در عمق دریا دلم میخواست چشمهایم را ببندم و برای چند لحظه هم که شده، وانمود کنم که آب را فراموش کردهام.
اما هر چقدر بیشتر سعی میکردم، کمتر میتوانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق میشدم.
باید همیشه به یاد داشته باشی که
ماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان میکنی.
هر چقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی میکنی.
برای فراموش کردن چیزی، نباید از آن فرار کنی؛ خودشان کم کم میروند، فراموش میشوند.
سعی برای فراموش کردن چیزی، درست مانند فرار کردن از سایهات است.
تو نباید از سایهات فرار کنی، نمیتوانی که فرار کنی؛
وقتش که برسد، خودش کم کم میرود، فراموش میشود.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
برايت روياهايى آرزو مى كنم تمام نشدنى
و آرزوهايى پر شور
كه از ميانشان چند تايى برآورده شود
برايت آرزو مي كنم كه فراموش كنى
چيزهايى را كه بايد فراموش كنى
برايت شوق آرزو مى كنم
آرامش آرزو مى كنم
برايت آرزو مى كنم كه با پرواز پرندگان بيدار شوى
و يا با خنده ى كودكان
برايت آرزو مى كنم كه دوام بياورى
در ركود، بى تفاوتى و ناپاكى روزگار
مهمتر از همه
آرزو مى كنم كه خودت باشى
🌺🌺🌺
شاد باشی
اما هر چقدر بیشتر سعی میکردم، کمتر میتوانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق میشدم.
باید همیشه به یاد داشته باشی که
ماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان میکنی.
هر چقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی میکنی.
برای فراموش کردن چیزی، نباید از آن فرار کنی؛ خودشان کم کم میروند، فراموش میشوند.
سعی برای فراموش کردن چیزی، درست مانند فرار کردن از سایهات است.
تو نباید از سایهات فرار کنی، نمیتوانی که فرار کنی؛
وقتش که برسد، خودش کم کم میرود، فراموش میشود.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
برايت روياهايى آرزو مى كنم تمام نشدنى
و آرزوهايى پر شور
كه از ميانشان چند تايى برآورده شود
برايت آرزو مي كنم كه فراموش كنى
چيزهايى را كه بايد فراموش كنى
برايت شوق آرزو مى كنم
آرامش آرزو مى كنم
برايت آرزو مى كنم كه با پرواز پرندگان بيدار شوى
و يا با خنده ى كودكان
برايت آرزو مى كنم كه دوام بياورى
در ركود، بى تفاوتى و ناپاكى روزگار
مهمتر از همه
آرزو مى كنم كه خودت باشى
🌺🌺🌺
شاد باشی
.
اگر میخواهی ارزش خویش بدانی،
بنگر که به چه چیز
دل بسته ای…
#شیخ_بهایی
ای طالب!
تا تو بر جان ومال خود میلرزی
حقّا که به دو جو نمیارزی.
بنگر که چه میورزی،
همان اَرزی که میورزی.
بندهی آنی که دربند آنی
#خواجه عبدالله انصاری
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیزی که در جستن آنی آنی
#مولانا رباعی ۱۸۱۵
اگر میخواهی ارزش خویش بدانی،
بنگر که به چه چیز
دل بسته ای…
#شیخ_بهایی
ای طالب!
تا تو بر جان ومال خود میلرزی
حقّا که به دو جو نمیارزی.
بنگر که چه میورزی،
همان اَرزی که میورزی.
بندهی آنی که دربند آنی
#خواجه عبدالله انصاری
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیزی که در جستن آنی آنی
#مولانا رباعی ۱۸۱۵
اگر میتوانستم برای خودم انگشتری با نوشتهای بر روی آن سفارش دهم احتمالاً این عبارت را انتخاب میکردم؛ "هیچ چیز نمیگذرد."
من معتقدم که هیچ چیز بدون این که اثری از خود به جای بگذارد، نمیگذرد و هر قدم کوچکی که برمیداریم، بر حال و آینده ما بسیار اثرگذار است.
#انتوان_چخوف
من معتقدم که هیچ چیز بدون این که اثری از خود به جای بگذارد، نمیگذرد و هر قدم کوچکی که برمیداریم، بر حال و آینده ما بسیار اثرگذار است.
#انتوان_چخوف
.
