جول_اوستین:
وقتی با شرایط سخت روبرو میشی به جای اینکه ناامید بشی و به این فکر کنی چرا این اتفاق افتاده. باید اعلام کنی لطف خداوند اطراف من را فرا گرفته. لطف خدا شفا، حمایت و پیروزی را وارد زندگی من می کند.
وقتی با شرایط سخت روبرو میشی به جای اینکه ناامید بشی و به این فکر کنی چرا این اتفاق افتاده. باید اعلام کنی لطف خداوند اطراف من را فرا گرفته. لطف خدا شفا، حمایت و پیروزی را وارد زندگی من می کند.
مادام که در راه هوا و هوسی
از کعبهٔ وصل هردمی باز پسی
در بادیهٔ طلب چو جهدی بنمای
باشد که به کعبهٔ وصالش برسی
#مولانای_جان
از کعبهٔ وصل هردمی باز پسی
در بادیهٔ طلب چو جهدی بنمای
باشد که به کعبهٔ وصالش برسی
#مولانای_جان
کی پست شود آنکه بلندش تو کنی
شادان بود آنجا که نژندش تو کنی
گردون سرافراشته صد بوسه زند
هر روز بر آن پای که بندش تو کنی
#مولانای_جان
شادان بود آنجا که نژندش تو کنی
گردون سرافراشته صد بوسه زند
هر روز بر آن پای که بندش تو کنی
#مولانای_جان
بهترین روش برای زندگی کردن
#ولتر می گوید
ما هرگز زندگی نمی کنیم ما همیشه در انتظار زندگی هستیم . ما بجای آنکه همین امروز خوشحال باشیم به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم و به همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم ما وقت بیشتر می خواهیم پول بیشتر می خواهیم شغل بهتر می خواهیم بازنشستگی می خواهیم مسافرت و تعطیلات می خواهیم و امروز برای همین از دست خواهد رفت و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم
#هنری_وارد_بیچر می گوید
مهم نیست در اینده چه چیزی پیش می آید اگر امروز می توانی غذا بخوری از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی و بخندی پس خدا را شکر کن و از امروزت لذت ببر به گذشته نگاه نکن و به آینده کاری نداشته باش تو از امروز خود مطمئنی پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان
و #بودا می گوید: در گذشته زندگی نکنید و به آینده فکر نکنید فکر خود را روی همین لحظه متمرکز کنید
#ولتر می گوید
ما هرگز زندگی نمی کنیم ما همیشه در انتظار زندگی هستیم . ما بجای آنکه همین امروز خوشحال باشیم به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم و به همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم ما وقت بیشتر می خواهیم پول بیشتر می خواهیم شغل بهتر می خواهیم بازنشستگی می خواهیم مسافرت و تعطیلات می خواهیم و امروز برای همین از دست خواهد رفت و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم
#هنری_وارد_بیچر می گوید
مهم نیست در اینده چه چیزی پیش می آید اگر امروز می توانی غذا بخوری از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی و بخندی پس خدا را شکر کن و از امروزت لذت ببر به گذشته نگاه نکن و به آینده کاری نداشته باش تو از امروز خود مطمئنی پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان
و #بودا می گوید: در گذشته زندگی نکنید و به آینده فکر نکنید فکر خود را روی همین لحظه متمرکز کنید
ترس هنگامی به وجود میآید
که بین «فکرکننده» و «فکرهایش»
تضاد، جدایی و دوگانگی هست.
هنگامی که «فکرکننده» وجود ندارد،
هیچ تضاد و دوگانگی در فکرها
وجود ندارد.
فکرکننده از طریق فکر شکل میگیرد.
فکرکننده خودش را به کار میگیرد
و میکوشد تا فکرها را شکل دهد،
آنها را کنترل کند؛
آنها را نظم و سامان بدهد؛
یا آنها را پایان دهد؛
آنها را متوقف کند.
«فکرکننده» یک پدیدهٔ جعلی،
ساختگی و کاذب است؛
توهمی است که خودِ ذهن آن را به هم بافته.
