معرفی عارفان
1.27K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
رهروان سپیده‌دمان
و بامدادانیم
رهروان خورشید‌ها
و سحر‌گاهان
نه از شب مان پروایی‌ست
نه از روزگاران غمزده
و نه از ظلمات
ما را که رهروان
خورشیدها و سحر‌گاهانیم...


#لنگستون_هیوز


درود و صبحتان شاد و خرم
روزتان ارام
زانوی بی کَسی هاست،بالینِ خسته ی من
شـد مومیایــی دل،رنــگِ شکسته ی من

پاس اَدب به عـاشق،نگـذاشـت اختیاری
کاری نمـی گُشاید،از دستِ بسته ی من

#حزین_لاهیجی
هرزه درْ است در رَهش ، سینه ی چاک چاکِ ما
گوشــزدِ اثر نشــد ، نالـــه ی دردنــاکِ مـا


سرمه ی چشمِ مورْ شُد ، سوده ی استخوانِ من
کـَم نگهانه تا به کِـی میگذری زِ خـاکِ مـا ؟

#حزین_لاهیجی
از بسکه دل تو دام حیلت افراخت
خود را و ترا ز چشم رحمت انداخت

مانندهٔ فرعون خدا را نشناخت
چون برق گرفت عالمی را بگداخت

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۰
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من با چشمان تو
اندوه آزادیِ هزار پرنده ی بی راه را
گریسته بودم
و تو
نمی دانستی ...

#سید_علی_صالحی
.
ترسم ز نازکی شکند شیشۀ دلم
در بر کش ای نسیم به آهستگی مرا

#قدسی_مشهدی
غم عشق .. . .

نگارا ، از وصال خود ، مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم می‌توانی داشت ، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غمخواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی دوست می‌دارم
چگونه دوستی باشد ، که جانم در عنا داری؟
چه دانم ؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو
که گر گردم هلاک از غم من مسکین روا داری
بکن رحمی که مسکینم ببخشایم که غمگینم
بمیرم گر چنین ، دانم مرا از خود جدا داری
مرا گویی مشو غمگین که خوش دارم تو را روزی
چو میگردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری
عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو
میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری

#عراقی_همدانی
ستمْ در دور چشمت میرِ دیوانِ مروّت شد
به خونِ بی گناهان آب دادی تیغِ مُژگان را

#حزین_لاهیجی
از مــنّتم آزاد،بــه عـــشقِ تــو کــه دارم
دردی کـه نـیُـفتد سـر و کـارش به دوا هـیچ


#حزین_لاهیجی
دستی که مِیَم داد،تو را بست به خشکی
زاهد چه زنی طعنه به دامانِ ترِ ما

#حزین_لاهیجی
احساس مبدّل شد و محسوس همان است
صد شمع فزون سوخته،فانوس همان است

لب بر لب او دارم و حسرت کشِ عشقم
دلبر به کنار و هوسِ بوس همان است

#حزین_لاهیجی
ز خود تهی شده ام چون نی و ز ناله پُرَم
خروشِ دردِ تو پیچیده در گلوست مرا

عقیق صبر،زبانم به کامِ حسرت سوخت
مکیدنِ لبِ لعلِ تو ، آرزوست مرا ...

#حزین_لاهیجی
با ابر همیشه در عتابش بینم
جویندهٔ نور آفتابش بینم

گر مردمک دیدهٔ من نیست چرا
چون چشم گشایم اندر آبش بینم

#سنایی
- رباعی شمارهٔ ۲۸۳
تا جان باشد به می خوری می‌ کوشم
خوش آب حیاتی است روان می ‌نوشم

مویی ز سر زلف بتی یافته ام
زنـــار کنم بـــه عـــالمی نــــفروشم

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۲۳۷
گر من میرم مرا بیارید شما
مرده بنگار من سپارید شما

گر بوسه دهد بر لب پوسیدهٔ من
گر زنده شوم عجب مدارید شما

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۶۳
غم خوردن این جهان فانی هوسست
از هستی ما به نیستی یک نفسست

نیکویی کن اگر ترا دست رسست
کین عالم یادگار بسیار کسست

#سنایی
- رباعی شمارهٔ ۶۰
ذات تو ز عیبها جدا دانستم
موصوف به مغز کبریا دانستم

من دل چکنم چونکه به تحقیق و یقین
خود را چو شناختم ترا دانستم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۲۳۸
با گل گفتم شکوفه در خاک بخفت
گل دیده پر آب کرد از باران گفت

آری نتوان گرفت با گیتی جفت
بنمای گلی که ریختن را نشکفت

#انوری
- رباعی شمارهٔ ۸۳
مه‌رویان را یکان یکان برشمرید
باشد به غلط نام مه ما ببرید

ای انجمنی که رد پس پرده درید
بر دیدهٔ پر آتش من در گذرید

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۸۳۱
کردیم قبول و من زرد میترسم
در خدمت تو ز چشم بد میترسم

از بیم زوال آفتاب عشقت
حقا که من از سایهٔ خود میترسم

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۲۸۳