آفتابی نی ز شرق و نی ز غرب از جان بتافت
ذره وار آمد به رقص از وی در و دیوار ما
چون مثال ذرهایم اندر پی آن آفتاب
رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما
#حضرت_مولانا
ذره وار آمد به رقص از وی در و دیوار ما
چون مثال ذرهایم اندر پی آن آفتاب
رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما
#حضرت_مولانا
ای باد بیآرام ما
با گل بگو پیغام ما
کای گل گریز اندر شکر
چون گشتی از گلشن جدا
ای گل ز اصل شکری
تو با شکر لایقتری
شکر خوش و گل هم خوش
و از هر دو شیرینتر وفا
#مولانای_جان
با گل بگو پیغام ما
کای گل گریز اندر شکر
چون گشتی از گلشن جدا
ای گل ز اصل شکری
تو با شکر لایقتری
شکر خوش و گل هم خوش
و از هر دو شیرینتر وفا
#مولانای_جان
ای گل تو اینها دیدهای
زان بر جهان خندیدهای
زان جامهها بدریدهای
ای کربز لعلین قبا
گلهای پار از آسمان
نعره زنان در گلستان
کای هر که خواهد نردبان
تا جان سپارد در بلا
#مولانای_جان
زان بر جهان خندیدهای
زان جامهها بدریدهای
ای کربز لعلین قبا
گلهای پار از آسمان
نعره زنان در گلستان
کای هر که خواهد نردبان
تا جان سپارد در بلا
#مولانای_جان
آهای دنیا نگاه کن-هایده
💞نیلوفر آبی💞
عاشق ترین
بانو هایده
به پای دوست سر افشاندن است و جان دادن
بهانهای که مرا بهر زيستن باقی است
رهی_معیری
مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند
احمد شاملو
بانو هایده
به پای دوست سر افشاندن است و جان دادن
بهانهای که مرا بهر زيستن باقی است
رهی_معیری
مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند
احمد شاملو
.
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد
رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
#حافظ از غزل ۱۴۵
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد
رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
#حافظ از غزل ۱۴۵
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺*به قول استاد سهراب سپهری❌❌❌❌:🌺*
*باغبانی پـيـرم*
*كه به غير از گلها*
*از هـمه دلگيرم*
*كوله ام غرق غم است*
*آدم خوب كـم است*
*عده ای بیخبرنـد*
*عده ای كور و كرنـد*
*اندکی هم پكرنـد!*
*و ميـان رفقا*
*عده ای مثل شما*
*تـاج سرنـد*🌺
جعلی❌❌❌
*« درود »*
*صبحتون زیبای دوشنبه روزتون پـراز لبخـنـد وشریان های وجودتآن همیشه جاری ومستدام باد🌹*
🌺🌹🌺🌹🙏🌹🌺🌹🌺
*باغبانی پـيـرم*
*كه به غير از گلها*
*از هـمه دلگيرم*
*كوله ام غرق غم است*
*آدم خوب كـم است*
*عده ای بیخبرنـد*
*عده ای كور و كرنـد*
*اندکی هم پكرنـد!*
*و ميـان رفقا*
*عده ای مثل شما*
*تـاج سرنـد*🌺
جعلی❌❌❌
*« درود »*
*صبحتون زیبای دوشنبه روزتون پـراز لبخـنـد وشریان های وجودتآن همیشه جاری ومستدام باد🌹*
🌺🌹🌺🌹🙏🌹🌺🌹🌺
ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺑه دﻭﺷﯿﻢ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ی ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺎ ﺯﺍﺩﻩ ی ﺩﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺭﻩ ﻋﺸﻖ ﺑﭙﻮﯾﯿﻢ
ﺩﺭ ﺩﯾﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺣﮑﻢ ﺑﻘﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺎ ﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻈﺮ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺣﺮﯾﻔﯿﻢ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ
ﺟﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺧﻮﻥ ﻧﻈﺮ ﺑﺎﺯ ﺭﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺯ ﻋﺸﻘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﯿﻢ
اﻧﺪﺭ ﻣﺮﺽ ﻋﺸﻖ ﺑه جز ﻋﺸﻖ ﺩﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻏﻢ ﻋﺎﻟﻢ
اﻣﺮﻭﺯ ﺑه جز ﻋﺸﻖ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺟ ﻬﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ
ﻋﻤﺮﺵ ﺑﻪ ﻓﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﺰ ﺭﺍﻩ ﻧﻈﺮ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﺸﻨﺎﺳﯿﻢ
ﺩﺭ ﻣﺬﻫﺐ ﻣﺎ ﮐﻔﺮ ﺑه جز ﺟﻮﺭ ﻭ ﺟﻔﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ
ﺍﺯ ﺣﻠﻘﻪ ﺟﺪﺍ ﮔﺸﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺣﯿﺎ ﻧﯿﺴﺖ
حضرت_مولانا❌❌❌❌
جعلی❌❌❌
ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ی ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺎ ﺯﺍﺩﻩ ی ﺩﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺭﻩ ﻋﺸﻖ ﺑﭙﻮﯾﯿﻢ
ﺩﺭ ﺩﯾﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺣﮑﻢ ﺑﻘﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺎ ﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﻈﺮ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺣﺮﯾﻔﯿﻢ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ
ﺟﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺧﻮﻥ ﻧﻈﺮ ﺑﺎﺯ ﺭﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺯ ﻋﺸﻘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﯿﻢ
اﻧﺪﺭ ﻣﺮﺽ ﻋﺸﻖ ﺑه جز ﻋﺸﻖ ﺩﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻏﻢ ﻋﺎﻟﻢ
اﻣﺮﻭﺯ ﺑه جز ﻋﺸﻖ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺟ ﻬﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ
ﻋﻤﺮﺵ ﺑﻪ ﻓﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﺰ ﺭﺍﻩ ﻧﻈﺮ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﺸﻨﺎﺳﯿﻢ
ﺩﺭ ﻣﺬﻫﺐ ﻣﺎ ﮐﻔﺮ ﺑه جز ﺟﻮﺭ ﻭ ﺟﻔﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ
ﺍﺯ ﺣﻠﻘﻪ ﺟﺪﺍ ﮔﺸﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺣﯿﺎ ﻧﯿﺴﺖ
حضرت_مولانا❌❌❌❌
جعلی❌❌❌
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آهنگ جدید و منتشر نشده #علیرضا_قربانی که این روزها در کنسرتهایش سر وصدای زیادی به پا کرده است.
دی ماه ۱۴۰۲
آهنگ "دیوار"
با صدای: #علیرضا_قربانی
با شعری از: #حسین_منزوی
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه حیرانی ست، خود را به که بسپاریم؟
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم...
تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «اما»
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم، آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبریم، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم...
پ ن: با یک روز تاخیر به بهانهی زادروز جناب علیرضا قربانی
علیرضا قربانی زادهٔ ۱۵ بهمن ۱۳۵۱ خوانندهٔ موسیقی ایرانی است. او از سال ۱۳٧٨ به عنوان خوانندهٔ ارکستر ملی ایران به رهبری احمد خسروی برنامههای متعددی در داخل و خارج از ایران اجرا کردهاست
دی ماه ۱۴۰۲
آهنگ "دیوار"
با صدای: #علیرضا_قربانی
با شعری از: #حسین_منزوی
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانی ست، رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه حیرانی ست، خود را به که بسپاریم؟
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم...
تشویش ِ هزار «آیا»، وسواس ِ هزار «اما»
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم، آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبریم، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم!
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم...
پ ن: با یک روز تاخیر به بهانهی زادروز جناب علیرضا قربانی
علیرضا قربانی زادهٔ ۱۵ بهمن ۱۳۵۱ خوانندهٔ موسیقی ایرانی است. او از سال ۱۳٧٨ به عنوان خوانندهٔ ارکستر ملی ایران به رهبری احمد خسروی برنامههای متعددی در داخل و خارج از ایران اجرا کردهاست
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آنچ حقست اقرب از حبل الورید
تو فکنده تیر فکرت را بعید
ای کمان و تیرها بر ساخته
صید نزدیک و تو دور انداخته
هرکه دوراندازتر او دورتر
وز چنین گنجست او مهجورتر
گو بدو چندانک افزون میدود
از مراد دل جداتر میشود…
گنج درون
#مولانا
#ایرج_شهبازی
.
