شنیدهام به زنی گفت مردِ بدعملی
که نیست شوهر و مطلوبِ کامجو اینجاست
قدم گذار به مُشکویِ من، که خواهد گفت
به شوهرِ تو که آن سروِ مُشکمو اینجاست؟!
چو این کلامْ زن از مردِ نابکار شنید
به قلب خویش بزد دست و گفت: او اینجاست
مُشکویِ :حرمسرا
#ملکالشعرا_بهار
دیوان، نشر نگاه، ۱۳۸۷، غزلیات، ص ۱۰۲۰
که نیست شوهر و مطلوبِ کامجو اینجاست
قدم گذار به مُشکویِ من، که خواهد گفت
به شوهرِ تو که آن سروِ مُشکمو اینجاست؟!
چو این کلامْ زن از مردِ نابکار شنید
به قلب خویش بزد دست و گفت: او اینجاست
مُشکویِ :حرمسرا
#ملکالشعرا_بهار
دیوان، نشر نگاه، ۱۳۸۷، غزلیات، ص ۱۰۲۰
روزگار از نسبتِ پاکان کند اصلاحِ ما
دایه شوید رویِ طفلان را و گوید: ماه! ماه!
#سلیم_تهرانی
#تابلوی_نقاشی
اثر: #Eugenio_Zampighi
دایه شوید رویِ طفلان را و گوید: ماه! ماه!
#سلیم_تهرانی
#تابلوی_نقاشی
اثر: #Eugenio_Zampighi
یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم
#خیام_نیشابوری
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم
#خیام_نیشابوری
Audio
مادرم
ماهبانویست" فرا زمینی"
صدایش زمزمه جویباران
نگاهش "گرما بخش" جهان گذران
بودنش خواستنی ترین تمنایم از هستی
دستانش پر از خوشه های طلایی گندم
دلش مملو از عشق ، محبت و سنبله های مهربانی
می پرستمش تا رمقی بر تن بیمارم در پیچ وتاب ست...
✍#شیدا_التیام
تقدیم به کلیه خانمهای گروه پیشاپیش روز زن بهمگی زنهای سرزمینم ایران تبریک میگم 🌹
ماهبانویست" فرا زمینی"
صدایش زمزمه جویباران
نگاهش "گرما بخش" جهان گذران
بودنش خواستنی ترین تمنایم از هستی
دستانش پر از خوشه های طلایی گندم
دلش مملو از عشق ، محبت و سنبله های مهربانی
می پرستمش تا رمقی بر تن بیمارم در پیچ وتاب ست...
✍#شیدا_التیام
تقدیم به کلیه خانمهای گروه پیشاپیش روز زن بهمگی زنهای سرزمینم ایران تبریک میگم 🌹
یک صبح دم به طرف گلستان گذشتهای
شبنم هنوز بر رخ گل آب میزند
صائب
شبنم هنوز بر رخ گل آب میزند
صائب
#خزان به لطف تو چشم و چراغ تقویم است
که دیدنِ تو در این فصل، اتفاق افتاد
#حسین_منزوی
تصویر: پائیز در چهار باغ اصفهان
که دیدنِ تو در این فصل، اتفاق افتاد
#حسین_منزوی
تصویر: پائیز در چهار باغ اصفهان
من و آرزویِ بزمی که ز حالِ من بپرسی
چو کسی دگر نمانَد، ز# ملالِ من بپرسی
به حضورِ غیر، کردی نشنیده پرسشم را
که از او به این بهانه، ز سؤالِ من بپرسی
ز تخیّلِ تو چندان شود اضطرابم افزون
که به خاطرم نیاید، چو خیالِ من بپرسی
ز حیا نظر به سویم نکنی، خوش آنکه از می
تو به حالِ خود نباشی و ز حالِ من بپرسی
به فراق، آنچنانم بگذشت عمر، «میلی»
که خجل شوم چو حرفی ز وصالِ من بپرسی
#میلی_مشهدی
چو کسی دگر نمانَد، ز# ملالِ من بپرسی
به حضورِ غیر، کردی نشنیده پرسشم را
که از او به این بهانه، ز سؤالِ من بپرسی
ز تخیّلِ تو چندان شود اضطرابم افزون
که به خاطرم نیاید، چو خیالِ من بپرسی
ز حیا نظر به سویم نکنی، خوش آنکه از می
تو به حالِ خود نباشی و ز حالِ من بپرسی
به فراق، آنچنانم بگذشت عمر، «میلی»
که خجل شوم چو حرفی ز وصالِ من بپرسی
#میلی_مشهدی