دوش چه شب بود که در نیم شب
برق ز رخسار تو جستن گرفت
دزد دلم گشت گرفتار یار
دزد مرا دست ببستن گرفت
عشق تو آورد شراب و کباب
عقل به یک گوشه نشستن گرفت
#مولانا از غزل ۵۰۸
دوش چه شب بود که در نیم شب
برق ز رخسار تو جستن گرفت
دزد دلم گشت گرفتار یار
دزد مرا دست ببستن گرفت
عشق تو آورد شراب و کباب
عقل به یک گوشه نشستن گرفت
#مولانا از غزل ۵۰۸
خوش خبر باشی ای نسیم شمال
که به ما میرسد زمان وصال
قصّةُ العشقِ لا انفصام لها
فُصِمَت ها هُنا لسانُ القال
ما لِسَلمی و من بذی سَلَمِ
أینَ جیرانُنا و کیف الحال
عَفَتِ الدارُ بعدَ عافیةٍ
فاسألوا حالَها عَنِ الاطلال
فی جمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی
صَرَّفَ اللهُ عَنکَ عَینَ کمال
یا برید الحِمی حَماکَ الله
مرحباً مرحباً تعال تعال
عرصهٔ بزمگاه خالی ماند
از حریفان و جام مالامال
سایه افکند حالیا شب هجر
تا چه بازند شب روان خیال
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال
حافظا عشق و صابری تا چند
نالهٔ عاشقان خوش است بنال
#حضرت_حافظ
که به ما میرسد زمان وصال
قصّةُ العشقِ لا انفصام لها
فُصِمَت ها هُنا لسانُ القال
ما لِسَلمی و من بذی سَلَمِ
أینَ جیرانُنا و کیف الحال
عَفَتِ الدارُ بعدَ عافیةٍ
فاسألوا حالَها عَنِ الاطلال
فی جمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی
صَرَّفَ اللهُ عَنکَ عَینَ کمال
یا برید الحِمی حَماکَ الله
مرحباً مرحباً تعال تعال
عرصهٔ بزمگاه خالی ماند
از حریفان و جام مالامال
سایه افکند حالیا شب هجر
تا چه بازند شب روان خیال
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال
حافظا عشق و صابری تا چند
نالهٔ عاشقان خوش است بنال
#حضرت_حافظ
اگر تو عاشقی معشوق دور است
وگر تو زاهدی مطلوب حور است
ره عاشق خراب اندر خراب است
ره زاهد غرور اندر غرور است
دل زاهد همیشه در خیال است
دل عاشق همیشه در حضور است
#جناب_عطار
وگر تو زاهدی مطلوب حور است
ره عاشق خراب اندر خراب است
ره زاهد غرور اندر غرور است
دل زاهد همیشه در خیال است
دل عاشق همیشه در حضور است
#جناب_عطار
بررهگذر نفحهٔ یار است دل ما
خرّمتر از ایام بهار است دل ما
از غیب رسد قافلهٔ تازه بتازه
آن قافله را راهگذار است دل ما
#فیض_کاشانی
غزل۳۷
پَس غَنیمَت دار آن توفیق را
چون بیابی صُحبَتِ صِدّیق را
بَذْل شاهانهست این بی رِشْوَتی
بَخشِشِ مَحْض است این از رَحمَتی
#مثنوی_مولانا
دفتر چهارم، بخش ۲۸
ابیات: ۷۱۲ و ۷۱۶
☆ اگر توفیقِ همنشینی با راستگویان و صادقان (مردان خدا) نصیب تو شد، آن را غنیمت بدان.
☆ این #نفحات ربانی بذل و بخششی شاهانه و بدون توقع، از دریای رحمت الهی است.
از نظر مولانا نفحات الهی، انفاس برادران دینی است که سبق یافتهاند بر برادران دیگر، انفاس ایشان و نظرهای ایشان و آمیزگاری با ایشان، نفحات و مواهب و عطایا و خلعت حق است غنیمت داشتنی است و غیر آن را سهل داشتن و عین آن را غنیمت داشتن است.
#مکتوبات_مولانا
نفحت: بوی خوش، مراد عنایات و رحمت ها و دم مبارک.
