.
یا رب این بوی که امروز به ما میآید
ز سراپرده اسرار خدا میآید
بوستان را کرمش خلعت نو میپوشد
خستگان را ز دواخانه دوا میآید
آنک سرمست نباشد برمد از مردم
تا نگویند کز او بوی صبا میآید
مولانا از غزل ۸۰۵
یا رب این بوی که امروز به ما میآید
ز سراپرده اسرار خدا میآید
بوستان را کرمش خلعت نو میپوشد
خستگان را ز دواخانه دوا میآید
آنک سرمست نباشد برمد از مردم
تا نگویند کز او بوی صبا میآید
مولانا از غزل ۸۰۵
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از گل شنیدم بـوی او مستانه رفتم سـوی او
تا چـون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون آفـتاب از پاکـیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
#رهی_معیری
تا چـون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون آفـتاب از پاکـیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
#رهی_معیری
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
#حضرت_مولانا
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
#حضرت_مولانا
در گفتن ذکر حق زبان از همه به
طاعت که به شب کنی نهان از همه به
خواهی ز پل صراط آسان گذری
نان ده به جهانیان که نان از همه به
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۰۴
طاعت که به شب کنی نهان از همه به
خواهی ز پل صراط آسان گذری
نان ده به جهانیان که نان از همه به
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۰۴
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بربندند
الا در عاشقان که شب باز کنند
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۲۶۰
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب بربندند
الا در عاشقان که شب باز کنند
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۲۶۰
هر گه که دلم با غمت انباز شود
صد در ز طرب بر رخ من باز شود
به زان نبود که جان فدای تو کنم
تیهو چو فدای باز شود باز شود
#باباافضل_کاشانی
- رباعی شمارهٔ ۸۳
صد در ز طرب بر رخ من باز شود
به زان نبود که جان فدای تو کنم
تیهو چو فدای باز شود باز شود
#باباافضل_کاشانی
- رباعی شمارهٔ ۸۳
دیده تا بر هم زدم سامانِ باغ از دست رفت
ذوق مستی داشتم چون گل ، ایاغ از دست رفت
پای در دامان کشیدم شد گریبان گیرْ عشق
رفتم از دنبال دل ، کُنجِ فراغ از دست رفت
رنگ مطلب ریختن خاکسترم بر باد داد
بویی از گلزار می جستم ، دماغ از دست رفت
تا سر آمد کوچه راه عمر ، پا از کار ماند
بس که سودم کف به هم ز افسوس ، داغ از دست رفت
عزمِ کویش داشتم ، دانش به حیرانی کشید
کوچه راهی طی نکردیم و سراغ از دست رفت
زیر گردون بود از می بزم ما روشن ، حزین
در شبستانی به این ظلمت چراغ از دست رفت
#حزین_لاهیجی
ذوق مستی داشتم چون گل ، ایاغ از دست رفت
پای در دامان کشیدم شد گریبان گیرْ عشق
رفتم از دنبال دل ، کُنجِ فراغ از دست رفت
رنگ مطلب ریختن خاکسترم بر باد داد
بویی از گلزار می جستم ، دماغ از دست رفت
تا سر آمد کوچه راه عمر ، پا از کار ماند
بس که سودم کف به هم ز افسوس ، داغ از دست رفت
عزمِ کویش داشتم ، دانش به حیرانی کشید
کوچه راهی طی نکردیم و سراغ از دست رفت
زیر گردون بود از می بزم ما روشن ، حزین
در شبستانی به این ظلمت چراغ از دست رفت
#حزین_لاهیجی
پرورده ز بَس ذائقه را عشق به تلخی
شربت نَهم و زَهر کشم،لذّتم این است
صد پیرهنِ صبر قبا گشت و زِ ناموس
دستی به گریبان نزدم،حسرتم این است
#حزین_لاهیجی
شربت نَهم و زَهر کشم،لذّتم این است
صد پیرهنِ صبر قبا گشت و زِ ناموس
دستی به گریبان نزدم،حسرتم این است
#حزین_لاهیجی
تو آمدی و من از خویش مُنفعل ماندم
نثارِ راهِ تو جان داشتم،حیا نگذاشت
شبانه شکر تو را داشت زیر لبْ نفسم
به حیرتم که چرا چشم سرمه سا نگذاشت؟!
