معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
«سرایِ سپنج‌ست هرچون‌که هست
بدو اندر اِیمِن نشاید نشست

هنر جوی و با پیر دانا نشین
چو خواهی که یابی ز بخت آفرین

گرامی کن او را که در پیشِ تو
سپر کرده جانْ بر بداندیش تو

به دانش گشای و به نیرو ببند
چو خواهی که از بد نیابی گزند

همیشه یکی دانشی پیش دار
ورا چون روان و تن خویش دار»

                #فردوسی
مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل
بمو دایم به جنگی ای دل ای دل

اگر دستم فتی خونت بریجم
بوینم تا چه رنگی ای دل ای دل

#باباطاهر_همدانی
بیا ای ساقی مستان و جام می به مستان ده

بیا آب حیاتت را به دست می پرستان ده

نشانِ رند سرمستی اگر یاری ز تو جوید

کرم فرما ز لطفِ خود نشان او به یاران ده

بیا ای صوفی صافی و دُرد درد دل درکش

چه می لرزی به جان آخر بیا جان را به جانان ده

اگر فرمان رسد از شه که سر در پای او انداز

تو پا انداز کن سر را به شکرانه روان جان ده

چه خوش گنجیست عشق او که در عالم نمی گنجد

چنین گنج ار کسی جوید نشانش کنج ویران ده

نشان رند سرمستی اگر یاری ز تو جوید

کرم فرما ز لطف خود نشان او به یاران ده


شاه نعمت الله ولی
بایزید گفت: من می‌گویم که
مرید من آن است که بر کناره دوزخ بایستد
و هرکه را به دوزخ برند دست او بگیرد
و به بهشت فرستد و به جای او
خود به دوزخ رود.



- تذکرة الاولیاء
ذکر بایزید بسطامی "رحمة الله علیه"
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید

بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید

ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید

صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید

غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید

#حضرت_حافظ
در کـوی تـو آمـد به سـرم سنـگ مـلامت

مشکل که ازین کوی برم جان به سلامت

نتوان گله کرد از جور و جفایی که تو کردی

جــور تـو کــرم بــود و جــفای تـو کرامت


هلالی_جغتایی
بہ ڪوے مےفروشان با هزاران عیب خوشنودم
ڪہ پوشیده‌ست خاڪش عیب هر آلوده دامان را


تڪبر با گدایان در میخانہ ڪمتر ڪن
ڪہ اینجا مور بر هم مےزند تخت سلیمان را



#فروغی_بسطامے
چون در     دریا     افتاد
اگر دست و پا زند  ،  دریا فرو برد و درهم شکند
حتی اگر شیر باشد

الا اینکه !!!

الا خود را مرده سازد !!!

عادت دریا همین است که تا زنده است فرو میبرد
تا جایی که غرق شود و بمیرد
چون غرقه شود و بمیرد
بر گیردش
حمّال او شود

اکنون
از اول در پیشگاه دریا مرده شو و خوش
بر روی آب برو

شمس تبریزی
.
        امروز قدر پند عزیزان شناختم
     یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد

     از دست رفته بود وجود ضعیف من
  صبحم به بوی وصل تو جان باز داد باد

                #حافظ
تنها انسانیت را در نظر داشته باشیم و باقی چیزها را فراموش کنیم.
اگر بتوانیم از عهده این کار
برآییم، آینده انسان، بهشتی خواهد
بود لبریز از شادی و دانش و آگاهی، ولی اگر موفق نشویم، یک نابودی عظیم و
جهانی را پیش
رو خواهیم داشت...

برتراند راسل
عشق را نازم که از بیتابی روز فراق

جان ما را بست با درد تو پیوندی دگر

تا شوی بیباک تر در ناله ای مرغ بهار

آتشی گیر از حریم سینه ام چندی دگر

#اقبال_لاهوری
روان انسان در مسیر رشد و کمال و در
سفر خود به سوی خویشتن حقیقی همواره تغییر میکند

#یونگ در این مورد به چند اصل اولیه که همه ی آنها بر پایه ی قوانین طبیعی میباشند، اشاره میکند.

اصل اضداد : هر وجهی از روان به طور
طبیعی دارای وجه متضاد خود میباشد.

