معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram


انسان معنوی به محبتی می‌رسد که
همۀ انسان‌ها را چون فرزند خود می‌بیند.

سعدی می‌گوید:
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»
این یک تعبیر شاعرانه نیست،
یعنی واقعاً محبّت می‌ورزد.

به قول شیخ ابوالحسن خرقانی:
"اگر از ترکستان تا بلاد روم
هر گاه خسی در پای کسی فرو برود،
منم که رنج می‌کشم"،
این یعنی یک محبّت عام.

یا وقتی رابعه عدویه می‌گوید:
"در روز قیامت بر درِ جهنم می‌ایستم
و می‌گویم هر کسی را که
می‌خواهید به جهنم وارد کنید،
گناهش را بر دوش من بگذارید
و او را رها کنید و من حاضرم
برای گناهان همه عذاب بکشم"،

پشت این بیان، این اندیشه است که
من از رنج کشیدن همه انسان‌ها،
احساس رنج می‌کنم.
چرا که همه انسان‌ها را دوست می‌دارم
و حاضرم به‌جای همه آنها،
عذاب جهنم را تحمّل کنم.

پس همۀ تلاش یک انسان معنوی
در مقابل انسان‌های دیگر،
کاهش درد و رنج آنهاست.





استاد مصطفی ملکیان
📚 مشتاقی و مهجوری
پیش او دو اَنَا نمی‌گنجد،
تو اَنَا می‌گویی و او اَنَا؛ یا تو بمیر پیشِ او یا او پیشِ تو بمیرد، تا دُوی نماند،

اما آن‌که او بمیرد امکان ندارد، نه در خارج و نه در ذهن که وَ هُوَ، الْحَیُّ الَّذِیْ لا یَمُوْتُ
او را آن لطف هست که اگر ممکن بودی برای تو بِمُردی تا دُوی برخاستی؛ اکنون چون مُردنِ او ممکن نیست تو بمیر تا او بر تو تجلّی کند و دُوی برخیزد.
دو مرغ را برهم بندی با وجودِ جنسیّت و آن چه دو پَر داشتند به چهار مبدّل شد نمی‌پَرّد، زیرا که دُوی قایم است؛ اما اگر مرغِ مُرده‌ای را بر او بندی بِپَرّد، زیرا که دُوی نمانده است؛ آفتاب را آن لطف هست که پیشِ خفّاش بمیرد اما چون امکان ندارد، می‌گوید که ای خفّاش، لطفِ من به همه رسیده است، خواهم که در حقِّ تو نیز احسان کنم، تو بمیر که چون مُردنِ تو ممکن است، تا از نورِ جلالِ من بهره‌مند گردی و از خفّاشی بیرون آیی و عَنقای قافِ قُرب گردی.

#فیه_مافیه
‍ تهمت مثلِ ذغال است.
اگر نسوزاند.; سیاه می کند

#جلال_آل_احمد

۱۱ آذر زادروز  جلال آل احمد 

سیدجلال‌الدین سادات آل احمد روشنفکر سوسیالیست،نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود. وی همسر سیمین دانشور بود. آل احمد در دههٔ ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت.

جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران به‌دنیا آمد. وی پسرعموی سید محمود طالقانی بود. خانوادهٔ او اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیداحمد طالقانی، به او اجازهٔ درس‌خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد.

جلال آل احمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در ۴۵ سالگی در اَسالِم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل احمد، پیکر وی به‌سرعت تشییع و به‌خاک سپرده شد.
عادت کنید از خود بپرسید:
درون من چه میگذرد؟
این پرسش شمارا به مسیر درست هدایت میکند
اما خود را تجزیه تحلیل و قضاوت نکنید فقط مشاهده کنید و تمرکز خود را متوجه درون کنید.