تو فکنده تیر فکرت را بعید
ای کمان و تیرها بر ساخته
صید نزدیک و تو دور انداخته
هرکه دوراندازتر او دورتر
وز چنین گنجست او مهجورتر
گو بدو چندانک افزون میدود
از مراد دل جداتر میشود…
گنج درون
#مولانا
#ایرج_شهبازی
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساز دهنی
نویسنده و کارگردان: #امیر_نادری
در چهار فصل روحمان
دیوبادِ وحشیِ تموز میوزد
ما کجای این جهان
هبوط کردهایم؟
.
نویسنده و کارگردان: #امیر_نادری
در چهار فصل روحمان
دیوبادِ وحشیِ تموز میوزد
ما کجای این جهان
هبوط کردهایم؟
.
قدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیایی
هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم
سحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت
به خدا بیرخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزم
ز جلال تو جلیلم ز دلال تو دلیلم
که من از نسل خلیلم که در این آتش تیزم
بده آن آب ز کوزه
که نه عشقی است دوروزه
چو نماز است و چو روزه
غم تو واجب و ملزم
به خدا شاخ درختی که ندارد ز تو بختی
اگرش آب دهد یم شود او کنده هیزم
مولانا
هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم
سحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت
به خدا بیرخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزم
ز جلال تو جلیلم ز دلال تو دلیلم
که من از نسل خلیلم که در این آتش تیزم
بده آن آب ز کوزه
که نه عشقی است دوروزه
چو نماز است و چو روزه
غم تو واجب و ملزم
به خدا شاخ درختی که ندارد ز تو بختی
اگرش آب دهد یم شود او کنده هیزم
مولانا
آهنگهای قدیمی دهه ۶۰
معین دعای شب
|معین
در دل شب دعای من ، گریه ی بی صدای من ، بانگ خدا خدای من
به خاطر تو بود و بس ، به خاطر تو بود و بس
در دل شب دعای من ، گریه ی بی صدای من ، بانگ خدا خدای من
به خاطر تو بود و بس ، به خاطر تو بود و بس
عارفى گويد:
تن ز جان نبود جدا، عضوى ازوست
جان ز كل نبود جدا، جزوى ازوست
و مرادش از جزو در مصراع دوم تجلى اوست و حقارت را منظور داشته، و ثنويّه ابداى اشكال ازين نمودند و مجاب شدند چه گفتند كه خيرى و شرى در عالم مىبينيم و از خير محض جز نكويى نايد پس بايد دو مبدء باشند.
و جواب تفصيلى دارد و مجملش دو طريقست يكى طريق افلاطون عظيم كه شر عدم ذات شىء يا عدم كمال ذات شىء است و عدم چيزى نيست كه مبدء موجود بخواهد و وجود كه خير است يا مبدء او را كفايت كند «كما اعترفوا».
و ديگر طريق ارسطو است كه بر تقدير وجودى بودن بعضى شرور يك مبدء كافيست چه هر موجود يا خير محض است يا خير غالب و شر او مغلوب و موجودى كه شر محض يا شرش غالب يا خير و شر او متساوى باشد نيست كما برهن فى موضعه پس از مبدء واحد خيّر چنانكه موجودى كه خير محض است صادر ميشود موجودى هم كه خيرش غالب باشد بايد صادر شود و شر مغلوب او مانع صدور نميشود و الا ترك خير كثير بتقريب شر قليل لازم آيد و ترك خير كثير، شر كثير است و گفتيم كه شر كثير وقوع ندارد.
رسائل حکیم سبزواری
تن ز جان نبود جدا، عضوى ازوست
جان ز كل نبود جدا، جزوى ازوست
و مرادش از جزو در مصراع دوم تجلى اوست و حقارت را منظور داشته، و ثنويّه ابداى اشكال ازين نمودند و مجاب شدند چه گفتند كه خيرى و شرى در عالم مىبينيم و از خير محض جز نكويى نايد پس بايد دو مبدء باشند.
