رقص مردان خدا،
لطیف باشد و ، سبک !
گویی، برگ است که بر روی آب می رود!
اندرون، چون کوه. . . ،
و برون، چون کاه ! . . .
حضرت شمس تبریزی
لطیف باشد و ، سبک !
گویی، برگ است که بر روی آب می رود!
اندرون، چون کوه. . . ،
و برون، چون کاه ! . . .
حضرت شمس تبریزی
بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد
ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد
چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا
چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد
نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین
به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد
از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری
باز با این دل آزرده کنار آمده باشد
یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر
شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد
لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی
به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد
شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند
روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد
#شهریار
ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد
چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا
چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد
نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین
به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد
از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری
باز با این دل آزرده کنار آمده باشد
یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر
شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد
لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی
به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد
شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند
روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد
#شهریار
" ای عزیز، این حدیث را گوش دار که مصطفی علیه السلام گفت: " مَن عَشَقَ وَ عَفَّ ثمَّ کَتَمَ وَ ماتَ ، ماتَ شَهیدا"
هرکه عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد، شهید باشد.
"تمهیدات، عین القضاة همدانی"
هرکه عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد، شهید باشد.
"تمهیدات، عین القضاة همدانی"
از رسول خدا پرسيدم عصمت چيست و معصوم كيست؟
رسول فرمود: عصمت امان است از خود، هر كه دست و زبان خود را در فرمان خود درآورد و از ايشان ايمن شد چنانچه من بعد بواسطه ايشان زحمتى و ندامتى به وى نرسد، معصوم گشت.
كتاب كشف الحقايق، عزيز الدين نسفى
رسول فرمود: عصمت امان است از خود، هر كه دست و زبان خود را در فرمان خود درآورد و از ايشان ايمن شد چنانچه من بعد بواسطه ايشان زحمتى و ندامتى به وى نرسد، معصوم گشت.
كتاب كشف الحقايق، عزيز الدين نسفى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیمار گونه بودم
یاران را گفتم:
هر "حالت" مرا خوشی دیگر است
بیماریام را خوشی دیگر است
صحتم را خوشی دیگر است
سفرم را خوشی دیگر است
حَضرم را خوشی دیگر است
حالتِ "رسوا" شدنم را خوشی دیگر
تنها بودنم را خوشی دیگر
من در اغلب احوال خوشدل باشم...
جناب بهاء ولد
معارف
یاران را گفتم:
هر "حالت" مرا خوشی دیگر است
بیماریام را خوشی دیگر است
صحتم را خوشی دیگر است
سفرم را خوشی دیگر است
حَضرم را خوشی دیگر است
حالتِ "رسوا" شدنم را خوشی دیگر
تنها بودنم را خوشی دیگر
من در اغلب احوال خوشدل باشم...
