زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم
خال و لبت از مشک و شکر باز ندانم
از فرقت رويت ز دل پر شرر خويش
آهی که برآرم ز شرر باز ندانم
زانگاه که عطار تو را تُنگ شکر خواند
در وصف تو شعرم ز شکر باز ندانم
#جناب_عطار
خال و لبت از مشک و شکر باز ندانم
از فرقت رويت ز دل پر شرر خويش
آهی که برآرم ز شرر باز ندانم
زانگاه که عطار تو را تُنگ شکر خواند
در وصف تو شعرم ز شکر باز ندانم
#جناب_عطار
رخساره نشان دادی بی دین و دلم کردی
بگشای خم گیسو بی طاقت و تابم کن
خواهی که در این عالم یک عمر کنم شاهی
در خیل غلامانت یک روز حسابم کن
#فروغی_بسطامی
بگشای خم گیسو بی طاقت و تابم کن
خواهی که در این عالم یک عمر کنم شاهی
در خیل غلامانت یک روز حسابم کن
#فروغی_بسطامی
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرش
نیست امّید، که همواره نفس بر گردد
گر دو صد عمر شود ،پرده نشین در معدن،
خصلتِ سنگِ سیه نیست ،که گوهر گردد
نخورَد هیچ توانگر، غم درویش و فقیر
مگر آنروز که خود ،مُفلس و مُضطر گردد
#پروین_اعتصامی
نیست امّید، که همواره نفس بر گردد
گر دو صد عمر شود ،پرده نشین در معدن،
خصلتِ سنگِ سیه نیست ،که گوهر گردد
نخورَد هیچ توانگر، غم درویش و فقیر
مگر آنروز که خود ،مُفلس و مُضطر گردد
#پروین_اعتصامی
هنگام سپیده دم
شجریان، خیام
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
#ابوسعیدابوالخیر
#خیام
#محمدرضاشجریان
#احمدشاملو
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
#ابوسعیدابوالخیر
#خیام
#محمدرضاشجریان
#احمدشاملو
ای مسلمانان ، ندانم چارهی دل ، چون کنم؟ ،
یا ، مگر سودایِ عشقِ او ، ز سر بیرون کنم؟ ،
عاشقی را ، دوست دارم ،،، عاشقان را ، دوستتر ،
صد هزاران دل ، برای عاشقی پُر خون کنم ،
#سنایی
یا ، مگر سودایِ عشقِ او ، ز سر بیرون کنم؟ ،
عاشقی را ، دوست دارم ،،، عاشقان را ، دوستتر ،
صد هزاران دل ، برای عاشقی پُر خون کنم ،
#سنایی
Tasnif Sourat Gare Chin_(www.alamusic.ir)
Malak Mohammad Masoudi _(wWw.AlaMusic.ir)
جام مي و خون دل
هر يك به كسي دادند
در دايره قـست
اوضاع چنين باشد
در كار گلاب و گل
حكم ازلي اين بـود
كين شاهد بازاري
وان پرده نشين باشد
هر يك به كسي دادند
در دايره قـست
اوضاع چنين باشد
در كار گلاب و گل
حكم ازلي اين بـود
كين شاهد بازاري
وان پرده نشين باشد
به جای اینکه بپرسید من از زندگی چه می خواهم ، سوال قدرتمند تر این است که بپرسید زندگی از من چه می خواهد.
