معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.79K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
(اگر جهل نبودی آدمی بسوختی)

علم اگر بکلّی در آدمی بودی و جهل

نبودی، آدمی بسوختی و نماندی. پس

جهل مطلوب آمد از این‌رو که بقای وجود

به وی است و علم، مطلوبست از آن‌رو که

وسیلت است به معرفت. باری، پس هر

دو یاری‌گر همدگرند. و همه اضداد

چنین‌اند. شب اگر چه ضدّ روز است اما

یاری‌گر اوست. و اگر همیشه شب بودی،

هیچ کاری حاصل نشدی و اگر همیشه

روز بودی، چشم و سر و دماغ خیره

ماندی و دیوانه شدندی. همه آلت‌ها از

فکر و دست و پا و سمع، در شب

می‌آسایند و قوّتی می‌گیرند و روز آن

قوّت‌ها را خرج می‌کنند. پس جمله

اضداد نسبت به ما ضد می‌نماید. نسبت

به حکیم همه یک کار می‌کنند و ضد

نیستند. در عالم بنما کدام بد است که در

ضمن آن نیکی نیست و کدام نیکی است

که در ضمن آن بدی نیست؟

خیر از شرّ جدا نیست.

چون خیر و شرّ دو نیستند و میان ایشان جدایی نیست.

فیه ما فیه
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_سهراب_با_گردآفرید فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۹ ( #قسمت_پنجم ) ۶۴ درِ دژ ببستند و ، غمگین شدند ، پُر از غم ، دل و ،،، دیده ، خونین شدند ، ۶۵ از آزارِ گردآفرید و هجیر ، پُر از درد بودند ، بُرنا و پیر ، ۶۶ برِ دختر آمد…
داستان رستم و سهراب

#رزم_سهراب_با_گردآفرید

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۹
( #قسمت_ششم )




۷۹

چنین رفت ،،، روزی نبودت ز من ،

بدین درد ،، غمگین مکن خویشتن ،

۸۰

همانا که تو ، خود ز ترکان نِه‌ای ،

که جز بافرینِ بزرگان نِه‌ای ،

۸۱

بِدان زور و این بازو و کفت و یال ،

نداری کس از پهلوانان ، هِمال ،

۸۲

ولیکن ، چو آگاهی آید به شاه ،

که آورد گُردی ز توران ،،، سپاه ،

۸۳

شهنشاه و رستم ،،، بجنبد ( #بجنبند ) ز جای ،

شما ، با تهمتن ندارید پای ،

۸۴

نمانَد یکی زنده از لشکرت ،

ندانم چه آید ز بَد ، بر سرت ،

۸۵

دریغ آمدم ( آیدم ) ، کاین‌چنین یال و سُفت ،

همی ، از پلنگان بباید نهفت ،

۸۶

ترا بهتر آید ، که فرمان کنی ،

رُخِ نامور ،،، سویِ توران کنی ،

۸۷

نباشی بس ایمن ،،، به بازویِ خویش ،

خورَد گاوِ نادان ،،، ز پهلویِ خویش ،

۸۸

چو بشنید سهراب ، ننگ آمدش ،

که آسان همی دژ به چنگ آمدش ،

۸۹

به زیرِ دژ اندر ،، یکی جای بود ،

کجا ، دژ بِدان جای ،، بر پای بود ،

۹۰

به تاراج داد ، آن همه بوم و رُست ،

به یکبارگی ، دستِ بَد را بشُست ،

۹۱

چنین گفت : کامروز ، بیگاه گشت ،

ز پیکارِ ما ، دست کوتاه گشت ،

۹۲

برآریم شبگیر ،،، ازین باره ،، گَرد ،

نهیم اندرین جای ،،، شورِ نَبَرد ،

۹۳

چو گفت این ، عنان را بتابید و رفت ،

سویِ جایِ خود ، راه برگرفت ،




#پایان_بخش ۹


بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب گژدهم پیر »

بخش ۸ : « دژی بود کش خواندندی سپید »



ادامه دارد 👇👇👇
۲۸ بهمن زادروز صادق هدایت

(زاده ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ تهران -- درگذشته ۱۹ فروردین  پاریس) نویسنده و مترجم

او از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمان «بوف‌کور» او را مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل‌سارتر، فرانتس کافکا و آنتوان چخوف نیز ترجمه کرده‌است. حجم آثار و مقالات نوشته شده درباره نوشته‌ها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت، بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.
آرامگاه وی در گورستان پرلاشز پاریس قطعه ۸۵ است..‌