اصل تساوی:  وجوه متضاد، از انرژی برابر برخوردارند. اگر هر وجهی از روان خود را انکار کنیم ممکن است انرژی آن مسدود گردد

اصل افت: گرایش غالب هر سیستم طبیعی،«افت» است تا به این ترتیب انرژی
بتواند در همه جا یکسان توزیع شود و این یعنی اضداد بر آن هستند که در نهایت در یکدیگر ادغام شوند.
سینهٔ خالی ز مهر گلرخان
کهنه انبانی بود پر استخوان

سینه، گر خالی ز معشوقی بود
سینه نبود، کهنه صندوقی بود

#شیخ بهایی
ساقيا کمتر مي امشب از کرم دادي مرا
تا سحر پيمانه پر کردي و کم دادي مرا

تا شراب آلوده لعلت گفت حرفي از کباب
رخصتي بر صيد مرغان حرم دادي مرا

شام اگر قوت روانم دادي از خون جگر
صبح ياقوت روان از جام جم دادي مرا

دوش گفتي ماجراي وصل و هجرانت به من
هم اميد لطف و هم بيم ستم دادي مرا

در محبت يک نفس آسايشم حاصل نشد
کز پس هر عافيت چندين الم دادي مرا

من که در عهدت سر مويي نورزيدم خلاف
مو به مو، ناحق به گيسويت قسم دادي مرا

من نمي دانم که در چشم خمارينت چه بود
کز همه ترکان آهو چشم، رم دادي مرا

تا خط سبز تو سر زد فارغ از ريحان شدم
خط آزادي ازين مشکين رقم دادي مرا

تا نهادم گام در کويت روا شد کام من
منتهاي کام در اول قدم دادي مرا

تا فکندي حلقه هاي زلف را در پيچ و خم
بر سر هر حلقه اي صد پيچ و خم دادي مرا

گاهيم در کعبه آوردي و گاهي در کنشت
گه مسلمان و گهي کافر قلم دادي مرا

چون ميسر نيست ديدار تو ديدن جز به خواب
پس چرا بيداري از خواب عدم دادي مرا

تا لبان من شدي در مدح سلطان عجم
شهرتي هم در عرب هم در عجم دادي مرا

ناصرالدين شه، فروغي آن که گفتش آفتاب
روشنيها از رخت هر صبح دم دادي مرا

فروغی بسطامی
اصلاحیه

عقل و دل روزی زهم دلخور شدند
هر دو از احساس نفرت پر شدند

دل به چشمان کسی وابسته بود
عقل از این بچه بازی خسته بود

حرف حق با عقل بود اما چه سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود

دل به فکر چشم مشکی فام بود
عقل آگاه از خیال خام بود

عقل با او منطقی رفتار کرد
هر چه دل اسرار عقل انکار کرد

کش مکش مابین شان شد بیشتر
اختلافی بیشتر از پیش تر

عاقبت عقل از سر عاشق پرید
بعد از آن چشمان مشکی را ندید

تا به خود آمد بیابان گرد بود
خنده بر لب از غم این درد بود

👤مولانا

سراینده ناشناس
۲ دی زادروز علی شیرازپرتو
"دکتر شین‌پرتو"

(زاده ۲ دی ۱۲۸۶ کنگاور -- درگذشته ۲۷ مهر ۱۳۷۶ تهران) شاعر، نویسنده و زبان‌شناس

او پدر مازیار پرتو "کارگردان و مدیر فیلمبرداری" و پدربزرگ ویشکا آسایش "بازیگر و طراح صحنه" است.
شین‌پرتو، مادرش هنگام زایمان از دنیا رفت و تأثیر عمیقی در روحیه هنری او در بزرگسالی گذاشت که در بسیاری از آثار ادبی وی منعکس شد.
وی نوجوانی را با علاقه به آموختن هرچه بیشتر گذراند و سپس تصمیم به کوچ به فرانسه گرفت. او از پیش زبان فرانسه و اسپرانتو را آموخته بود. در ابتدا شروع به تحصیل در رشته پزشکی کرد، اما خیلی زود منصرف شد و به تحصیل در رشته ادبیات زبان فرانسه پرداخت. معاشرت با هنرمندان معاصر، دسترسی به تئاتر کلاسیک فرانسه آنهم در عصر تحلیل و تفسیر مکاتب پیشین ادبی و هنری، آشنایی با دانشجویان ملل دیگر و کسب مهارت در زبان انگلیسی از جمله عوامل دیگر تأثیر گذارنده در شیوه نگرش آتی او بودند. وی پیش از آغاز جنگ دوم جهانی به ایران بازگشت.
در ۱۳۰۹ مجله «آرمان» را منتشر کرد، ادیبان نامی و شهیری در این مجله با وی همکاری داشتند که از جمله می‌توان از عباس اقبال آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزانفر، ملک‌الشعرای بهار و تعدادی دیگر از شاعران و نویسندگان بنام ادبیات ایران نام برد. پرتو از همان زمان عضو فعال انجمن شاعران و ادیبان ایران شد و با آنان به طور مستمر از طریق مکاتبه در ارتباط ماند. که از جمله می‌توان از نیمایوشیج نام برد.
انتشار «افسانه» در سال ۱۳۲۹ توسط انتشارات علمی در تهران با مقدمه احمد شاملو، «دو نامه» را دربرداشت، نامه‌ای از نیمایوشیج به شین پرتو و از شین پرتو به نیمایوشیج. این کتاب در حوالی سال ۱۳۸۰ مجدداً تجدید چاپ شده‌است. پرتو در طی این دوران مقالات متعدد، داستانهای کوتاه و همچنین اشعاری را در مجلات و نشریات معتبر که موضوع اصلی آنها زبان و ادبیات بود، به چاپ می‌رساند.