اکهارت تله
کانال تلگرامیsmsu43@
استاد شجریان - غم زمانه خورم یا....
استاد محمد رضا شجریان
فراق یار


غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم

نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم

شراب خورده ساقی ز جامِ صافیِ وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم

گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم
کانال تلگرامیsmsu43@
مرضیه - سراب آرزو
مرضیه
سراب آرزو

منم چو چشمه سرابم
چو نقش آرزو برآبم
همچو قصه و فسانه ام
بلرزدم دل از نسیمی
به وقت زندگی حبابم
در زمانه بی نشانه ام
آرزو آرزو
ای سراب بی کران
ای امید بی نشان
ای که شعله های تو
آتشم زند به جان
عشق من بود گناه من
منم عاشق منم رسوا
بار غم به دل نشسته ای
منم عاشق منم شیدا
مرغ بال و پر شکسته ای
چرا از ما تو ای زیبا
رشته الفت گسسته ای؟
نمی پرسی زحال ما
فارغ از این جان خسته ای
جز به دل مشتاقان
غم خانه نمی سازد
آنکه ندارد سوزی
دیوانه نمی سازد
سوز دل بود گواه من
منم عاشق منم رسوا
بار غم به دل نشسته ای
منم عاشق منم شیدا
مرغ بال و پر شکسته ای
چرا از ما تو ای زیبا
رشته الفت گسسته ای؟
نمی پرسی زحال ما
فارغ از این جان خسته ای
به چشم تو بیگانه منم
چو قصه و افسانه منم
به دلبری افسانه تویی
ز عاشقی دیوانه منم
نه از دلم گیری خبری
نباشدت برما نظری
نه اشک من سوزد دل تو
نه آه من دارد اثری
منم عاشق منم رسوا
بار غم به دل نشسته ای
منم عاشق منم شیدا
مرغ بال و پر شکسته ای
چرا از ما تو ای زیبا
رشته الفت گسسته ای؟
نمی پرسی زحال ما
فارغ از این جان خسته ای


انسان معنوی به محبتی می‌رسد که
همۀ انسان‌ها را چون فرزند خود می‌بیند.

سعدی می‌گوید:
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»
این یک تعبیر شاعرانه نیست،
یعنی واقعاً محبّت می‌ورزد.

به قول شیخ ابوالحسن خرقانی:
"اگر از ترکستان تا بلاد روم
هر گاه خسی در پای کسی فرو برود،
منم که رنج می‌کشم"،
این یعنی یک محبّت عام.

یا وقتی رابعه عدویه می‌گوید:
"در روز قیامت بر درِ جهنم می‌ایستم
و می‌گویم هر کسی را که
می‌خواهید به جهنم وارد کنید،
گناهش را بر دوش من بگذارید
و او را رها کنید و من حاضرم
برای گناهان همه عذاب بکشم"،

پشت این بیان، این اندیشه است که
من از رنج کشیدن همه انسان‌ها،
احساس رنج می‌کنم.
چرا که همه انسان‌ها را دوست می‌دارم
و حاضرم به‌جای همه آنها،
عذاب جهنم را تحمّل کنم.

پس همۀ تلاش یک انسان معنوی
در مقابل انسان‌های دیگر،
کاهش درد و رنج آنهاست.





استاد مصطفی ملکیان
📚 مشتاقی و مهجوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتم صنما مگر كه جانان منی
چون نیك نگه كردم خود جان منی

مرتد گردم گر تو ز من برگردی
ای جان و جهان تو كفر و ایمان منی


اینجا كه شاعر گفته است:
«مرتد گردم گر تو ز من برگردی»
مگر میبایست گفتن:
«بی جان گردم گر تو ز من برگردی»

ولیكن چون گفتار شاعران است،
در نظم و قافیه مانند.

گفتار عاشقان دیگر است
و گفتار شاعران دیگر.
حدّ ایشان بیش از نظم و قافیه نیست

«و حدّ عاشق : جان دادن»



سوانح غزالی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


تو روشنایی قلبِ منی؛
خودم را به هدر نداده ام...




از نامه های نیما یوشیج به همسرش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏و گفت:

زبان تو ترجمان دل توست
و روی تو آینه‌ی دل توست.
بر روی پیدا شود آن‌چه در دل نهان بُود




#تذکرة‌_الاولیاء
ذکر سَری سَقَطی
#کتاب_باز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


باز شب اُفتاد و ما را

دل

همان‌جا شد که بود ...



