان
شاعر:عارف قزوینی
آهنگساز:
آلبوم:انتظار دل
از کفم رها (جانم)
شد قرار دلنیست (و)
دست من (خدا)
اختیار دلدل به هر کجا (دل به هر کجا)(جانم) رفت و برنگشت
دیده شد سفید (خدا)
ز انتظار دل (جانم ز انتظار دل)
خون دل بریخت (جانم)
از دو چشم من خوشدلم از این (خدا)
انتحار دل (جانم انتحار دل)
بعد از این ضرر (جانم)
ابلهم مگر خم کنم کمر (خدا)
زیر بار دل(جانم زیر بار دل)
از صدای تو لبخند خداوند احساس میشود
استاد شجریان
.
یک حبه نور
إِلَهِي
إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي
معبود من!
اگر تو محرومم کنی،
کیست که روزیَم دهد؟
#مناجات_شعبانیه
یک حبه نور
إِلَهِي
إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي
معبود من!
اگر تو محرومم کنی،
کیست که روزیَم دهد؟
#مناجات_شعبانیه
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !...
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ...
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ .
ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎست..
به رسم پرستوهای عاشق توهم چتر مهر و محبت خودتو باز کن و تا میتونی دستی بگیر و مهری بورز.
امروز روز عشق است ..به نوبه خودم بهت تبریک میگم .
روز عشق همه روزهای خداست.
کاشکی هیچ وقت یادمون نره مهر , محبت ,عشق و دوستی تاریخ انقضا و زمان نداره.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت به آرامش
لحظههایت به عشق
زندگیت به شادی
تپیدن قلبت به امید
عشقهای زندگیت پر دوام
دوستی ها برقرار
لحظات یهویی و قشنگ پر تکرار
آرزو میکنم خدای بزرگ و مهربونم برآورده کنه هر چیزی که از رد مهربونی دلت گذر کرده و باعث میشه حال دلتو امروز خوب و عالی کنه.
🌺🌺🌺
شاد باشی
ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !...
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ...
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ .
ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎست..
به رسم پرستوهای عاشق توهم چتر مهر و محبت خودتو باز کن و تا میتونی دستی بگیر و مهری بورز.
امروز روز عشق است ..به نوبه خودم بهت تبریک میگم .
روز عشق همه روزهای خداست.
کاشکی هیچ وقت یادمون نره مهر , محبت ,عشق و دوستی تاریخ انقضا و زمان نداره.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت به آرامش
لحظههایت به عشق
زندگیت به شادی
تپیدن قلبت به امید
عشقهای زندگیت پر دوام
دوستی ها برقرار
لحظات یهویی و قشنگ پر تکرار
آرزو میکنم خدای بزرگ و مهربونم برآورده کنه هر چیزی که از رد مهربونی دلت گذر کرده و باعث میشه حال دلتو امروز خوب و عالی کنه.
🌺🌺🌺
شاد باشی
.
چند نهان داری آن خنده را
آن مه تابنده فرخنده را
بنده کند روی تو صد شاه را
شاه کند خنده تو بنده را
خنده بیاموز گل سرخ را
جلوه کن آن دولت پاینده را
بسته بدانست در آسمان
تا بکشد چون تو گشاینده را...
#مولانا از غزل ۲۵۳
چند نهان داری آن خنده را
آن مه تابنده فرخنده را
بنده کند روی تو صد شاه را
شاه کند خنده تو بنده را
خنده بیاموز گل سرخ را
جلوه کن آن دولت پاینده را
بسته بدانست در آسمان
تا بکشد چون تو گشاینده را...