و جواب تفصيلى دارد و مجملش دو طريقست يكى طريق افلاطون عظيم كه شر عدم ذات شىء يا عدم كمال ذات شىء است و عدم چيزى نيست كه مبدء موجود بخواهد و وجود كه خير است يا مبدء او را كفايت كند «كما اعترفوا».
و ديگر طريق ارسطو است كه بر تقدير وجودى بودن بعضى شرور يك مبدء كافيست چه هر موجود يا خير محض است يا خير غالب و شر او مغلوب و موجودى كه شر محض يا شرش غالب يا خير و شر او متساوى باشد نيست كما برهن فى موضعه پس از مبدء واحد خيّر چنانكه موجودى كه خير محض است صادر ميشود موجودى هم كه خيرش غالب باشد بايد صادر شود و شر مغلوب او مانع صدور نميشود و الا ترك خير كثير بتقريب شر قليل لازم آيد و ترك خير كثير، شر كثير است و گفتيم كه شر كثير وقوع ندارد.
رسائل حکیم سبزواری
عاملی که در پرورش شخصیت ایرانی تأثیرگذار بوده، اقلیم و جغرافیاست. یک سرزمین خشک، پیوسته سر مردم خود را به جانب آسمان به بالا نگاه میدارد، که از او انتظار باران داشته باشند، و این امر آنان را در حال چشم به راه بودن قرار میدهد. چنین مردمی سرنوشت خود را در دست آسمان میبینند که سال خوبی به آنان ارزانی دارد. این، به صورت یک «نیاز» ذاتی در میآید. ایرانی همواره با این دو حالت سروکار داشته: ناامنی و نیاز.
و چنانکه میبینیم ادبیّات فارسی دری سرشار است از بازتاب این دو حالت.
آنهمه غلو، اوج گرفتن، پیچیدن به پای طبیعت، بیقراری، به گل و سبزه و چشمه و هامون متوسل شدن؛ نوعی استغاثه به درگاه آسمان است، تا به فریاد زمین برسد.
حافظ که بیش از دیگران در عمق روح ایرانی نفوذ کرده است، این کلمهی «نیاز» را در تمام بُعد دور و درازش به کار میبرد:
«نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند»،
«که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز»،
«نیازی عرضه کن بر نازنینی»
این «نیاز» وسیعتر از آن است که به یک «معشوق» منحصر بماند. ندایی درونی است به کل دستگاه آفرینش که کارکرد اقلیم، یکی از نمودهایش میتواند باشد.
لفظ «تشنه» نیز با همان حدّت ادا میشود. «در لب تشنهی ما بین و مدار آب دریغ»،
«تشنهی بادیه را هم به زلالی دریاب»،
«رندانِ تشنهلب را جامی نمیدهد کس».
در مقابل نیاز کلمهی فیض قرار میگیرد. «چون آبروی لاله و گل فیض حسن توست»، «در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود»، «به فیض جرعهٔ جام تو تشنهایم ولی...»
کمبود آب با فراوانی آفتاب همراه است. اندیشهی ایرانی پروردهی سرزمینی است که خورشید بر آن استیلا دارد. بیجهت نیست که شاهنامه آن را «خورشید فرمانروا» میخواند، و در شاهنامه همهی کردارهای بزرگ با دمیدن آفتاب آغاز میشود.
ایران گهوارهی «مهرپرستی» است، و حافظ خورشید را به درون خانه میآورد، و در تلألوء جام بازتاب میدهد:
«خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد! ...».
اما از سوی دیگر، تابش تند آفتاب تشنگیانگیز هم میشود. در مجموع، این حالت هجر و فراق و محرومی و عجز و طلب که زبانزد غزل فارسی است، از همین معنا سرچشمه میگیرد، و در کنار آن انتظار و امید و مژده و دیدار نیز هست، و نشاندهندهٔ آن است که طی هزار سال، امید و نومیدی و گشاد و بَست، دوش به دوش، بر روح ایرانی حکمفرما بوده.
خورشید در حالت دوگانهی خود بر این کشور چیرگی داشته: یکی روشنایی و گرمی، و دیگری تفّ، یعنی حرارت خشککننده. موضوع نیاز و عطش، گذشته از شعر در سایر شاخههای هنری و عقیدتی نیز راه یافته است.
