معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.23K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
دل به دلبر داده‌ایم وجان به جانان می‌دهیم
گر قبول اوفتد شکرانه‌ها بر جان ماست

ما درین دور قمر خوش مجلسی آراستیم
جام می در دور و ما سرمست این دوران ماست



#شاه_نعمت_الله_ولی
من آن جویبار کوچکی هستم که از سرچشمه وَ نَفَختُ فيه مِن روحی میجوشد
و در اقیانوس "انا الیه راجعون" که در دور دستها برایش آغوش گشاده است محو میشود و
در پایان آنچه میماند اقیانوس است

حلاج
هر سحری حلاوتی، هر طرفی طراوتی
هر قدمی عجایبی، هر نفسی عنایتی

پرتو روی عشق دان، آنکه به هر سحرگهان
شمس کشید نیزه‌ای، صبح فراشت رایتی

مولانا ی جان
شهرترانه_ قامت عشق
مهستی
قامت عشق

🌸🌸🌸


مهستی🌸
دلم نمی‌کشد از کوی او بجای دگر
سرم نمی‌طلبد سایه‌ی همای دگر

هوای آن چمنم بس موافق افتادست
کجا روم که نمی‌سازدم هوای دگر

به خاک پای تو چشم امیدها دارم
مباد قسمت این دیده توتیای دگر

بجز تو گر سر همت به کس فرو آرم
چنان بود که شوم بنده‌ی خدای دگر

نوای تو درد منست چون «طالب»
مباد بلبل نطق مرا نوای دگر ...

#طالب_آملی
حکایت گلستان سعدی به قلم "ســاده و روان"


📚 باب دوم : در اخلاق درویشان

حکایت ۲۳

لطف و كرم الهى باعث شد كه گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفيق به راه راست هدايت شد و به مجلس حق پرستان راه يافت و به بركت وجود پارسايان پاک نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبديل گرديد و دست از هوا و هوس كوتاه نمود، ولى عيبجوها در غياب او همچنان بد مى گفتند و اظهار مى كردند كه فلانى به همان حال سابق است، نمى توان به زهد و اطاعت او اعتماد كرد.

به عذر و توبه توان رستن از عذاب خداى
وليک مى نتوان از زبان مردم رست

او طاقت زخم زبان مردم نياورد و نزد يكى از فرزانگان عاليقدر رفت و از زبان دراز و بدگويى مردم گله كرد. آن فرزانه عاليقدر به او گفت: شكر اين نعمت چگونه مى گزارى كه تو بهتر از آن هستى كه مردم مى پندارند.

چند گويى كه بدانديش و حسود
عيب جويان من مسكينند
گه به خون ريختنم برخيزند
گه به بد خواستنم بنشينند
نيک باشى و بدت گويد خلق
به كه بد باشى و نيكت بينند

لیكن در مورد خودم همه مردم كمال حسن ظن را نسبت به من دارند و بنده سراپا تقصير مى باشم. سزاوار است كه من بينديشم و اندوهگين شوم، تو چرا؟

اِنّی لَمُستَتِرٌ مِنْ عَینِ جیرانی
وَ الله یَعلمُ اِسراری و اِعلانی (۱)

در بسته بروى خود ز مردم
تا عيب نگسترند ما را
در بسته چه سود و عالم الغيب
داناى نهان و آشكارا

۱_ ترجمه عربی: من از چشم همسایگانم همانا پوشیده ام در صورتی که خداوند از پنهان و آشکار من آگاه است.       
اگر كسی به دلت نشست…

بدان، در باطن او چيزی هست كه يا صدايت ميكند و‌ يا صدايش كرده ای،

آن چيز از جنس توست و تو انگار سالهاست كه ميشناسی اش…

#هاینریش_بل
𔘓
آلبرکامو در زمانه‌ی دوری از یار نوشت:
"حتی جدا از تو، چیزی در من سکونت‌داشت."