#حزین_لاهیجی
نثارِ راهِ تو جان داشتم،حیا نگذاشت
شبانه شکر تو را داشت زیر لبْ نفسم
به حیرتم که چرا چشم سرمه سا نگذاشت؟!
#حزین_لاهیجی
درباره ترانه بندری ممد حیدری
در ترانه های جنوب ایران خیلی به ترانه و اسم ممد حیدری برخورد می کنیم اما ممد حیدری کیست؟ این ترانه قدیمی بندرعباسی که توسط بسیاری از خوانندگان بوشهری و خوزستانی و هرمزگانی اجرا شده ساخته مرحوم نصروک ،ترانه سرای افسانه ای بندرعباسی در دهه بیست شمسی است و برگرفته از داستان ازدواج خود با زنی در بندرعباس است و در این بین ممد عیدلی ، رندی است که نصروک حکایت او را روایت می کند . این ترانه معروف اولین بار در سال 1353بصورت رسمی در فیلم موسرخه توسط مرحوم ارسلان عطایی ( 1308 - 1379) چهره پرنفوذ موسیقی هرمزگان و جعفر اوج هرمزی خوانده شد و پس از آن مشخص نیست چرا خوانندگان جنوبی به تدریج از اسم ممد حیدری یا ممد هی دلی یا ملا منبری به جای ممد عیدعلی استفاده کردند .خالو قنبر ، سندی ، سعید شنبه زاده ، محمود جهان ، کلهر ، رضا بابزنی ، محمد بحرانی و... کسانی هستند که قسمتی یا همه ترانه را تا به حال اجرا کرده اند.
در ترانه های جنوب ایران خیلی به ترانه و اسم ممد حیدری برخورد می کنیم اما ممد حیدری کیست؟ این ترانه قدیمی بندرعباسی که توسط بسیاری از خوانندگان بوشهری و خوزستانی و هرمزگانی اجرا شده ساخته مرحوم نصروک ،ترانه سرای افسانه ای بندرعباسی در دهه بیست شمسی است و برگرفته از داستان ازدواج خود با زنی در بندرعباس است و در این بین ممد عیدلی ، رندی است که نصروک حکایت او را روایت می کند . این ترانه معروف اولین بار در سال 1353بصورت رسمی در فیلم موسرخه توسط مرحوم ارسلان عطایی ( 1308 - 1379) چهره پرنفوذ موسیقی هرمزگان و جعفر اوج هرمزی خوانده شد و پس از آن مشخص نیست چرا خوانندگان جنوبی به تدریج از اسم ممد حیدری یا ممد هی دلی یا ملا منبری به جای ممد عیدعلی استفاده کردند .خالو قنبر ، سندی ، سعید شنبه زاده ، محمود جهان ، کلهر ، رضا بابزنی ، محمد بحرانی و... کسانی هستند که قسمتی یا همه ترانه را تا به حال اجرا کرده اند.