مگر نه آن است که سقّاخانه، آبدان، نذرِ آب، جزو مناسک درآمده و دهها مَثَل و حکایت آن را همراهی میکند؟
▪️تأمل در حافظ؛[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]–زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن–صص ۲۹–۲۸
#حافظ
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
و چنانکه میبینیم ادبیّات فارسی دری سرشار است از بازتاب این دو حالت.
آنهمه غلو، اوج گرفتن، پیچیدن به پای طبیعت، بیقراری، به گل و سبزه و چشمه و هامون متوسل شدن؛ نوعی استغاثه به درگاه آسمان است، تا به فریاد زمین برسد.
حافظ که بیش از دیگران در عمق روح ایرانی نفوذ کرده است، این کلمهی «نیاز» را در تمام بُعد دور و درازش به کار میبرد:
«نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند»،
«که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز»،
«نیازی عرضه کن بر نازنینی»
این «نیاز» وسیعتر از آن است که به یک «معشوق» منحصر بماند. ندایی درونی است به کل دستگاه آفرینش که کارکرد اقلیم، یکی از نمودهایش میتواند باشد.
لفظ «تشنه» نیز با همان حدّت ادا میشود. «در لب تشنهی ما بین و مدار آب دریغ»،
«تشنهی بادیه را هم به زلالی دریاب»،
«رندانِ تشنهلب را جامی نمیدهد کس».
در مقابل نیاز کلمهی فیض قرار میگیرد. «چون آبروی لاله و گل فیض حسن توست»، «در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود»، «به فیض جرعهٔ جام تو تشنهایم ولی...»
کمبود آب با فراوانی آفتاب همراه است. اندیشهی ایرانی پروردهی سرزمینی است که خورشید بر آن استیلا دارد. بیجهت نیست که شاهنامه آن را «خورشید فرمانروا» میخواند، و در شاهنامه همهی کردارهای بزرگ با دمیدن آفتاب آغاز میشود.
ایران گهوارهی «مهرپرستی» است، و حافظ خورشید را به درون خانه میآورد، و در تلألوء جام بازتاب میدهد:
«خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد! ...».
اما از سوی دیگر، تابش تند آفتاب تشنگیانگیز هم میشود. در مجموع، این حالت هجر و فراق و محرومی و عجز و طلب که زبانزد غزل فارسی است، از همین معنا سرچشمه میگیرد، و در کنار آن انتظار و امید و مژده و دیدار نیز هست، و نشاندهندهٔ آن است که طی هزار سال، امید و نومیدی و گشاد و بَست، دوش به دوش، بر روح ایرانی حکمفرما بوده.
خورشید در حالت دوگانهی خود بر این کشور چیرگی داشته: یکی روشنایی و گرمی، و دیگری تفّ، یعنی حرارت خشککننده. موضوع نیاز و عطش، گذشته از شعر در سایر شاخههای هنری و عقیدتی نیز راه یافته است.
مگر نه آن است که سقّاخانه، آبدان، نذرِ آب، جزو مناسک درآمده و دهها مَثَل و حکایت آن را همراهی میکند؟
▪️تأمل در حافظ؛[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]–زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن–صص ۲۹–۲۸
#حافظ
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
گاندی چه میگفت؟
(روش گاندی به زبان ساده و مختصر)
سهند ایرانمهر
دیروز سالگرد درگذشت مهاتما گاندی بود. طبیعی این است که وقتی سخن را با این یادآوری شروع می کنم از «نفی خشونت» سخن بگویم و به تکرار همان چیزهایی بپردازم که احتمالا همه شنیده ایم . همچنین رایج است که بسیاری در دل خود بگویند: این حرف ها به درد محافل روشنفکری میخورد و در واقعیت«کلوخ انداز را پاداش سنگ است». چنین تصوری ناشی از این است که همیشه اینطور وانمودشده که آموزهها و روش مبارزاتی گاندی منحصر به تاکید بر این بوده است که «خشونت» خوب نیست. پیداست که اگر چنین آموزهای قرار باشد به شیوه ای رمانتیک و بیهیچ پیش زمینهای در نظر گرفته شود امری بیحاصل است مگر آنکه این نفی خشونت، هدفی عینی و ملموس را دنبال کند و بر قاعدهای بنا شده باشد.