#مولانا از غزل ۲۵۳
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_ششم ) ۷۹ چنین رفت ،،، روزی نبودت ز من ، بدین درد ،، غمگین مکن خویشتن ، ۸۰ همانا که تو ، خود ز ترکان نِهای ، که جز بافرینِ بزرگان نِهای ، ۸۱ بِدان زور و این بازو…
داستان رستم و سهراب
#نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۰
( #قسمت_اول )
۱
چو برگشت سهراب ، گژدهمِ پیر ،
بیاوَرد و بنشاند ، مردِ دبیر ،
۲
یکی نامه بنوشت نزدیکِ شاه ،
برافکند پویندهمردی ، به راه ،
۳
نخست ، آفرین کرد بر شهریار ،
نمود آنگهی ، گردشِ روزگار ،
۴
که آمد بَرِ ما ، سپاهی گران ،
همه ، رزمجویان و ، کُندآوَران ،
۵
یکی پهلوانی ، به پیشاندرون ،
که سالش ، ز دو هفت ، نامد فزون ،
۶
به بالا ، ز سروِ سهی برترست ،
چو خورشیدِ تابان ، بِدو پیکرست ،
۷
بَرَش چون بَرِ شیر و ،، بالاش ، بُرز ،
بهایران ، ندیدم چنین دست و گرز ،
۸
چو شمشیرِ هندی ، به چنگ آیَدَش ،
ز دریا و از کوه ،، ننگ آیَدَش ،
۹
چو آوازِ او ،،، رعدِ غرّنده نیست ،
چو بازویِ او ، تیغِ بُرّنده نیست ،
۱۰
بهایران و توران ،،، چُنو مرد نیست ،
ز گُردان ، کس او را ، همآوَرد نیست ،
۱۱
بنام است سهراب ، گُردِ دلیر ،
نه از دیو ، پیچد ،، نه از پیل و شیر ،
۱۲
تو گوئی ، مگر بیگمان رستم است ،
و یا ، گُردی از تخمهٔ نیرم است ،
۱۳
چو ایدر رسید اینچنین ، پادشاه ( #با_سپاه ) ،
ابا لشکری نامور ، کینهخواه ،
بخش ۱۱ : « چو خورشید بر زد سر از برز کوه »
بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »
ادامه دارد 👇👇👇
#نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۰
( #قسمت_اول )
۱
چو برگشت سهراب ، گژدهمِ پیر ،
بیاوَرد و بنشاند ، مردِ دبیر ،
۲
یکی نامه بنوشت نزدیکِ شاه ،
برافکند پویندهمردی ، به راه ،
۳
نخست ، آفرین کرد بر شهریار ،
نمود آنگهی ، گردشِ روزگار ،
۴
که آمد بَرِ ما ، سپاهی گران ،
همه ، رزمجویان و ، کُندآوَران ،
۵
یکی پهلوانی ، به پیشاندرون ،
که سالش ، ز دو هفت ، نامد فزون ،
۶
به بالا ، ز سروِ سهی برترست ،
چو خورشیدِ تابان ، بِدو پیکرست ،
۷
بَرَش چون بَرِ شیر و ،، بالاش ، بُرز ،
بهایران ، ندیدم چنین دست و گرز ،
۸
چو شمشیرِ هندی ، به چنگ آیَدَش ،
ز دریا و از کوه ،، ننگ آیَدَش ،
۹
چو آوازِ او ،،، رعدِ غرّنده نیست ،
چو بازویِ او ، تیغِ بُرّنده نیست ،
۱۰
بهایران و توران ،،، چُنو مرد نیست ،
ز گُردان ، کس او را ، همآوَرد نیست ،
۱۱
بنام است سهراب ، گُردِ دلیر ،
نه از دیو ، پیچد ،، نه از پیل و شیر ،
۱۲
تو گوئی ، مگر بیگمان رستم است ،
و یا ، گُردی از تخمهٔ نیرم است ،
۱۳
چو ایدر رسید اینچنین ، پادشاه ( #با_سپاه ) ،
ابا لشکری نامور ، کینهخواه ،
بخش ۱۱ : « چو خورشید بر زد سر از برز کوه »
بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »
ادامه دارد 👇👇👇
.
بپرسید از او نامْوَر شهریار
که:«از مردمان کیست امّیدوار؟»
بدو گفت:«آنکس که کوشاتر است
دو گوشش به دانش نیوشاتر است»
بپرسید از او شهرْیار جَهان
از آگاهیِ نیک و بد در نَهان
چنین داد پاسخ که:«از آگَهی
فراوان بُوَد کژ ّو مغزش تَهی»
#فردوسی
بپرسید از او نامْوَر شهریار
که:«از مردمان کیست امّیدوار؟»
بدو گفت:«آنکس که کوشاتر است
دو گوشش به دانش نیوشاتر است»
بپرسید از او شهرْیار جَهان
از آگاهیِ نیک و بد در نَهان
چنین داد پاسخ که:«از آگَهی
فراوان بُوَد کژ ّو مغزش تَهی»
#فردوسی
لیلی لیلی
مجید وحید
#مجیدوحید
#لیلی لیلی ...