#کریشنامورتی
که بین «فکرکننده» و «فکرهایش»
تضاد، جدایی و دوگانگی هست.
هنگامی که «فکرکننده» وجود ندارد،
هیچ تضاد و دوگانگی در فکرها
وجود ندارد.
فکرکننده از طریق فکر شکل میگیرد.
فکرکننده خودش را به کار میگیرد
و میکوشد تا فکرها را شکل دهد،
آنها را کنترل کند؛
آنها را نظم و سامان بدهد؛
یا آنها را پایان دهد؛
آنها را متوقف کند.
«فکرکننده» یک پدیدهٔ جعلی،
ساختگی و کاذب است؛
توهمی است که خودِ ذهن آن را به هم بافته.
#کریشنامورتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح
نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوی تو میشنیدم و بر یاد روی تو
دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم
#حافظ
نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوی تو میشنیدم و بر یاد روی تو
دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آواز ماندگار محمدرضا #شجریان در #آلبوم رندان مست
دستگاه/مایه : #همایون
آهنگساز : مجید #درخشانی
شاعر : #حضرت_سعدی
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
#حضرت_سعدی
دستگاه/مایه : #همایون
آهنگساز : مجید #درخشانی
شاعر : #حضرت_سعدی
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
#حضرت_سعدی
کانال تلگرامیsmsu43@
علیرضا افتخاری - عزم آن دارم که امشب ...
علیرضا_افتخاری
سه تار جلال ذوالفنون
شعر :عطار
ابوعطا، سال ۱۳۷۳
عزمِ آن دارم که امشب مستِ مست
پای کوبان شیشۀ دُردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
سه تار جلال ذوالفنون
شعر :عطار
ابوعطا، سال ۱۳۷۳
عزمِ آن دارم که امشب مستِ مست
پای کوبان شیشۀ دُردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
@raghseashofteh
Bouye jouye...(بنان و مرضیه)
بوی جوی مولیان
با صدای مرضیه و بنان
با صدای مرضیه و بنان
به مسجد رفتم، سرم درد میکرد. گفتم ذکر اللّه چنان میباید که بگویم که اللّه مرا فراغتی دهد از درد سر و از همه دردها و از همه اندیشهها. گفتم چو اللّه را یاد کنم باید که به هر وجهی که رقّت و خوشی آیدم آن را بگیرم و اللّه را بدان وجه یاد کنم و از وجوه دیگر که رقّتم نیاید آن را نفی میکنم از ذکر، و دیگر از آن هیچ نیندیشم، یعنی از حور و قصور و لرزیدن پیش وی از بیم دوزخ وی، در وقت ذکر اللّه هیچ ازینها نیندیشم.
دیدم که تصرف اللّه مرا در کنار گرفته است، تا «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» در ذکر اللّه یادم آمد بر وجه مخاطبه، یعنی که اللّه را میبینم و میزارم در پیش او، تا از کیفیت و جهات و تصور او هیچ نه اندیشم.
و نظر کردن به اللّه صراط مستقیم آمد، زیرا که رنج به آسایش بدل میشود؛ تا همچنین مست میشوم و در عجایبها که اللّه در ذکر مینماید فرومیروم.
اکنون اگر فروشوم و اگر بالا روم و اگر زیر شوم کجا روم؟ اگر دریاست، کیسهٔ اللّه است، و اگر آسمان است، صندوق اللّه است و اگر زمین است، خزینهٔ اللّه است.
باز چون ذکر آغاز میکنم، نخست بر وجه مغایبه میکنم؛ آنگاه زان پس بر وجه مخاطبه میکنم، از آنکه غایب بوده باشم که به الله آیم.