همه ما شنیدهایم که گاندی تز نفی خشونت را در مبارزه دنبال میکرد اما کمتر کسی به این پرسش پاسخ داده است که او به عنوان یک حقوقدان از نفی خشونت در راه استحصال کدام قاعده و قانون سخن میگفت. قاعده ای که گاندی از آن سخن می گفت و «نفی خشونت» را برآن مبتنی کرده بود، قاعدهای مشهور با این عبارت است که No taxation without representation .
«نفی مالیات بدون نمایندگی» بدین معناست که مالیات دهندگان در صورتی متعهد به پرداخت مالیات به حکومتاند که به همان میزان در ساختار قدرت مشارکت داشته باشند و تدبیری برای نمایندگی آنان در قدرت و تجلی اراده آنان در تصمیم گیریها اندیشیده شده باشد و اگر قدرت آنان را نمایندگی نکند طبیعتا آنان نیز تعهد و التزامی به قدرت نخواهند داشت.
این قاعده اول بار در خلال جنگهای داخلی انگلستان و در نزاع میان هواداران پارلمان با هواخواهان سلطنت عنوان شد. نزاعی که درنهایت به غلبه پارلمان گرایان انجامید اما این معنا را توسعه داد که شهروندان تنها درصورتی که ارادهشان در قدرت تجلی داشته باشد و تصمیم حکومت تجلی اراده آنان باشد مقید به و متعهد به دولتاند .
انحصار نمک توسط بریتانیا باعث شده که گاندی در اعتراض به این قانون، رژه خود را از پایگاهش در سابارماتی در نزدیکی روستای احمدآباد شروع کند و تا ساحل دریا در نزدیکی دندی ادامه دهد. گاندی و همراهانش بعد از ۲۳ روز با پیمودن ۳۹۰ کیلومتر و زیر فشارها و تعذیب ها، به ساحل نمک رسیدند و بدون پرداخت مالیات مشتهای خود را از نمک پر کردند و در طول مسیر به حملات و خشونت مزدوران انگلیسی ، واکنش نشان ندادند اینها همه ذیل روش مبارزه با خشونت بود اما زیربنای این روش همان قاعده «نفی مالیات بدون نمایندگی»بود .
گاندی حقوق خوانده بود و با این قاعده - که در جهان معنایی انگلیسیها بیمعنا نبود- آشنایی داشت، در نتیجه میگفت وقتی شهروند هندی نمایندهای در قدرت ندارد و تصمیم قدرت تبلور خواست او نیست لامحاله از قانون انگلیسی نیز تخطی میکند. بنابراین نفی خشونت هدف نبود، شیوهای بود که ابتنا بر قاعدهای منطقی و ریشه دار در تاریخ قانونگذاری بریتانیا داشت.
این قاعده بعدها زیربنای مبارزات بسیاری از مستعمرات شد و حتا مارتین لوتر کینگ نیز در جریان مبارزات مسالمات آمیز خود بر این قاعده تکیه میکرد با این حال هنوز هم این جامعیت را دارد که تبعیت از قدرت را منوط به تمکین قدرت و قبول نمایندگی اراده ملت در تصمیم های خود کند و انقدر منطق قابل دفاعی داشته باشد که در مسیر تحقق خود، نیازی به خشونت نبیند زیرا تجلی این قاعده معطوف به «انجام ندادن و تعهد نداشتن» است نه مبادرت به عمل زیرا تعهد و تقید آنگاه معنا مییابد که در قبال این تعهد، اراده متعهد نیز تجلی یابد و قدرت، او را نیز نمایندگی کند.