#اکهارت_تله
#اکهارت_تله
کانال تلگرامیsmsu43@
شهرام ناظری - در گلستانه
در گلستانه
آواز: استاد شهرام ناظری
شعر: سهراب سپهری
موسیقی : هوشنگ کامکار
آلبوم : در گلستانه
آواز: استاد شهرام ناظری
شعر: سهراب سپهری
موسیقی : هوشنگ کامکار
آلبوم : در گلستانه
کانال تلگرامیsmsu43@
فرشته حسینی - امان از این دل
امان از این دل
خواننده:فرشته حسینی
آهنگساز:امیرجاهد
در مایه سه گاه
خواننده:فرشته حسینی
آهنگساز:امیرجاهد
در مایه سه گاه
کانال تلگرامیsmsu43@
همایون شجریان - باسواران
تصنیف باسواران
همایون شجریان
علی قمصری
🍃🍃
تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم
نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم
خوش شده ام خوش شده ام پاره آتش شده ام
خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم
خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم
آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم
چونک فتادم ز فلک ذره صفت لرزانم
ایمن و بی لرز شوم چونک به پایان برسم
چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف
باز رهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم
عالم این خاک و هوا گوهر کفر است وفنا
در دل کفر آمده ام تا که به ایمان برسم
آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد
شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم
رحمت حق آببود جز که به پستی نرود
خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم
هیچ طبیبی ندهد بی مرضی حب و دوا
من همگی درد شوم تا که به درمان برسم
همایون شجریان
علی قمصری
🍃🍃
تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم
نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم
خوش شده ام خوش شده ام پاره آتش شده ام
خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم
خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم
آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم
چونک فتادم ز فلک ذره صفت لرزانم
ایمن و بی لرز شوم چونک به پایان برسم
چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف
باز رهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم
عالم این خاک و هوا گوهر کفر است وفنا
در دل کفر آمده ام تا که به ایمان برسم
آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد
شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم
رحمت حق آببود جز که به پستی نرود
خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم
هیچ طبیبی ندهد بی مرضی حب و دوا
من همگی درد شوم تا که به درمان برسم
استن حنانه از هجر رسول
ناله میزد همچو ارباب عقول
گفت پیغامبر چه خواهی ای ستون
گفت جانم از فراقت گشت خون
مسندت من بودم از من تاختی
بر سر منبر تو مسند ساختی
گفت خواهی که ترا نخلی کنند
شرقی و غربی ز تو میوه چنند
یا در آن عالم حقت سروی کند
تا تر و تازه بمانی تا ابد
گفت آن خواهم که دایم شد بقاش
بشنو ای غافل کم از چوبی مباش
آن ستون را دفن کرد اندر زمین
تا چو مردم حشر گردد یوم دین
تا بدانی هر که را یزدان بخواند
از همه کار جهان بی کار ماند
هر که را باشد ز یزدان کار و بار
یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار
مثنوی
ناله میزد همچو ارباب عقول
گفت پیغامبر چه خواهی ای ستون
گفت جانم از فراقت گشت خون
مسندت من بودم از من تاختی
بر سر منبر تو مسند ساختی
گفت خواهی که ترا نخلی کنند
شرقی و غربی ز تو میوه چنند
یا در آن عالم حقت سروی کند
تا تر و تازه بمانی تا ابد
گفت آن خواهم که دایم شد بقاش
بشنو ای غافل کم از چوبی مباش
آن ستون را دفن کرد اندر زمین
تا چو مردم حشر گردد یوم دین
تا بدانی هر که را یزدان بخواند
از همه کار جهان بی کار ماند
هر که را باشد ز یزدان کار و بار
یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار
مثنوی
بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم
حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم
پروانهای تو بهر تو بفروز سینه را
تا خویش را ز عشق بر آن سینه برزنیم
بفزای خوف عشق نخواهیم ایمنی
زیرا ز خوف عشق تو ما سخت ایمنیم
پروانه را ز شمع تو هر روز مژدهای است
یعنی که مات شو که همیمات ضامنیم
شادیم آن زمان که تو دعوی کنی که من
بیمن شویم از خود و ز عشق صد منیم
تا باغ گلستان جمال تو دیدهایم
چون سرو سربلند و زبانور چو سوسنیم
بر گلشن زمانه برو آتشی بزن
زیرا ز عشق روی تو زان سوی گلشنیم
ای آنک سست دل شدهای در طریق عشق
در ما گریز زود که ما برج آهنیم
از ذوق آتش شه تبریز شمس دین
داریم آب رو و همه محض روغنیم
#مولانا
حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم
پروانهای تو بهر تو بفروز سینه را
تا خویش را ز عشق بر آن سینه برزنیم
بفزای خوف عشق نخواهیم ایمنی
زیرا ز خوف عشق تو ما سخت ایمنیم
پروانه را ز شمع تو هر روز مژدهای است
یعنی که مات شو که همیمات ضامنیم
شادیم آن زمان که تو دعوی کنی که من
بیمن شویم از خود و ز عشق صد منیم
تا باغ گلستان جمال تو دیدهایم
چون سرو سربلند و زبانور چو سوسنیم
بر گلشن زمانه برو آتشی بزن
زیرا ز عشق روی تو زان سوی گلشنیم
ای آنک سست دل شدهای در طریق عشق
در ما گریز زود که ما برج آهنیم
از ذوق آتش شه تبریز شمس دین
داریم آب رو و همه محض روغنیم
#مولانا
چنان که آن خطاط
سهگونه خط نبشتی:
یکی او خواندی لاغیر
یکی هم او خواندی هم غیر
یکی نه او خواندی نه غیرِ او.
آن منم
که سخن گویم
نه من دانم
و نه غیرِ من.
شمس تبریزی
سهگونه خط نبشتی:
یکی او خواندی لاغیر
یکی هم او خواندی هم غیر
یکی نه او خواندی نه غیرِ او.
آن منم
که سخن گویم
نه من دانم
و نه غیرِ من.
شمس تبریزی