و ذکر اللّه به مخاطبه گویم که ای اللّه و ای خداوند! این گوشت من و کالبد من آستانهٔ درِ توست و من در آنجا خفتهام و نشستهام و در پیش توام و از پیش تو جای دیگر مینروم. و این کالبد من ای اللّه، کارگاه توست و حواس من منقش توست. در پیش تو نهادهام تا هر چه نقش میکنی، میکن. ای اللّه، من پیش تو آمدهام که خداوند من تویی، جز تو که را دارم اگر ازینجا بروم ای اللّه، کجا روم و چه جا دارم تا من آنجا فرود آیم و قرار گیرم، چو خداوند من تویی، جز تو خداوند دیگر نمیدانم که باشد
و اللّه اعلم.
معارف «بهاء ولد»
دیدم که تصرف اللّه مرا در کنار گرفته است، تا «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» در ذکر اللّه یادم آمد بر وجه مخاطبه، یعنی که اللّه را میبینم و میزارم در پیش او، تا از کیفیت و جهات و تصور او هیچ نه اندیشم.
و نظر کردن به اللّه صراط مستقیم آمد، زیرا که رنج به آسایش بدل میشود؛ تا همچنین مست میشوم و در عجایبها که اللّه در ذکر مینماید فرومیروم.
اکنون اگر فروشوم و اگر بالا روم و اگر زیر شوم کجا روم؟ اگر دریاست، کیسهٔ اللّه است، و اگر آسمان است، صندوق اللّه است و اگر زمین است، خزینهٔ اللّه است.
باز چون ذکر آغاز میکنم، نخست بر وجه مغایبه میکنم؛ آنگاه زان پس بر وجه مخاطبه میکنم، از آنکه غایب بوده باشم که به الله آیم.
و ذکر اللّه به مخاطبه گویم که ای اللّه و ای خداوند! این گوشت من و کالبد من آستانهٔ درِ توست و من در آنجا خفتهام و نشستهام و در پیش توام و از پیش تو جای دیگر مینروم. و این کالبد من ای اللّه، کارگاه توست و حواس من منقش توست. در پیش تو نهادهام تا هر چه نقش میکنی، میکن. ای اللّه، من پیش تو آمدهام که خداوند من تویی، جز تو که را دارم اگر ازینجا بروم ای اللّه، کجا روم و چه جا دارم تا من آنجا فرود آیم و قرار گیرم، چو خداوند من تویی، جز تو خداوند دیگر نمیدانم که باشد
و اللّه اعلم.
معارف «بهاء ولد»
《 هو 》
قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد، میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنها گرد، تنها گرد، میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشتهاند
آنکه نخل حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکرا بودست آه سرد، میداندکه چیست
بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند
عقل کی منصوبهٔ این نرد میداند که چیست
قطرهای از بادهٔ عشقست سد دریای زهر
هر که یک پیمانهٔ زین میخورد، میداند که چیست
وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم
علت آثار روی زرد میداند که چیست
حضرت #وحشی بافقی
قدر اهل درد صاحب درد میداند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد، میداند که چیست
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنها گرد، تنها گرد، میداند که چیست
رنج آنهایی که تخم آرزویی کشتهاند
آنکه نخل حسرتی پرورد میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکرا بودست آه سرد، میداندکه چیست
بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند
عقل کی منصوبهٔ این نرد میداند که چیست
قطرهای از بادهٔ عشقست سد دریای زهر
هر که یک پیمانهٔ زین میخورد، میداند که چیست
وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم
علت آثار روی زرد میداند که چیست
حضرت #وحشی بافقی
شاگردی از استادش پرسید:
خواهش میکنم به من بگو از کجا باید یک انسان خوب را تشخیص دهم؟
استاد جواب داد:
تو نمیتوانی از روی سخنان یک فرد تشخیص دهی که او یک انسان خوب است، حتی از ظاهر او هم نمیتوان به این شناخت رسید.
اما میتوانی از فضایی که در حضور او به وجود میآید، او را بشناسی؛ چرا که هیچکس قادر نیست فضایی ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد.
