معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
صاحب طبع نمی باید ، صاحب دل می باید .

دل بجوی نه طبع ؛ چه جای دل ؟
دل روپوش است . آن صاحب خداست ، از غیرت ، صاحب دلش می گویند .

نه وقتی پرتو جلال حق می آید دل خرمست ؛ وقتی غایب می باشد برعکس ؟

الا چندانی چنین شود که دل گم می شود و می گدازد .
چندانکه دل بشکند ، و از میان برخیزد ، خدای ماند .

شمس الدین محمد تبریزی
حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر
به سر نکوفته باشد در سرایی را

خیال در همه عالم برفت و بازآمد
که از حضور تو خوشتر ندید جایی را

#سعدی.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دلدار ظریف است و گناهش اینست
زیبا و لطیف است و گناهش اینست

آخر به چه عیب می‌گریزند از او
از عیب عفیف است و گناهش اینست

#مولانای_جان
دل در بر من زنده برای غم تست
بیگانهٔ خلق و آشنای غم تست

لطفی است که می‌کند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم تست

#مولانای_جان
افسون سخن_سالار عقیلی
@jarasmusic
«افسون سخن»
بازخوانی: #سالار_عقیلی
آهنگ: #نصرالله_زرین_پنجه
ترانه سرا: #نظام_فاطمی
 از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
 این دیده از آن روست که خونابه فشان است

دردا و دریغا که در این بازی خونین
 بازیچه ی ایام دل آدمیان است

 دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
 این دشت که پامال سواران خزان است

 روزی که بجنبد نفس باد بهاری
 بینی که گل و سبزه کران تا به کران است

 ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
 دردی ست درین سینه که همزاد جهان است

 از داد و داد آن همه گفتند و نکردند
 یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است

خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
 این صبر که من می کنم افشردن جان است

 از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است

#امیرهوشنگ_ابتهاج
انزوا ۱۵۳
T.me/HashtMin
‏ما سال‌ها اندوه را بر دوش کشیدیم
‏و صبح طلوع نکرد ...


#محمود_درويش
دل در بَرِ هر که هست، از دلبر ماست
هر جا جهَد این برق، از آنْ گوهر ماست

هر زر که در او مُهر اَلَست است و بَلیٰ
در هر کانی که هست آن زر، زر ماست


#مولانای_جان
 ز خاک آفریدت خداوند پاک
                پس ای بنده افتادگی کن چو خاک


      افتادگی آموز اگر طالب فیضی   
                 هرگز نخورد آب زمینی که بلند است


     بر مال و جمال خویشتن غره مشو
                     کان را به شبی برند و این را به تبی


#شاعر_سعدی
"هر طرف غولی همی خواند تو را
  کای برادر راه خواهی هین بیا

  ره نمایم همرهت باشم رفیق
  من قلاووزم در این راهِ دقیق

  نی قلاووز است و نی ره داند او
  یوسفا کم رو سوی آن گرگ خو"

#مثنوی_مولانا دفترسوم


📘شیاطین در راه انسان اند و اور ا به
  راه های گوناگون وسوسه می کنند.
  او را به گمراهی می اندازند که راه
  را می دانند.
  آدمی باید بداند که این شیاطین به
  راه هدایت نمی کنند, بلکه چون گرگ
  آماده ی دریدن اویند...
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
 ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

 گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
 دانی که رسیدن هنر گام زمان است

 تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
 بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است

 آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
 دریا شود آن رود که پیوسته روان است

 باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
 بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است

#امیرهوشنگ_ابتهاج
دست نمی‌دهد مرا بی تو نفس زدن دمی
زانکه دمی که با توام قوت من است عالمی

صبح به یک نفس جهان روشن ازآن همی کند
کز سر صدق هر نفس با تو برآورد دمی

#شیخ_عطارنیشابوری
فتوای عشق:

«ای عزیز، جمال لیلی دانه‌ای دان، بر دامی نهاده، و تو چه دانی که دام چیست؟
صیاد ازل چون خواست که از نهاد مجنون مرکبی سازد از آن عشق خود، اما او را استعداد آن نبود که به دام جمال عشق ازل افتد که آنگاه به تابشی از ان هلاک شدی، بفرمود تا عشق لیلی را یک چندی از نهاد مجنون مرکبی ساختند، تا پخته عشق لیلی شود و آنگاه بار کشیدن عشق او را قبول تواند کردن.» ......

#عین_القضات_همدانی
#تمهیدات

ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم
که روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می‌خایم

منم افتاده در سیلی اگر مجنون آن لیلی
ز من گر یک نشان خواهد نشانی هاش بنمایم

#مولانا از ۱۴۳۸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مکن در وقت صبح ای دوست سستی
که داری ایمنی و تندرستی
چو پیدا شد نسیم صبحگاهی
در آن ساعت بیابی هرچه خواهی
هر آن خلعت کزان درگاه پوشند
چوآید صبحدم آنگاه پوشند
چو شب از صبح گردد حلقه درگوش
درآید ذرهای خاک درجوش

عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من نه آنم که ز سودای تو دل بردارم



فیض_کاشانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی

احوال فلک جمله پسندیده بدی

ور عدل بدی بکارها در گردون

کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی

خـیـام
جان بی جانان تن بی جان بود
خوش نباشد جان که بی جانان بود

کنج دل گنجینهٔ عشق وی است
آنچنان گنجی در این ویران بود

چشم ما بسته خیالش در نظر
روشنی دیدهٔ ما آن بود

آفتابست او و عالم سایه بان
این چنین پیدا چنان پنهان بود

دل به دریا ده بیا با ما نشین
زانکه اینجا بحر بی پایان بود

دو نماید صورت و معنی یکی است
موج و دریا نزد ما یکسان بود

نعمت الله در خرابات مغان
دیدم او ساقی سرمستان بود



( حضرت شاه نعمت الله ولی)
کیمیا گری که بتواند از قلبش عنصرهای چون احترام،خواستن،صبر،تاسف،تعجب،بخشش و رحمدلی را استخراج کند می تواند از آن هر مرکبی بسازد که عشق نام دارد.
و آن فرد یک کیمیاگر است.

"جبران خلیل جبران"
مرغِ باغِ ملکوتم، نیَم از عالمِ خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم ...

#مولانا
الهی!
خواندی تاخیر کردم.
فرمودی، تقصیر کردم.
عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم.
اگر گوییم ثنای تو گوییم.
اگر جوییم رضای تو جوییم.‎
الهی!
گفتی کریمم،
امید بدان تمام است.
تا کرم تو در میان است،
نا امیدی حرام است.

  #خواجه_عبدالله_انصاری
"گر شود ذرات عالم حیله پیچ
  با قضای آسمان هیچند هیچ"

مولانا