پرسید که عشق چیست
گفت امروز بینی
فردا بینی
وپس فردا بینی
آن روزش بکشتند
دیگر روز بسوختند
وسوم روزش به باد دادند
عشق این است ...
#منصور_حلاج
#تذکره_الاولیاء
#لیلی لیلی ...
پرسید که عشق چیست
گفت امروز بینی
فردا بینی
وپس فردا بینی
آن روزش بکشتند
دیگر روز بسوختند
وسوم روزش به باد دادند
عشق این است ...
#منصور_حلاج
#تذکره_الاولیاء
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#جشن_عشق_ایرانی
#سروده_داتیس_مهرابیان
#بخش_چهل_و_هفتم
#جشن_سپندارمزگان
#سپندارمزگان۱
۲۹ بهمن ،برابر با پنجمِ سپندارمزدِ مزدیسنا ، روز جشنِ عشق ایرانی ، همایون باد.
جشن #سپندارمزگان یا جشن #اسپندگان روز گرامیداشت #زن، #زمین ، #باروری و #دلدادگیست.
نیاکان ما ایرانیان ، در این روز برای گرامی داشت جایگاه بانوان ، مادران و دختران ، جشن و شادی بر پا می کردند
زنان در چنین روزی ، جامه های زیبا و نو می پوشیدند و گل و مژدگانی از مردان دریافت می کردند ، در این روز ، کارهای روزانه مربوط به زنان را ، مردان بر دوش می کشیدند.
#سپندارمزد به چِم و معنی #گستراننده، #ورجا و #فروتن است
زن و زمین هر دو ، نماد عشق و فروتنی هستند ، چون هر دو رویاننده و زایشگرند ، بی دریغ بخشنده و دهشمند هستند و همگان را چون مادری در دامان پُر مهر خود ، می پرورانند.
از این رو سپندارمزد ، نماد عشق است.
بانوان از دیر باز ، نوزادان خود را در «کَن یا کَندَک ها می گذاشتند تا از دسترس حیوانات به دور باشند.
این کَندنِ کَن (سوراخ ، حفره ) از زندگی در غار آغاز شد و در دوره های گوناگون با زندگی دامپروری و کشاورزی ، همراه شد و گسترش یافت.
گلِ جشنِ «عشق» از اِران ، ریشه زد
و زن ، ریشه در قلبِ اندیشه زد
فروتن روانی گرفت از زمین
و نور از خِرَد ، مهرِ باغِ بَرین
فرازان_ بَر و شاخه ، افراخت سر
ز مینای فیروزه ، گستردهتر
شکوفا به هر شاخه اش ، کهکشان
شمیمش نَفَس شد ، به جانِ جهان
شد اَمْشاسپَندِ سپَندارمَزد
زمین _یاور و ، سایه ی هورمَزد
از او ، مَشی و مَشیانه ، رویید ، مست
و هستی ، به لبخندش آیینه بَست
به پا کرد از افروزه ی روشنی
به بذرِ گلِ دوستی ، گلشنی
سِپَندی و پاکی ، به گیتی نشانْد
به مهرین_ گیاه ، آذرین بَرفشاند
چنین مامِ مینوی عشق آفرین
به تاج خِرَد ، عشق را زد نگین
دلِ کوه را کَند و « کَن » ساخت او
به کَن ، عشق را ، شعله افراخت او
نخستین کَن و جانپناهِ بشر
به پا شد به دستانِ مامِ هنر
به دستان مادر ، خداوندِ مهر
که بر دامنش ، سر نهاده ، سپهر
و از « کَن »، «کَدِه » آمد و دهکده
به دستانِ زن شد ، جهان ، میکده
سرِ جامِ می ، آتش آویخت او
به می ، اینچنین روشنی ریخت او
سپس گشت ، آبستن از آفتاب
از احساسِ عشقی ، فروزان و ناب
به جان ، پَرورید او ، گلِ عشق را
بهشتِ بَرین ، اینچنین شد ، به پا
و چون داد ، بر باد ، گیسوی عشق
فروتن_ روان ، مهربانوی عشق ،...