#نوربرت_لش_لایتنر
شاگردی از استادش پرسید:
خواهش میکنم به من بگو از کجا باید یک انسان خوب را تشخیص دهم؟
استاد جواب داد:
تو نمیتوانی از روی سخنان یک فرد تشخیص دهی که او یک انسان خوب است، حتی از ظاهر او هم نمیتوان به این شناخت رسید.
اما میتوانی از فضایی که در حضور او به وجود میآید، او را بشناسی؛ چرا که هیچکس قادر نیست فضایی ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد.
#نوربرت_لش_لایتنر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وروجک بانو 💃💃
عصرتون بخیر دوستان جااان
عصرتون بخیر دوستان جااان
دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی گردد
که در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گردد
مکن پهلو تهی از ما که خورشید بلند اختر
به ماه نو اگر پهلو دهد لاغر نمی گردد
چه پروا دارد آن مغرور از طوفان اشک ما؟
زدریا دامن خورشید تابان تر نمی گردد
چه داند عاشق حیران عیار حسن جانان را؟
نگاه از چشم قربانی به مژگان برنمی گردد
سپهر سنگدل آسوده است از دود آه ما
که آب از دود گرد دیده مجمر نمی گردد
قضای آسمانی می کند اجرای حکم خود
برات خط به شمشیر تغافل برنمی گردد
رقیب از بزم وصل ا مرا بیهوده می راند
سپند شوخ بار خاطر مجمر نمی گردد
زفکر آن لب میگون نمی آیم برون صائب
به گرد خاطر مخمور جز ساغر نمی گردد
#صائب_تبریزی
که در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گردد
مکن پهلو تهی از ما که خورشید بلند اختر
به ماه نو اگر پهلو دهد لاغر نمی گردد
چه پروا دارد آن مغرور از طوفان اشک ما؟
زدریا دامن خورشید تابان تر نمی گردد
چه داند عاشق حیران عیار حسن جانان را؟
نگاه از چشم قربانی به مژگان برنمی گردد
سپهر سنگدل آسوده است از دود آه ما
که آب از دود گرد دیده مجمر نمی گردد
قضای آسمانی می کند اجرای حکم خود
برات خط به شمشیر تغافل برنمی گردد
رقیب از بزم وصل ا مرا بیهوده می راند
سپند شوخ بار خاطر مجمر نمی گردد
زفکر آن لب میگون نمی آیم برون صائب
به گرد خاطر مخمور جز ساغر نمی گردد
#صائب_تبریزی
سخن
در اندرون من است
هر كه خواهد سخن من شنود
در اندرونِ من درآيد.
الّا دربان نشسته است:
تُركِ بيمناكِ بىباک
صدهزار دوست و آشنا را کشته؛
بیباک
لاابالی.
خود نمیپرسد که تو کیستی
فرصت نمیدهد تا بگویمش من کیستم
آخر
من آشنام؛
«فلانابنفلان!»
شمس تبریزی
در اندرون من است
هر كه خواهد سخن من شنود
در اندرونِ من درآيد.
الّا دربان نشسته است:
تُركِ بيمناكِ بىباک
صدهزار دوست و آشنا را کشته؛
بیباک
لاابالی.
خود نمیپرسد که تو کیستی
فرصت نمیدهد تا بگویمش من کیستم
آخر
من آشنام؛
«فلانابنفلان!»
شمس تبریزی
نقش بر دیوار مثل آدمست
بنگر از صورت چه چیز او کمست
جان کمست آن صورت با تاب را
رو بجو آن گوهر کمیاب را
#مولانای_جان
بنگر از صورت چه چیز او کمست
جان کمست آن صورت با تاب را
رو بجو آن گوهر کمیاب را
#مولانای_جان
گفتند که هست یار را شور وشری
گفتم که دوم بار بگو خوش خبری
گفتا ترش است روی خوبش قدری
گفتم که زهی تهمت کژ بر شکری
#مولانای_جان
گفتم که دوم بار بگو خوش خبری
گفتا ترش است روی خوبش قدری
گفتم که زهی تهمت کژ بر شکری
#مولانای_جان