آنانکه نه حیران تو حیرتبهحرامان!
دلبستهی غیرِ تو محبتبهحرامان!
درد تو جفاپیشه حلال دل ما باد!
آنانکه نه بیمارِ تو راحتبهحرامان!
با لطفْ به ما دلبرِ رنجیده ز ما را
دیدند و نمردند رقابتبهحرامان!
دیروز نه این بودی و امروز نه آنی
تا باز چه گفتند نصیحتبهحرامان!
با او دگری دیدی و «تأثیر» نمُردی
گشتی تو هم از جملهی غیرتبهحرامان!
#تأثیر_تبریزی
دلبستهی غیرِ تو محبتبهحرامان!
درد تو جفاپیشه حلال دل ما باد!
آنانکه نه بیمارِ تو راحتبهحرامان!
با لطفْ به ما دلبرِ رنجیده ز ما را
دیدند و نمردند رقابتبهحرامان!
دیروز نه این بودی و امروز نه آنی
تا باز چه گفتند نصیحتبهحرامان!
با او دگری دیدی و «تأثیر» نمُردی
گشتی تو هم از جملهی غیرتبهحرامان!
#تأثیر_تبریزی
اصلاحیه
دلم گرفته پدر
برایم بهار بفرست…
زشهر کودکی ام یادگار بفرست
دلم گرفته مادر!
روزگار با من نیست…
دعای خیر وصدای دوتار بفرست
اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای کودک خود "قرار " بفرست
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را…
کمی ستاره دنباله دار بفرست
به اعتبار گذشته دو خوشه لبخند...
در این زمانه بی اعتبار بفرست
تمام روز وشب من پر از زمستان است دلم گرفته
برایم بهار بفرست…
#فروغ_فرخزاد❌❌❌❌
جعلی❌❌❌❌❌
دلم گرفته پدر
برایم بهار بفرست…
زشهر کودکی ام یادگار بفرست
دلم گرفته مادر!
روزگار با من نیست…
دعای خیر وصدای دوتار بفرست
اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای کودک خود "قرار " بفرست
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را…
کمی ستاره دنباله دار بفرست
به اعتبار گذشته دو خوشه لبخند...
در این زمانه بی اعتبار بفرست
تمام روز وشب من پر از زمستان است دلم گرفته
برایم بهار بفرست…
#فروغ_فرخزاد❌❌❌❌
جعلی❌❌❌❌❌
آنکه دل از ستمت تا دمِ مردن نگرفت
عارت آید که بگیری خبری از حالش
آنکه یکره به رخت دید و ز عالم بگذشت
بی تو بنگر که چهسان میگذرد احوالش
#تأثیر_تبریزی
عارت آید که بگیری خبری از حالش
آنکه یکره به رخت دید و ز عالم بگذشت
بی تو بنگر که چهسان میگذرد احوالش
#تأثیر_تبریزی
⭕️جعلیاتِ نا آگاهان⭕️
در
❗️صفحاتِ مجازی❗️
⭕️جعلیاتِ افرادِ سودجو⭕️
🚫بنام بزرگان🚫
عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
میشوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
عشق رامِ مردم اوباش نیست
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست
در خور مردان بود این خوان غیب
نیست هر دل، لایق احسان غیب
عشق كِی همگام باشد با هوس
پخته كِی با خام گردد همنفس
عشق را با كفر و با ایمان چه كار
عشق را با دوزخ و رضوان چه كار
عشق سازد پاكبازان را شكار
كِی به دام آرد پلید و نابكار
زنده دلها میشوند از عشق، مست
مرده دل كی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق كی پیدا بود
عشق میجوید حریفی سینه چاك
كو ندارد از فنای خویش باك
عشق در بند آورد عقل تو را
تا نماند در دلت چون و چرا
عشق اگر در سینه داری الصلا
پای نِه در وادی فقر و فنا
عاشق و دیوانه و بی خویش باش
در صف آزادگان درویش باش
✅ #شاعر_اصلی
✍ #دکتر_جواد_نوربخش
#جعل_شده بنام 👇
❌ #مولانا ❌
❌ #اشعار_جعلی_را_بشناسیم
❌ #متون_جعلی_را_بشناسیم
❌ #اشعار_جعلی_منتشر_نکنیم
در
❗️صفحاتِ مجازی❗️
⭕️جعلیاتِ افرادِ سودجو⭕️
🚫بنام بزرگان🚫
عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
میشوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
عشق رامِ مردم اوباش نیست
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست
در خور مردان بود این خوان غیب
نیست هر دل، لایق احسان غیب
عشق كِی همگام باشد با هوس
پخته كِی با خام گردد همنفس
عشق را با كفر و با ایمان چه كار
عشق را با دوزخ و رضوان چه كار
عشق سازد پاكبازان را شكار
كِی به دام آرد پلید و نابكار
زنده دلها میشوند از عشق، مست
مرده دل كی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق كی پیدا بود
عشق میجوید حریفی سینه چاك
كو ندارد از فنای خویش باك
عشق در بند آورد عقل تو را