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
➖ بانو مرضیه
➖ در میان گلها
زنده یاد بانو مرضیه با همکاری ارکستر گلها
➖ شعر از رهی معیری
➖ در میان گلها
زنده یاد بانو مرضیه با همکاری ارکستر گلها
➖ شعر از رهی معیری
بنام خدا
میرزا فصیحالدین انصاری هروی با تخلّص فصیحی (؟ -۱۶۳۹م) شاعر فارسیزبان سدهٔ یازدهم هجری/هفدهم میلادی بودشعر فصیحی را «روان و سالم و بسیار متمایل به شیوهٔ استادان خراسان» وصف نمودهاند. به دیدگاه ذبیحالله صفا، «غور در مضمونهای دقیق و فداکردن الفاظ در راه بیان آنها در سخن او مشهود نیست و او هر معنی و نکتهای که انتخاب میکرد در بیان صریح و روان خود به سادگی و بیآنکه به ترکیبهای استعاری پیچیده و دشوار نظر داشته باشد به شعر درمیآورد.» از جمله نقدها به شعر او، خالی بودن آن از مضمونهای دقیق و نادر بودن مضمون تازه در آنهاستفصیحالدین بن ابوالمکارم بن میرجان انصاری هروی، نسبش به عبدالله انصاری میرسید؛ پدرش ابوالمکارم و خود فصیحالدین در بخارا زاده شدند. پس از چیرگیعبیدالله خان ازبک بر هرات در ۹۹۷ق/۱۵۸۹م، ابوالمکارم با خانوادهاش به هرات بازگشت و همانجا ساکن شد و در همان زمان، فصیحالدین ده ساله بود.[۱]
فصیحی در هرات تحصیل نمود و در شعر شهرت یافت. او نزد والیان و بیگلربیگیهای هرات و خراسان ارجمند گشت و آنان را ستود. در ۱۰۲۲ق/۱۶۱۳م ناگهان تصمیم به مهاجرت به هند گرفت، از هرات به قندهار گریخت اما در راه گرفتار سواران والی خراسان شد، او را به هرات بازگرداندند و به فرمان حسینخان (والی) به زندان افتاد، اما پس از اندکی بخشوده شد.[۱]
چند سال بعد، در عهد حسنخان شاملو و در نشستی نزد او، مناظرهای میان حکیم شفایی و فصیحی روی داد. در این مناظرهٔ ادبی که به مشاجره انجامیده بود، «حسنخان جانب فصیحی را گرفت، شفایی رنجید و از هرات برآمد و فصیحی را هجو گفت.»[۱]
هنگام سفر عباس یکم هرات به سال ۱۰۳۱ق/۱۶۲۲ق به هرات، او فصیحی را مورد توجه خویش قرار داد.
فصیحی هروی در سال ۱۰۴۹ق/۱۶۳۹م درگذشت
میرزا فصیحالدین انصاری هروی با تخلّص فصیحی (؟ -۱۶۳۹م) شاعر فارسیزبان سدهٔ یازدهم هجری/هفدهم میلادی بودشعر فصیحی را «روان و سالم و بسیار متمایل به شیوهٔ استادان خراسان» وصف نمودهاند. به دیدگاه ذبیحالله صفا، «غور در مضمونهای دقیق و فداکردن الفاظ در راه بیان آنها در سخن او مشهود نیست و او هر معنی و نکتهای که انتخاب میکرد در بیان صریح و روان خود به سادگی و بیآنکه به ترکیبهای استعاری پیچیده و دشوار نظر داشته باشد به شعر درمیآورد.» از جمله نقدها به شعر او، خالی بودن آن از مضمونهای دقیق و نادر بودن مضمون تازه در آنهاستفصیحالدین بن ابوالمکارم بن میرجان انصاری هروی، نسبش به عبدالله انصاری میرسید؛ پدرش ابوالمکارم و خود فصیحالدین در بخارا زاده شدند. پس از چیرگیعبیدالله خان ازبک بر هرات در ۹۹۷ق/۱۵۸۹م، ابوالمکارم با خانوادهاش به هرات بازگشت و همانجا ساکن شد و در همان زمان، فصیحالدین ده ساله بود.[۱]
فصیحی در هرات تحصیل نمود و در شعر شهرت یافت. او نزد والیان و بیگلربیگیهای هرات و خراسان ارجمند گشت و آنان را ستود. در ۱۰۲۲ق/۱۶۱۳م ناگهان تصمیم به مهاجرت به هند گرفت، از هرات به قندهار گریخت اما در راه گرفتار سواران والی خراسان شد، او را به هرات بازگرداندند و به فرمان حسینخان (والی) به زندان افتاد، اما پس از اندکی بخشوده شد.[۱]
چند سال بعد، در عهد حسنخان شاملو و در نشستی نزد او، مناظرهای میان حکیم شفایی و فصیحی روی داد. در این مناظرهٔ ادبی که به مشاجره انجامیده بود، «حسنخان جانب فصیحی را گرفت، شفایی رنجید و از هرات برآمد و فصیحی را هجو گفت.»[۱]
هنگام سفر عباس یکم هرات به سال ۱۰۳۱ق/۱۶۲۲ق به هرات، او فصیحی را مورد توجه خویش قرار داد.