بهارانِ آزادی آمد ، پدید
جهان پُر شد از شادی و جشن و عید
🔥
#جشن_عشق_ایرانی
#سروده_داتیس_مهرابیان
#بخش_چهل_و_هفتم
#جشن_سپندارمزگان
#سپندارمزگان۱
۲۹ بهمن ،برابر با پنجمِ سپندارمزدِ مزدیسنا ، روز جشنِ عشق ایرانی ، همایون باد.
جشن #سپندارمزگان یا جشن #اسپندگان روز گرامیداشت #زن، #زمین ، #باروری و #دلدادگیست.
نیاکان ما ایرانیان ، در این روز برای گرامی داشت جایگاه بانوان ، مادران و دختران ، جشن و شادی بر پا می کردند
زنان در چنین روزی ، جامه های زیبا و نو می پوشیدند و گل و مژدگانی از مردان دریافت می کردند ، در این روز ، کارهای روزانه مربوط به زنان را ، مردان بر دوش می کشیدند.
#سپندارمزد به چِم و معنی #گستراننده، #ورجا و #فروتن است
زن و زمین هر دو ، نماد عشق و فروتنی هستند ، چون هر دو رویاننده و زایشگرند ، بی دریغ بخشنده و دهشمند هستند و همگان را چون مادری در دامان پُر مهر خود ، می پرورانند.
از این رو سپندارمزد ، نماد عشق است.
بانوان از دیر باز ، نوزادان خود را در «کَن یا کَندَک ها می گذاشتند تا از دسترس حیوانات به دور باشند.
این کَندنِ کَن (سوراخ ، حفره ) از زندگی در غار آغاز شد و در دوره های گوناگون با زندگی دامپروری و کشاورزی ، همراه شد و گسترش یافت.
گلِ جشنِ «عشق» از اِران ، ریشه زد
و زن ، ریشه در قلبِ اندیشه زد
فروتن روانی گرفت از زمین
و نور از خِرَد ، مهرِ باغِ بَرین
فرازان_ بَر و شاخه ، افراخت سر
ز مینای فیروزه ، گستردهتر
شکوفا به هر شاخه اش ، کهکشان
شمیمش نَفَس شد ، به جانِ جهان
شد اَمْشاسپَندِ سپَندارمَزد
زمین _یاور و ، سایه ی هورمَزد
از او ، مَشی و مَشیانه ، رویید ، مست
و هستی ، به لبخندش آیینه بَست
به پا کرد از افروزه ی روشنی
به بذرِ گلِ دوستی ، گلشنی
سِپَندی و پاکی ، به گیتی نشانْد
به مهرین_ گیاه ، آذرین بَرفشاند
چنین مامِ مینوی عشق آفرین
به تاج خِرَد ، عشق را زد نگین
دلِ کوه را کَند و « کَن » ساخت او
به کَن ، عشق را ، شعله افراخت او
نخستین کَن و جانپناهِ بشر
به پا شد به دستانِ مامِ هنر
به دستان مادر ، خداوندِ مهر
که بر دامنش ، سر نهاده ، سپهر
و از « کَن »، «کَدِه » آمد و دهکده
به دستانِ زن شد ، جهان ، میکده
سرِ جامِ می ، آتش آویخت او
به می ، اینچنین روشنی ریخت او
سپس گشت ، آبستن از آفتاب
از احساسِ عشقی ، فروزان و ناب
به جان ، پَرورید او ، گلِ عشق را
بهشتِ بَرین ، اینچنین شد ، به پا
و چون داد ، بر باد ، گیسوی عشق
فروتن_ روان ، مهربانوی عشق ،...
بهارانِ آزادی آمد ، پدید
جهان پُر شد از شادی و جشن و عید
🔥