امیرخسرو دهلوی
ما شبي دست برآريم و دعايي بکنيم
غم هجران تو را چاره ز جايي بکنيم

دل بيمار شد از دست رفيقان مددي
تا طبيبش به سر آريم و دوايي بکنيم

آن که بي جرم برنجيد و به تيغم زد و رفت
بازش آريد خدا را که صفايي بکنيم

خشک شد بيخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمايي بکنيم

مدد از خاطر رندان طلب اي دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطايي بکنيم

سايه طاير کم حوصله کاري نکند
طلب از سايه ميمون همايي بکنيم

دلم از پرده بشد حافظ خوشگوي کجاست
تا به قول و غزلش ساز نوايي بکنيم


#حضرت حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یلدا و عاشقانه های سعدی




که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را

هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان
#یلدا را




#دکتر_رشید_کاکاوند
#کتاب_باز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می رفت و گیسوان بلندش را
بر شانه می‌پراکند
شب را به دوش می‌برد
همراه عطر عنبر و سارا...

در موج گیسوان بلندش
تابیده بود شب را
آرام
مثل زمزمه‌ی آب
می‌گذشت
با اختران به نجوا...

همراه گیسوان بلندش
خاموش،
مثل زیر و بم خواب،
می‌گذشت
پشت دریچه‌ها
چشم جهانیان به تماشا...

می‌رفت با شکوه‌تر از شب
همراه گیسوان بلندش
تا باغ های روشن فردا:
#یلدا



#فریدون_مشیری
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری

جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری

یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
تو به از من بتر از من بکشی بسیاری

غم عشق آمد و غم‌های دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری

می حرام است ولیکن تو بدین نرگس مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری

می‌روی خرم و خندان و نگه می‌نکنی
که نگه می‌کند از هر طرفت غمخواری

خبرت هست که خلقی ز غمت بی‌خبرند
حال افتاده نداند که نیفتد باری

سرو آزاد به بالای تو می‌ماند راست
لیکنش با تو میسر نشود رفتاری

می‌نماید که سر عربده دارد چشمت
مست خوابش نبرد تا نکند آزاری

سعدیا دوست نبینی و به وصلش نرسی
مگر آن وقت که خود را ننهی مقداری

حضرت سعدی
.
این همه عالَمِ پرده‌ها و حجاب‌هاست گِرد آدمی درآمده، عرش غلاف او، کرسی غلاف او، هفت آسمان غلاف او، کُرۀ زمین غلاف او، قالب او غلاف او، روح حیوانی غلاف، روح قدسی همچنین، غلاف در غلاف و حجاب در حجاب، تا آنجا که معرفت است.
و این عارف نسبت به محبوب هم غلاف است، هیچ نیست، چون محبوب است، عارف نزد او حقیر است
.

#شمس_تبریزی
گر خوب نیم
خوب پرستم باری
ور باده نیم
ز باده مستم باری

گر نیستم از اهل
مناجات رواست
از اهل خرابات
تو هستم باری...


مولانا
اگر ثروتمند هستی يا فقير ،
آن را جدی نگير !
ما فقط نقش مان را
در اين نمايش ايفا می كنيم !

تا آن جا كه می توانی ،
نقش ات را به زيبایی ايفا كن .
اما پيوسته به ياد آور ،
كه همه چيز يك بازی است .
و آن گاه كه مرگ فرا رسد ،
آخرين پرده نمايش
پايين می افتد .
و تمام بازيگران ناپديد می شوند .
و همه شان به انرژی كيهانی
تبديل می شوند .

اگر با ياد داشتن اين موضوع ،
در دنيا زندگی كنی...
از تمام بدبختی ها رها می شوی .

بدبختی ،
برآيند جدی گرفتن
و شادمانی ،
برآيند آسان گرفتنِ
زندگی است .

زندگی را
يك بازی و سرگرمی ،
تلقی كن...
با آن خوش باش...

#اوشو



دوشینه شبم بود شبیهِ یلدا
آن مونسِ غمگُسار، نامَد عَمدا

شب تا به سحر ز دیده دُر می‌سُفتم
می‌گفتم: رَبِ لاتَذَرْنِی فَرداً*



*پروردگارا، تنهایم مگذار.




#مهستی_گنجوی