فصیحی هروی در سال ۱۰۴۹ق/۱۶۳۹م درگذشت
امشب از شعلهٔ آهم جگر غم میسوخت
بر من و زندگی من دل ماتم میسوخت
برقِ شوقی که ز خاکستر بلبل میجست
ذوق آرایش گل در دل شبنم میسوخت
مرهم از زخم دلم چون جگرِ سوختگان
درد میچید و دل از غیرت مرهم میسوخت
دم عیسی شد و رسوایی اعجاز کشید
دود آن شمع که در خلوت مریم میسوخت
مستِ یکرنگی عشقیم«فصیحی»کامشب
در یک آتشکده نامحرم و محرم میسوخت.
#فصیحی_هروی
بر من و زندگی من دل ماتم میسوخت
برقِ شوقی که ز خاکستر بلبل میجست
ذوق آرایش گل در دل شبنم میسوخت
مرهم از زخم دلم چون جگرِ سوختگان
درد میچید و دل از غیرت مرهم میسوخت
دم عیسی شد و رسوایی اعجاز کشید
دود آن شمع که در خلوت مریم میسوخت
مستِ یکرنگی عشقیم«فصیحی»کامشب
در یک آتشکده نامحرم و محرم میسوخت.
#فصیحی_هروی
ما بُت نه ز اندیشهء معبود شکستیم
آرایشِ بتخانهء ما بود شکستیم
در ماتمِ گوشِ شنوا تار بریدیم
صد زمزمه در زیرِ لبِ عود شکستیم
خاکسترِ ما شعلهفروشاست درین دِیر
ما نیشِ زیان در جگرِ سود شکستیم
عشقیم، که چون پایِ خموشی بفشردیم
گلبانگِ نوا بر لبِ داوود شکستیم
حُسنِ تو گواهست که ما خانهخرابان
بر سنگِ ازل، شیشهء بهبود شکستیم
هر لَختِ جگر طاقتِ صد داغِ دگر داشت
قفلِ درِ رسواییِ خود، زود شکستیم
رفتیم در آتشکدهء دهر «فصیحی»
رنگِ رخِ صد شعلهء بی دود شکستیم.
#فصیحی_هروی
درگذشتهٔ: ۱۰۴۶ تا ۱۰۴۹ ه.ق.
آرایشِ بتخانهء ما بود شکستیم
در ماتمِ گوشِ شنوا تار بریدیم
صد زمزمه در زیرِ لبِ عود شکستیم
خاکسترِ ما شعلهفروشاست درین دِیر
ما نیشِ زیان در جگرِ سود شکستیم
عشقیم، که چون پایِ خموشی بفشردیم
گلبانگِ نوا بر لبِ داوود شکستیم
حُسنِ تو گواهست که ما خانهخرابان
بر سنگِ ازل، شیشهء بهبود شکستیم
هر لَختِ جگر طاقتِ صد داغِ دگر داشت
قفلِ درِ رسواییِ خود، زود شکستیم
رفتیم در آتشکدهء دهر «فصیحی»
رنگِ رخِ صد شعلهء بی دود شکستیم.
#فصیحی_هروی
درگذشتهٔ: ۱۰۴۶ تا ۱۰۴۹ ه.ق.
نامه چو طرهء غالیه بار تو نیست
عنبر سوده چو خطّ غبار تو نیست
گلْ نشکفته به پاکیِ عارض تو
سبزه به خوبی خطّ عذار تو نیست
#فصیحی_هروی
عنبر سوده چو خطّ غبار تو نیست
گلْ نشکفته به پاکیِ عارض تو
سبزه به خوبی خطّ عذار تو نیست
#فصیحی_هروی