پیرمردی لطیف در بغداد
دخترک را به کفشدوزی داد
مردک سنگدل چنان بگزید
لب دختر که خون از او بچکید
بامدادان پدر چنان دیدش
پیش داماد رفت و پرسیدش
کای فرومایه این چه دندان است؟
چند خایی لبش؟ نه انبان است
به مزاحت نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جِد از او بردار
خوی بد در طبیعتی که نشست
ندهد جز به وقت مرگ از دست
حضرت سعدی گلستان
باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۴۴
دخترک را به کفشدوزی داد
مردک سنگدل چنان بگزید
لب دختر که خون از او بچکید
بامدادان پدر چنان دیدش
پیش داماد رفت و پرسیدش
کای فرومایه این چه دندان است؟
چند خایی لبش؟ نه انبان است
به مزاحت نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جِد از او بردار
خوی بد در طبیعتی که نشست
ندهد جز به وقت مرگ از دست
حضرت سعدی گلستان
باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۴۴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رَقّاص تَر درختْ دَرین باغها مَنَم
زیرا درختِ بَختَم و اَنْدَر سَرَم صَباست
چون باشد آن درختْ که بَرگَش تو دادهیی؟
چون باشد آن غریبْ که همسایهٔ هُماست؟
در ظِلِّ آفتابِ تو چَرخی هَمیزنیم
کوریِّ آن که گوید ظِلّ از شَجَر جُداست
#غزل_مولانا
زیرا درختِ بَختَم و اَنْدَر سَرَم صَباست
چون باشد آن درختْ که بَرگَش تو دادهیی؟
چون باشد آن غریبْ که همسایهٔ هُماست؟
در ظِلِّ آفتابِ تو چَرخی هَمیزنیم
کوریِّ آن که گوید ظِلّ از شَجَر جُداست
#غزل_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کهکشانا! به شب تیره، شهابی بفرست
سوی ما تب زدگان، طاقت و تابی بفرست
شد زمستان و زِ مستان، شده میخانه تهی
ساقیا جانب ما باده ی نابی بفرست
افشین علا
شیخ ابوالحسن خرقانی گوید:
هر که عاشق شد، خدای را یافت
و هر که خدای را یافت خود را فراموش کرد.
📚هزاره_عشق
#دکتر_کاظم_محمدی
Telegram
میناگر عشق♥️
﷽
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://t.me/BiChatBot?start=sc-1572d05e98
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://t.me/BiChatBot?start=sc-1572d05e98
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
هایده - بجز خدا کسی نیست
@moziku
🎵 آهنگ " بجز خدا کسی نیست "
با صدای #هایده
با صدای #هایده
الهی!
الهی!
در آن خلوتِ باشکوه و غریبت
که خالیست حتی ز پروردگانِ نجیبت
در آن گوشهٔ خالی از هرچه باد و مبادا
که دیروزِ او واپسینتر ز فردا
که تاریکِ او روشناتر ز خورشید
که بیمش همان چشمهٔ سبزِ امید
در آن جمعِ خلوت
در آن بینیازی ز معنا و صورت
در آن شب که روشنتر است از طلوعِ شقایق
در آن انقلابِ حقایق
در آن بیشهٔ ناتمامِ رسیدن
در آن لحظهٔ غفلتِ گندم و میوه چیدن
در آن آرزوی ز فرجامْ دورِ پریدن
الهی
نمیدانم آیا که روحِ عزیزِ تو در ما چه دیده است؟
نمیدانم آیا که بوی خوشت همچنان بر گِلِ ما وزیده است؟
نمیدانم اما تو میدانی اما
ولی، کاش، اما
در آن لحظههایی که در حضرتت آهی از ما رسیده است
که پیری به یک نیمشعری به عرشِ بلندت پریده است
بپردازی از غم زمان را
که ما خستهایم و ندانیم جز تو امان را
الهی!
ببخشای بر عشق، کلِ جهان را
#جویا_معروفی
.
ناصح! از بیماریِ عشق از چه بیم آری مرا
خوشتر از صِحَّت بود این گونه بیماری مرا
تا گرفتارم به عشق، آزادم از کُون و مکان
کرده آزاد از دو عالم این گرفتاری مرا
صغیر اصفهانی
میرزا محمدتقیخان فراهانی (۱۱۸۶ خورشیدی، اراک – ۲۰ دی ۱۲۳۰، کاشان) مشهور به امیرکبیر، نخستین صدراعظم ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار طی ۲۸ مهر ۱۲۲۷ خورشیدی تا ۲۲ آبان ۱۲۳۰ خورشیدی بود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او دنبال شد. مدت صدارت امیرکبیر ۳۹ ماه بود. او بنیانگذار دارالفنون بود که برای آموزش دانش و فناوریهای نو به فرمان او در تهران پایهگذاری شد. همچنین، انتشار روزنامهٔ وقایع اتفاقیه از جمله کارهای وی بهشمار میآید.
سرانجام امیرکبیر در روز شنبه ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. رگهای دست و پاهایش را گشودند و پس از مدتی خونریزی علیخان فراش به میرغضب اشارهای کرد. میرغضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد. فراش به سرعت برخاست و گفت دیگر کاری نداریم. وی و همراهانش با اسبان تندرو به تهران بازگشتند.
سرانجام امیرکبیر در روز شنبه ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. رگهای دست و پاهایش را گشودند و پس از مدتی خونریزی علیخان فراش به میرغضب اشارهای کرد. میرغضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد. فراش به سرعت برخاست و گفت دیگر کاری نداریم. وی و همراهانش با اسبان تندرو به تهران بازگشتند.