این یعنی دوست‌داشتنی واقعیه که در غیبت معشوق، چیزی از او در تو ساکن شود،
چیزی حتی بهتر از او.
دلى كز معرفت نور و صفا ديد
زهر چيزى كه ديد اول خدا ديد

#شيخ_محمود_شبسترى
Noore Khoda
Ahdieh
#عهدیه_نور_خدا





در دلم عشقی است که نمی‌توانم بگویم
آنقدر شیرین و زیباست که نمی‌توان توصیف کرد
آن را می‌بینم در هر چشمی که به آن نگاه می‌کنم
و در هر قلبی که از عشق سخن می‌گوید

عشق من چون باد است، هر جا که می‌روید
زندگی را با خود به دور می‌اندازد
اما هرگز نمی‌توان آن را از دل من برداشت
چرا که عشق من تنها در دل من جای دارد

عشق من چون شعله‌ای است، هرگز خاموش نخواهد شد
بالاتر از هر چیز دیگر در دل من پایدار خواهد بود
آن را با خود به قبر خود خواهم برد
برای همین، عشق من تابحال زنده است.
Segah
Akbar Golpayegani
#سه_گاه
آواز: #اکبر_گلپایگانی
ویولن:علی تجویدی
شعر:ایزد
تحلیل:سعید ایزدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن‌قدر بی دریغ عشق بورز

تا خودت عشق شوی...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جهان زیباست خالق زیباست عشق زیباست پس قلبها و روحها نیز باید زیبا بمانند .
عجب قشنگ و عميق گفت در فتوحات مكيه اش،
ابن عربى بزرگ؛

خدا مرا در برابر خويش داشت و مرا گفت:
تو كيستى؟
گفتم:
عدمى هستم نمودار...


عشق، دیدار خدا با خویش در صورت آدم! است.
ای طفل که دفعِ مگس از خود نتوانی ،

هر چند که بالغ شدی ، آخِر نه تو آنی؟ ،




شکرانهٔ زورآوریِ روزِ جوانی ،

آن‌ست ،،، که قدرِ پدرِ پیر ، بدانی ،




#سعدی
بهاری داری ،

از وی برخور امروز ،



که هر فصلی ،

نخواهد بود نوروز ،






گُلی ،،،

کو را نبویَد آدمی‌زاد ،



چو هنگامِ خزان آید ،

بَرَد باد ،


#نظامی‌گنجوی
ای مسلمانان ، ندانم چارهٔ دل ، چون کنم؟ ،

یا ، مگر سودایِ عشقِ او ، ز سر بیرون کنم؟ ،




عاشقی را ، دوست دارم ،،، عاشقان را ، دوست‌تر ،

صد هزاران دل ، برای عاشقی پُر خون کنم ،




#سنایی
ساقیا ، دل شد پُر از تیمار ،

پُر کُن جام را ،



بر کفِ ما ، نِه ،

سه باده ، گردشِ اَجرام را ،





تا ، زمانی بی زمانه ،

جامِ می ، بر کف نهیم ،



بشکنیم اندر زمانه ،

گردشِ ایام را ،




#سنایی
ایّام ،، چو من عاشقِ جانباز ، نیابد ،

دلداده ،،، چُنو ، دلبرِ طنّاز ، نیابد ،




از روی نیاز ،، او همه را ، روی نماید ،

یک دلشده ،، او را ،،، ز رَهِ ناز ، نیابد ،




بگداخت مرا ، طرّهٔ طرّارش ، از آن‌سان ،

پیشم ، به دو صد غمزهٔ غمّاز ، نیابد ،




چونان شده‌ام من ،،، ز نحیفی و نزاری ،

کز من ، به جز از گوشِ من ، آواز نیابد ،




رفته‌ست برِ دوست ،،، نیاید برِ من ،، دل ،

داند که چُنو ،،، یک بتِ دمساز ، نیابد ،
ُنو = چون او



گشته‌ست ، دل ،، آگاه ،،، که من ، هیچ نماندم ،

زان ، باز نیاید ،،، که مرا ، باز نیابد ،
#زان = از آن رو ، از آن سبب ، به آن دلیل



 
شمارهٔ ۹۳
سنایی " دیوان اشعار " غزلیات
Zendegi Kon
Ali ZandeVakili
سلام بر کسانی که با وجود نا‌امیدی‌های زندگی هم‌چنان رویا می‌بینند ‌و هنوز لبخند بر لب دارند...

علی زندوکیلی