تعدادی از آثار:
رباعیات خیام (۱۳۰۲)
فوائد گیاهخواری (۱۳۰۶)
زنده‌به‌گور (۱۳۰۸) (مجموعه  داستان)
پروین ساسان ِکیجا ۱۳۰۹) (نمایشامه)
سایه موغول (۱۳۱۰)
اصفهان نصف جهان (۱۳۱۱) (سفرنومه)
سه قطره خون (۱۳۱۱) (مجموعه  داستان)
نیرنگستون (۱۳۱۲)
سایه روشن (۱۳۱۲)
مازیار (۱۳۱۲) (جستار تاریخی و ات نمایشنومه) با همکاری مجتبی مینوی
وغ‌وغ ساهاب (۱۳۱۳) با همکاری مسعود فرزاد
ترانه‌‌های خیام (۱۳۱۳)
بوف کور (۱۳۱۵)
علویه خانم (۱۳۲۲)
حاجی آقا (۱۳۲۴)
افسانه آفرینش (۱۳۲۵) (خیمه‌شب‌بازی در سه پرده)
ولنگاری (۱۳۲۳)
توپ مرواری (۱۳۲۷)
سگ ولگرد (مجموعه  داستان)

معین - وقتی نیستی
@moziku
🎼🎼🎼🎼🌹❤️🦋
ﺯﻧﺪﻩ ﮐﺪﺍﻣﺴﺖ ﺑﺮ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ
ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﻮﯼ ﻳﺎﺭ

ﻋﺎﺷﻖ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻣﺴﺖ ﺭﺍ
ﭘﻨﺪ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﻧﻴﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ

ﺳﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺑﻨﻬﯽ ﭘﻴﺶ ﺩﻭﺳﺖ
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﮕﺸﺘﻦ ﺑﻨﻬﯽ ﺩﺭ ﺩﻳﺎﺭ

ﯼ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺩﯼ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺳﻮﺧﺘﯽ
ﺩﺭ ﺳﺮ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ

ﺷﺮﺑﺖ ﺯﻫﺮ ﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﻫﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﺗﻠﺦ
ﮐﻮﻩ ﺍﺣﺪ ﮔﺮ ﺗﻮ ﻧﻬﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺎﺭ

ﺑﻨﺪﯼ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﻧﻴﺎﺑﺪ ﺧﻼﺹ
ﻏﺮﻗﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻧﺒﻴﻨﺪ ﮐﻨﺎﺭ

ﺩﺭﺩ ﻧﻬﺎﻧﯽ ﺩﻝ ﺗﻨﮕﻢ ﺑﺴﻮﺧﺖ
ﻻﺟﺮﻣﻢ ﻋﺸﻖ ﺑﺒﻮﺩ ﺁﺷﮑﺎﺭ

ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺁﺭﺍﻡ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﮑﻦ
ﻭﺯ ﻣﮋﻩ ﺍﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮﻗﻊ ﻣﺪﺍﺭ

ﮔﺮ ﮔﻠﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ ﺷﮑﺎﻳﺖ ﺑﮕﻮﯼ
ﻭﺭ ﮔﻨﻪ ﺍﺯ ﺗﻮﺳﺖ ﻏﺮﺍﻣﺖ ﺑﻴﺎﺭ

ﺑﺮ ﺳﺮ ﭘﺎ ﻋﺬﺭ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻗﺒﻮﻝ
ﺗﺎ ﻧﻨﺸﻴﻨﯽ ﻧﻨﺸﻴﻨﺪ ﻏﺒﺎﺭ

ﺩﻝ ﭼﻪ ﻣﺤﻞ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﭼﻴﺴﺖ
ﻣﺪﻋﻴﻢ ﮔﺮ ﻧﮑﻨﻢ ﺟﺎﻥ ﻧﺜﺎﺭ

ﺳﻌﺪﯼ ﺍﮔﺮ ﺯﺧﻢ ﺧﻮﺭﯼ ﻏﻢ ﻣﺨﻮﺭ
ﻓﺨﺮ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﻍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﮔﺎﺭ

#حضرت_سعدی
سر ز بالین به چه امید برآرم سحری
که درآن روز نبینم رخت ای رشک پری
آه از آن شب که نگیری خبر از من درخواب
وای از آن روز که من از تو نگیرم خبری
عهد کرده است که از صحبت دونان گذرد
دیرتر می  گذر ای عمر که خوش می گذری
شهر عشق است و جنون ازهمه جا مقصد ما
خیز اگر با من و دل ، راهزنا همسفری
می شد ای کاش که یک لحظه  نباشم بی تو
یا شدی کاش دلم شاد به روی دگری
وای بر من که به سودای تو ای ماه مرا
نیست جز آه و دگر نیست درآن هم اثری
من اگر دل به تو دادم تو ز من دل بردی
گرگناهی است محبت،تو گنه کارتری
به خدایی که تو را بردن  دل داده به یاد
قسمت می دهم ای مه که ز یادم نبری
خوب شد باز شدی عاشق و شوریده عماد
ننهی باز به بالین سر بی دردسری