(روش گاندی به زبان ساده و مختصر)
سهند ایرانمهر
دیروز سالگرد درگذشت مهاتما گاندی بود. طبیعی این است که وقتی سخن را با این یادآوری شروع می کنم از «نفی خشونت» سخن بگویم و به تکرار همان چیزهایی بپردازم که احتمالا همه شنیده ایم . همچنین رایج است که بسیاری در دل خود بگویند: این حرف ها به درد محافل روشنفکری میخورد و در واقعیت«کلوخ انداز را پاداش سنگ است». چنین تصوری ناشی از این است که همیشه اینطور وانمودشده که آموزهها و روش مبارزاتی گاندی منحصر به تاکید بر این بوده است که «خشونت» خوب نیست. پیداست که اگر چنین آموزهای قرار باشد به شیوه ای رمانتیک و بیهیچ پیش زمینهای در نظر گرفته شود امری بیحاصل است مگر آنکه این نفی خشونت، هدفی عینی و ملموس را دنبال کند و بر قاعدهای بنا شده باشد.
همه ما شنیدهایم که گاندی تز نفی خشونت را در مبارزه دنبال میکرد اما کمتر کسی به این پرسش پاسخ داده است که او به عنوان یک حقوقدان از نفی خشونت در راه استحصال کدام قاعده و قانون سخن میگفت. قاعده ای که گاندی از آن سخن می گفت و «نفی خشونت» را برآن مبتنی کرده بود، قاعدهای مشهور با این عبارت است که No taxation without representation .
«نفی مالیات بدون نمایندگی» بدین معناست که مالیات دهندگان در صورتی متعهد به پرداخت مالیات به حکومتاند که به همان میزان در ساختار قدرت مشارکت داشته باشند و تدبیری برای نمایندگی آنان در قدرت و تجلی اراده آنان در تصمیم گیریها اندیشیده شده باشد و اگر قدرت آنان را نمایندگی نکند طبیعتا آنان نیز تعهد و التزامی به قدرت نخواهند داشت.
این قاعده اول بار در خلال جنگهای داخلی انگلستان و در نزاع میان هواداران پارلمان با هواخواهان سلطنت عنوان شد. نزاعی که درنهایت به غلبه پارلمان گرایان انجامید اما این معنا را توسعه داد که شهروندان تنها درصورتی که ارادهشان در قدرت تجلی داشته باشد و تصمیم حکومت تجلی اراده آنان باشد مقید به و متعهد به دولتاند .
انحصار نمک توسط بریتانیا باعث شده که گاندی در اعتراض به این قانون، رژه خود را از پایگاهش در سابارماتی در نزدیکی روستای احمدآباد شروع کند و تا ساحل دریا در نزدیکی دندی ادامه دهد. گاندی و همراهانش بعد از ۲۳ روز با پیمودن ۳۹۰ کیلومتر و زیر فشارها و تعذیب ها، به ساحل نمک رسیدند و بدون پرداخت مالیات مشتهای خود را از نمک پر کردند و در طول مسیر به حملات و خشونت مزدوران انگلیسی ، واکنش نشان ندادند اینها همه ذیل روش مبارزه با خشونت بود اما زیربنای این روش همان قاعده «نفی مالیات بدون نمایندگی»بود .
گاندی حقوق خوانده بود و با این قاعده - که در جهان معنایی انگلیسیها بیمعنا نبود- آشنایی داشت، در نتیجه میگفت وقتی شهروند هندی نمایندهای در قدرت ندارد و تصمیم قدرت تبلور خواست او نیست لامحاله از قانون انگلیسی نیز تخطی میکند. بنابراین نفی خشونت هدف نبود، شیوهای بود که ابتنا بر قاعدهای منطقی و ریشه دار در تاریخ قانونگذاری بریتانیا داشت.
این قاعده بعدها زیربنای مبارزات بسیاری از مستعمرات شد و حتا مارتین لوتر کینگ نیز در جریان مبارزات مسالمات آمیز خود بر این قاعده تکیه میکرد با این حال هنوز هم این جامعیت را دارد که تبعیت از قدرت را منوط به تمکین قدرت و قبول نمایندگی اراده ملت در تصمیم های خود کند و انقدر منطق قابل دفاعی داشته باشد که در مسیر تحقق خود، نیازی به خشونت نبیند زیرا تجلی این قاعده معطوف به «انجام ندادن و تعهد نداشتن» است نه مبادرت به عمل زیرا تعهد و تقید آنگاه معنا مییابد که در قبال این تعهد، اراده متعهد نیز تجلی یابد و قدرت، او را نیز نمایندگی کند.