سفیر ایران:
وی به عنوان سرکنسول ایران در بغداد، و سپس به عنوان سفیر ایران در هندوستان، برای وزارت امور خارجه خدمت می‌‌کرد. در دوران خدمت، همچنان فعالیت فرهنگی خود را ادامه می‌‌داد. تصحیح معاصر ترجمه و چاپ نوین اوپانیشادها به زبان فارسی، ظاهراً در همین زمان و دوره سفارت وی صورت گرفت. در طی این دوران صادق هدایت را نزد خود دعوت کرد و علاوه بر جا و مکان، و ماشین تحریر، تمام امکانات انتشاراتی سفارت ایران را در اختیار هدایت گذاشت. با بهره‌گیری از این فرصت بود که هدایت داستانهای علویه خانم و بوف کور را که پیشتر نوشته بود، به صورت پلی کپی انتشار داد وزیر آن نوشت: (طبع و فروش درایران ممنوع).

نابینایی:
شین پرتو بیش از یک سوم پایانی عمرش را در نابینایی به سر برد، اما حدود ۱۰ اثر پژوهشی را در همین دوران نابینایی نوشت. در میان آثار او چهار یا پنج اثر بسیار تأثیرگذار به زبانهای فرانسه و انگلیسی وجود دارند که متأسفانه هیچیک به فارسی برگردانده نشده‌اند. تسلط وی بر ادبیات انگلیسی و فرانسه به حدی بود که خوانندگان کتب مورد اشاره را به حیرت وامی‌داشت. آخرین اثر ادبی او که نوعی رساله عمیق فلسفی در خودشناسی و زندگی است، به زبان انگلیسی در لندن، سه سال پیش از درگذشتش به چاپ رسید.
مکاتبات شین پرتو با نیمایوشیج، که در اوان شکل‌گیری شعرنو بوده، شهرت زیادی در میان علاقه‌‌مندان به شعرنو دارد. در این سری مکاتبات طبع ظریف و هنرمندانه هردو شاعر و دلسوزی و دلدادگی آنان به موج‌نو آشکارا مطرح می‌شود.


#علی_شیراز_پرتو
ساقيا کمتر مي امشب از کرم دادي مرا
تا سحر پيمانه پر کردي و کم دادي مرا

تا شراب آلوده لعلت گفت حرفي از کباب
رخصتي بر صيد مرغان حرم دادي مرا

شام اگر قوت روانم دادي از خون جگر
صبح ياقوت روان از جام جم دادي مرا

دوش گفتي ماجراي وصل و هجرانت به من
هم اميد لطف و هم بيم ستم دادي مرا

در محبت يک نفس آسايشم حاصل نشد
کز پس هر عافيت چندين الم دادي مرا

من که در عهدت سر مويي نورزيدم خلاف
مو به مو، ناحق به گيسويت قسم دادي مرا

من نمي دانم که در چشم خمارينت چه بود
کز همه ترکان آهو چشم، رم دادي مرا

تا خط سبز تو سر زد فارغ از ريحان شدم
خط آزادي ازين مشکين رقم دادي مرا

تا نهادم گام در کويت روا شد کام من
منتهاي کام در اول قدم دادي مرا

تا فکندي حلقه هاي زلف را در پيچ و خم
بر سر هر حلقه اي صد پيچ و خم دادي مرا

گاهيم در کعبه آوردي و گاهي در کنشت
گه مسلمان و گهي کافر قلم دادي مرا

چون ميسر نيست ديدار تو ديدن جز به خواب
پس چرا بيداري از خواب عدم دادي مرا

تا لبان من شدي در مدح سلطان عجم
شهرتي هم در عرب هم در عجم دادي مرا

ناصرالدين شه، فروغي آن که گفتش آفتاب
روشنيها از رخت هر صبح دم دادي مرا

فروغی بسطامی
همان انگار که قیامت است و غیب آشکار شده است، والله که غیب آشکار است و پرده برانداخته‌اند، لیکن پیش آن کس که دیده‌ی او باز است.

شمس الدین محمد تبریزی
ای جان اگر رضای تو غم خوردن دل است

صد دل به غم سپارم بهر رضای تو


#مولانا
.
    آن شب که تو در کنار مایی روزست
    و آن روز که با تو می‌رود نوروزست

       دی رفت و به انتظار فردا منشین
     دریاب که حاصل حیات امروزست

         #شیخ اجل سعدی رباعی ۱۵
Afshin: Zemestoon ~~~ افشین: زمستون
@moozikestan_bot
تنور دلتون داغ