جناب بهاء ولد
معارف
اصلاحیه
عقل و دل روزے زهم دلخور شدند
هر دو از احساس نفرت پر شدند
دل بہ چشمان ڪسے وابستہ بود
عقل از این بچہ بازے خستہ بود
حرف حق با عقل بود اما چہ سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود
دل بہ فڪر چشم مشڪے فام بود
عقل آگاہ از خیال خام بود
عقل با او منطقے رفتار ڪرد
هر چہ دل اسرار عقل انڪار ڪرد
ڪش مڪش مابین شان شد بیشتر
اختلافے بیشتر از پیش تر
عاقبت عقل از سر عاشق پرید
بعد از آن چشمان مشڪے را ندید
تا بہ خود آمد بیابان گرد بود
خندہ بر لب از غم این درد بود
#مولانا🌹❌❌❌❌
جعلی
سراینده وحید رضا عاملی
♡჻ᭂ࿐✦•┈•✦✿
🕊🤍✿✦•┈•
عقل و دل روزے زهم دلخور شدند
هر دو از احساس نفرت پر شدند
دل بہ چشمان ڪسے وابستہ بود
عقل از این بچہ بازے خستہ بود
حرف حق با عقل بود اما چہ سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود
دل بہ فڪر چشم مشڪے فام بود
عقل آگاہ از خیال خام بود
عقل با او منطقے رفتار ڪرد
هر چہ دل اسرار عقل انڪار ڪرد
ڪش مڪش مابین شان شد بیشتر
اختلافے بیشتر از پیش تر
عاقبت عقل از سر عاشق پرید
بعد از آن چشمان مشڪے را ندید
تا بہ خود آمد بیابان گرد بود
خندہ بر لب از غم این درد بود
#مولانا🌹❌❌❌❌
جعلی
سراینده وحید رضا عاملی
♡჻ᭂ࿐✦•┈•✦✿
🕊🤍✿✦•┈•
یا هو
پس هر که خواهد در راه درویشی و سلوک، کسی شود و به درگاه الهی بار یابد و از ذوق مشارب مردان و شرب مقامات ایشان خبر یابد،
باید که آستین همت از دنیای دنی برنوردد و به چشم حقارت و خسارت در آن نگاه کند و دامن خدمت بر میان جان بندد و عاشق وار پای بر سر نفس نهد و هرچه از هوی و شهوات در او جمع شده، از او بستاند و دست بر کار و دل بر یار و مولا نهد.
و اگر هزار تیر بلا بر جان وی زنند، از سر آن کوی برنخیزد و روی برنگرداند.
نورالدین عبدالرحمن اسفراینی
کاشف الاسرار
پس هر که خواهد در راه درویشی و سلوک، کسی شود و به درگاه الهی بار یابد و از ذوق مشارب مردان و شرب مقامات ایشان خبر یابد،
باید که آستین همت از دنیای دنی برنوردد و به چشم حقارت و خسارت در آن نگاه کند و دامن خدمت بر میان جان بندد و عاشق وار پای بر سر نفس نهد و هرچه از هوی و شهوات در او جمع شده، از او بستاند و دست بر کار و دل بر یار و مولا نهد.
و اگر هزار تیر بلا بر جان وی زنند، از سر آن کوی برنخیزد و روی برنگرداند.
نورالدین عبدالرحمن اسفراینی
کاشف الاسرار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم
دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم
زیرا که حیات جان باروی تو میبینم
حضرت عطار
دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم
زیرا که حیات جان باروی تو میبینم
حضرت عطار
اهل جنّت هنگامی
که مرگ را ملاقات کنند،
از رویت آن بسیار مسرور
و خوشحال می گردند.
و به او می گویند:
«خداوند بر تو برکت دهد،
همانا ما را از رنج دنیا خلاص کردی
و بهترین ورود کننده بر ما بودی
و بهترین تحفه ای بودی که
حضرت حق به ما هدیه کرد.
زیرا رسول خدا می فرمایند:
«الموت تحفةُ المؤمن»،
مرگ هدیه ایست برای مؤمن.
#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
#فتوحات_مکیه
که مرگ را ملاقات کنند،
از رویت آن بسیار مسرور
و خوشحال می گردند.
و به او می گویند:
«خداوند بر تو برکت دهد،
همانا ما را از رنج دنیا خلاص کردی
و بهترین ورود کننده بر ما بودی
و بهترین تحفه ای بودی که
حضرت حق به ما هدیه کرد.
زیرا رسول خدا می فرمایند:
«الموت تحفةُ المؤمن»،
مرگ هدیه ایست برای مؤمن.
#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
#فتوحات_مکیه
اهل جنّت هنگامی
که مرگ را ملاقات کنند،
از رویت آن بسیار مسرور
و خوشحال می گردند.
و به او می گویند:
«خداوند بر تو برکت دهد،
همانا ما را از رنج دنیا خلاص کردی
و بهترین ورود کننده بر ما بودی
و بهترین تحفه ای بودی که
حضرت حق به ما هدیه کرد.
