معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
نقش بر دیوار مثل آدمست
بنگر از صورت چه چیز او کمست

جان کمست آن صورت با تاب را
رو بجو آن گوهر کم‌یاب را

#مولانای_جان
گفتند که هست یار را شور وشری
گفتم که دوم بار بگو خوش خبری

گفتا ترش است روی خوبش قدری
گفتم که زهی تهمت کژ بر شکری


#مولانای_جان
گفتی که تو دیوانه و مجنون خوئی
دیوانه توئی که عقل از من جوئی

گفتی که چه بی‌شرم و چه آهن روئی
آئینه کند همیشه آهن روئی


#مولانای_جان
کیوان گردی چو گرد مردان گردی
مردی گردی چو گرد مردان گردی

لعلی گردی چو گرد این کان گردی
جانی گردی چو گرد جانان گردی

#مولانای_جان
📌

می‌نویسم
تا زنی را کہ دوست دارم
از شهرِ بی‌شعر
شهرِ بی‌عشق
شهرِ اندوه و افسردگی
رها کنم،
می‌نویسم
تا از او ابرے نم بار بسازم
تنها
زن و نوشتن
ما را از مرگ می‌رهاند

#نزار_قبانی
لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی
نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی

جرم را همه عفو کنی بی‌سببی
وین جرم مرا تو دست و پائی نهی

#مولانای_جان
علتی بد تر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذو دَلان

#مثنوی_مولانا  دفتر اول


📘در جان و روح ، هیچ بیماری و دردی بدتر از کامل فرض کردن خود نیست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آواز: #همایون_شجریان
تنبور: #سهراب_پورناظری

بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم

چنان کاهل بدم کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم

به جان جمله مستان که مستم
بگیر ای دلبر عیار دستم
به جان جمله جانبازان که جانم
به جان رستگارانش که رستم
عطارد وار دفترباره بودم
زبر دست ادیبان می نشستم

چو دیدم لوح پیشانی ساقی
شدم مست و قلم ها را شکستم
مرا گفتی بدر پرده دریدم
مرا گفتی قدح بشکن شکستم
مرا گفتی ببر از جمله یاران
بکندم از همه دل در تو بستم

#مولانا
در برابر پروردگارت هیچ شو تا غرق دریای لطف و رحمتش شوی 👌

ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد
باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست
آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین
آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست
حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس
روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست
رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری
ذره ذره خاک را از خالق جبار مست
تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند
مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست
بیخ‌های آن درختان می نهانی می‌خورند
روزکی دو صبر می‌کن تا شود بیدار مست
گر تو را کوبی رسد از رفتن مستان مرنج
با چنان ساقی و مطرب کی رود هموار مست
ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده
دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست
باد را افزون بده تا برگشاید این گره
باده تا در سر نیفتد کی دهد دستار مست
بخل ساقی باشد آن جا یا فساد باده‌ها
هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست
روی‌های زرد بین و باده گلگون بده
زانک از این گلگون ندارد بر رخ و رخسار مست
باده‌ای داری خدایی بس سبک خوار و لطیف
زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست

#مولانا
نقلست که شبلی را روزی گفت: یا ابابکر دستی بر نه که ما قصدی عظیم کرده‌ایم و سرگشتهٔ کاری شده و چنین کاری که خود را کشتن در پیش داریم چون خلق در کار او متحیر شدند منکر بی‌قیاس و مقربی شمار پدید آمدند و کارهای عجایب از او دیدند زبان دراز کردند و سخن او به خلیفه رسانیدند و جمله بر قتل او اتفاق کردند از آنکه می‌گفت: اناالحق گفتند بگوی هوالحق گفت: بلی همه اوست شما می‌گوئید که گم شده است بلکه حسین گم شده است بحر محیط گم نشود و کم نگردد جنید را گفتند این سخن که منصور می‌گوید تأویلی دارد گفت: بگذارید تا بکشند که نه روز تأویل است پس جماعتی از اهل علم بر وی خروج کردند و سخن او را پیش معتصم تباه کردند علی ابن عیسی را که وزیر بود بر وی متغیر گردانیدند خلیفه بفرمود تا او را به زندان برند، او را به زندان بردند یکسال اما خلق می‌رفتند و مسائل می‌پرسیدند بعد از آن خلق را از آمدن منع کردند مدت پنج ماه کس نرفت مگر یکبار ابن عطا و یکبار عبدالله خفیف و یکبار ابن عطاکس فرستاد که ای شیخ از این سخنی که گفتی عذرخواه تا خلاص یابی حلاج گفت: کسی که گفت: گو عذر خواه .ابن عطا چون این بشنید بگریست وگفت: ما خود چند یک حسین منصوریم.

ذکر حسین منصور حلاج
#تذكرةالاولياء_عطار_نیشابوری
زِ دردِ هجر به جايى رسيده ضعفِ وجودم
كه ناله نيز به دوشِ دلم نشسته برآيد

#نجيب_كاشانى
بسکه مضمون‌نزاکت صرف سرتاپای اوست
گرکف دستش خطی دارد رگ برگ‌گل است

#بیدل
عشق در هر چیزی‌ست
عشق در هر طرحِ نویی‌ست که در می‌اندازیم
همچون پل‌ها و کلمات

عشق در هر آن چیزی‌ست که بالا می‌بریم
همچون صدای خنده و پرچم‌ها...

خوزه آنخل بالنته
‏بر دیوار نقش درخت کنند، اما چون بیفشانی میوه فرونیاید. اما آن نقش بی‌فایده نیست، از بهرِآنکه اگر کسی در زندانی زاییده شد و روی خوبان ندید، بازپرسد و فهم کند که بیرون این زندان عالمیست و چنین صورتهای زیباست و درختان میوه دارند؛
#آتشی درنهاد او افتد
که چنین چیزها در عالم هست و
ما زنده درگور مانده.!

#مجالس سبعه
یگانه
حمیرا
بانو حمیرا ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تیغ و خنجر چو پیِ کشتنِ ما بردارد
سر جدا منّت ازو سینه جدا بردارد !

ترکِ افتادگی از بس‌که گران‌ است مرا
استخوانم نتواند که هما بردارد

خبرِ عزمِ جنونم به بیابان چو رسد
جاده دستی‌ست که از بهرِ دعا بردارد!

همچو حمّال به اسبابِ جهان زاهد شهر
پشت ازآن کرده که یک‌جا همه را بردارد!

#تأثیر_تبریزی
(ابیاتی از یک غزل)
چون نیست دواپذیر این درد
ما را به دوا چه می‌فریبی



#مولانای_جان
ما را بی‌ما چو می‌نوازی

ما را با ما چه می‌فریبی


#مولانای_جان