#عماد_خراسانی
سید عمادالدین حسنی برقعی(مبرقعی)، معروف به عماد خراسانی (۱۳۰۰ - ۲۸ بهمن ۱۳۸۲) شاعر غزل‌سرا و قصیده‌سرای مشهور خراسانی بود و از نام‌آوران شعر و غزل معاصر ایران به‌شمار می‌آمد.
گریه کن.
شجریان.
درد را باران نمی‌شوید
ولی
زیرِ باران
زیرِ باران
گریه کن


همایون شجریان🎼🎼
Tamana
Moein
"معین عزیز"

تمنا

هر کس
به تمنای کسی غرق نیاز است...
من به تمنای تو غرق نیازم
جهانا همانا فسونی و بازی
که بر کس نپایی و با کس نسازی

«دقیقی»
در افکند ای صنم ابر بهشتی
زمین را خلعت اردیبهشتی

زمین برسان خون‌آلود دیبا
هوا برسان نیل اندود مِشتی

به طعم نوش گشته چشمه آب
به رنگ دیده آهوی دشتی

بهشت عدن را گلزار ماند
درخت آراسته حور بهشتی

چنان گردد جهان هزمان که در دشت
پلنگ آهو نگیرد جز به کُشتی

بتی باید کنون خورشیدچهره
مهی گر دارد از خورشید پشتی

بتی رخسار او همرنگ یاقوت
میی بر گونه جامه ی کنشتی

جهان طاووس گونه گشت گویی
به جایی نرمی و جایی درشتی

بدان ماند که گویی از می و مشک
مثال دوست بر صحرا نبشتی

ز گِل بوی گلاب آید بِدانسان
که پنداری گُل اندر گِل سرشتی

دقیقی چار خصلت برگزیده‌ست
به گیتی از همه خوبی و زشتی

لب یاقوت‌رنگ و ناله چنگ
می چون زنگ و کیش زردهشتی

«دقیقی»
انتظار-شکیلا
  @InjaZanVojuddarad
"انتظار"

#شکیلا

دقايقی در زندگی هست 
که دلت برای کسی آنقدر تنگ می‌شود
که می‌خواهی او را
از روياهایت بيرون بکشی و
در دنيای واقعی بغلش کنی


#گابريل_گارسيا_مارکز
برای درک رشد کردن، کافیست به یک درخت نگاه کنی. هنگامی که درخت رشد می‌کند، ریشه‌هایش در عمق پیش می‌روند. اینجا تعادل برقرار است: هر چه درخت بلندتر شود، ریشه‌هایش عمیق‌تر می‌شوند.
رشد کردن یعنی اینکه در عمق وجودت فرو روی، جایی که ریشه‌هایت قرار دارند.

اشو
ملک بی ملک دار باشد، نی
ور بود پایدار باشد، نی

بی شهنشه بنای ملک جهان
محکم و استوار باشد، نی

خله ای را که بی خداوندست
کار او برقرار باشد، نی

شهر را هیچ حامی و هادی
چون شه و شهریار باشد، نی

«دقیقی»
شود خون جگر از دل چکیده
که آب آتشین آید ز دیده

«دقیقی»
چشم تو که فتنه ی جهان خیزد ازو
لعل تو که آب خضر می ریزد ازو

کردند تن مرا چنان خوار که باد
می آید و گرد و خاک می بیزد ازو

«دقیقی»
ملک آن یادگار آل دارا
ملک آن قطب دور آل سامان

اگر بیند بگاه کینش ابلیس
ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان

بپای لشکرش ناهید و هرمز
به پیش لشکرش مریخ و کیوان

«دقیقی»
Pabepaye Tou
Moein
"معین" پا به پای تو
زان تلخ میی گزین که گرداند
نیروش روان تلخ را شیرین

از طلعت او هوا چنان گردد
کز خون تذرو سینه ی شاهین

استاد شهید زنده بایستی
وان شاعر تیره چشم روشن بین

تا شاه مرا مدیح گفتندی
ز الفاظ خوش و معانی رنگین

«دقیقی»
نگه کن آب و یخ در آبگینه
فروزان هر سه همچون شمع روشن

گدازیده یکی دو تا فسرده
بیک لون این سه گوهر بین ملون

«دقیقی»
Koja Rafti
Mahasti www.bestmusik.org
ترانه بسیار زیبا و خاطره انگیز
کجا رفتی
با صدای : مهستی
Bas Kon
Mahasti
بس کن

مهستی