زیرا رسول خدا می فرمایند:
«الموت تحفةُ المؤمن»،
مرگ هدیه ایست برای مؤمن.
#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
#فتوحات_مکیه
که مرگ را ملاقات کنند،
از رویت آن بسیار مسرور
و خوشحال می گردند.
و به او می گویند:
«خداوند بر تو برکت دهد،
همانا ما را از رنج دنیا خلاص کردی
و بهترین ورود کننده بر ما بودی
و بهترین تحفه ای بودی که
حضرت حق به ما هدیه کرد.
زیرا رسول خدا می فرمایند:
«الموت تحفةُ المؤمن»،
مرگ هدیه ایست برای مؤمن.
#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
#فتوحات_مکیه
نقلست که شب اول که او را حبس کردند بیامدند او را در زندان ندیدند، جملهٔ زندان بگشتند کس را ندیدند، شب دوم نه او را دیدند و نه زندان، هر چند زندان را طلب کردند ندیدند، شب سوم او رادر زندان دیدند.
گفتند شب اول کجا بودی و شب دوم زندان و تو کجا بودید اکنون هر دو پدید آمدید این چه واقعه است؟
گفت: شب اول من به حضرت بودم از آن نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود از آن هر دو غایب بودیم شب سوم بازفرستادند مرا برای حفظ شریعت. بیائید و کار خود کنید.
تذکرةالاولیاء، حضرت عطار
ذکر منصور حلاج
گفتند شب اول کجا بودی و شب دوم زندان و تو کجا بودید اکنون هر دو پدید آمدید این چه واقعه است؟
گفت: شب اول من به حضرت بودم از آن نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود از آن هر دو غایب بودیم شب سوم بازفرستادند مرا برای حفظ شریعت. بیائید و کار خود کنید.
تذکرةالاولیاء، حضرت عطار
ذکر منصور حلاج
کی دهد در جلوه گاه دوست عاشق راه غیر
دم مزن از عشق اگر ره میدهی بر دیده خواب
نیست بر ذرات یکسان پرتو خورشید فیض
لیک باید جوهر قابل که گردد لعل ناب
#وحشی_بافقی
دم مزن از عشق اگر ره میدهی بر دیده خواب
نیست بر ذرات یکسان پرتو خورشید فیض
لیک باید جوهر قابل که گردد لعل ناب
#وحشی_بافقی
تو بوسه عشق را دیدی
مگر ای دل که پریدی
که هر جزوت شدهست ای دل
چو لب نالان و بوسه چین
چو تلقین گفت پیغامبر
شهیدان ره حق را
تو هم مر کشته خود را بیا
برخوان یکی تلقین
#مولانای_جان
مگر ای دل که پریدی
که هر جزوت شدهست ای دل
چو لب نالان و بوسه چین
چو تلقین گفت پیغامبر
شهیدان ره حق را
تو هم مر کشته خود را بیا
برخوان یکی تلقین
#مولانای_جان
به تلقین گر کنی نیت
بپرد مرده در ساعت
کفن گردد بر او اطلس
ز گورش بردمد نسرین
بکن پی مرکب تن را
دلا چون تو نیاسایی
چه آسایی از آن مرکب
که لنگ است او ز علیین
#مولانای_جان
بپرد مرده در ساعت
کفن گردد بر او اطلس
ز گورش بردمد نسرین
بکن پی مرکب تن را
دلا چون تو نیاسایی
چه آسایی از آن مرکب
که لنگ است او ز علیین
#مولانای_جان
بکن پی اشتری را کو
نیاید در پیت هرگز
به خارستان همیگردد
که خار افتاد او را تین
چو او را پی کنی در دم
چو کشتی ره رود بیپا
ز موج بحر بیپایان
نبرد بادبان دین
#مولانای_جان
نیاید در پیت هرگز
به خارستان همیگردد
که خار افتاد او را تین
چو او را پی کنی در دم
چو کشتی ره رود بیپا
ز موج بحر بیپایان
نبرد بادبان دین
#مولانای_جان