تا نماند در دلت چون و چرا
عشق اگر در سینه داری الصلا
پای نِه در وادی فقر و فنا
عاشق و دیوانه و بی خویش باش
در صف آزادگان درویش باش
✅ #شاعر_اصلی
✍ #دکتر_جواد_نوربخش
#جعل_شده بنام 👇
❌ #مولانا ❌
❌ #اشعار_جعلی_را_بشناسیم
❌ #متون_جعلی_را_بشناسیم
❌ #اشعار_جعلی_منتشر_نکنیم
ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت
خرسند شکاری که نشینی به کمینش
قربان خدنگی که رها شد ز کمانت
تا آینه از خوبی خود با خبرت کرد
خود را نگرانی و جهانی نگرانت
مانند تو بر روی زمین نادرهای نیست
زان خوانده فلک نادرهٔ دور زمانت
مویی که بدان بستگی رشته جهانهاست
در شهر ندیدیم به جز موی میانت
ماییم و سری در سر سودای محبت
آن هم به فدای قدم نامه رسانت
گویند که بالات بلای تن و جان است
بر جان و تنم باد بلای تن و جانت
آن جا که فروغی به سخن لب بگشایی
طوطی ز چه رو دم زند از شرم لبانت
#فروغی_بسطامی
وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت
خرسند شکاری که نشینی به کمینش
قربان خدنگی که رها شد ز کمانت
تا آینه از خوبی خود با خبرت کرد
خود را نگرانی و جهانی نگرانت
مانند تو بر روی زمین نادرهای نیست
زان خوانده فلک نادرهٔ دور زمانت
مویی که بدان بستگی رشته جهانهاست
در شهر ندیدیم به جز موی میانت
ماییم و سری در سر سودای محبت
آن هم به فدای قدم نامه رسانت
گویند که بالات بلای تن و جان است
بر جان و تنم باد بلای تن و جانت
آن جا که فروغی به سخن لب بگشایی
طوطی ز چه رو دم زند از شرم لبانت
#فروغی_بسطامی
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خون خوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
که روزگار حدیث تو در میان انداخت
نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو
برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت
تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار
که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت
به چشمهای تو کان چشم کز تو برگیرند
دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت
همین حکایت روزی به دوستان برسد
که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت
#حضرت_سعدی
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خون خوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
که روزگار حدیث تو در میان انداخت
نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو
برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت
تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار
که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت
به چشمهای تو کان چشم کز تو برگیرند
دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت
همین حکایت روزی به دوستان برسد
که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت
#حضرت_سعدی
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
لسانالغیب حافظ شیرازی
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
لسانالغیب حافظ شیرازی
مُهرِ مِهرِ دلبری ، بر جانِ ماست ،
جانِ ما ، در حضرتِ جانانِ ماست ،
پیشِ او ، از درد مینالم ، ولیک ،
دردِ آن دلدارِ ما ، درمانِ ماست ،
جان ما ، چوگان و ،، دل ، سودایی است ،
گویِ زلفشِ ، در خم چوگانِ ماست ،
#عراقی
جانِ ما ، در حضرتِ جانانِ ماست ،
پیشِ او ، از درد مینالم ، ولیک ،
دردِ آن دلدارِ ما ، درمانِ ماست ،
جان ما ، چوگان و ،، دل ، سودایی است ،
گویِ زلفشِ ، در خم چوگانِ ماست ،
#عراقی
گر دل دهم و از سر جان برخیزم
جان بازم و از هر دو جهان برخیزم
من بنده به خوی تو نمیدانم زیست
مقصود تو چیست تا از آن برخیزم
#مولانای_جان
جان بازم و از هر دو جهان برخیزم
من بنده به خوی تو نمیدانم زیست
مقصود تو چیست تا از آن برخیزم
#مولانای_جان
گردان به هوای یار چون گردونیم
ایزد داند در این هوا ما چونیم
ما خیره که عاقلان چرا هشیارند
وانان حیران که ما چرا مجنونیم
#مولانای_جان
ایزد داند در این هوا ما چونیم
ما خیره که عاقلان چرا هشیارند
وانان حیران که ما چرا مجنونیم
#مولانای_جان